دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

سهامدار مهمترین شرکت‌های روسیه

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ

سهامدار مهمترین شرکت‌های روسیه

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

 

سهامدار مهمترین شرکت‌های روسیه

سلیمان کریموف، سیاستمدار و میلیاردر روس است که با ثروت ۵/۵ میلیارد دلار در جایگاه صد و سی‌وششم میلیاردرهای دنیا قرار دارد. سلیمان ابوسعیدیان کریموف در ۱۲ مارس سال ۱۹۶۶ در شهر دربنت در داغستان روسیه متولد شد.

پدر او یک وکیل بود که در دپارتمان تحقیقات جنایی کار می‌کرد و مادرش نیز به عنوان حسابدار در بانک پس انداز روسیه شاغل بود. سلیمان کوچک‌ترین عضو خانواده بود. برادر وی پزشک و خواهرش استاد زبان و ادبیات روسی است. کریموف در جوانی به ورزش جودو علاقه داشت و در چندین مسابقه نیز مقام‌هایی کسب کرد. سلیمان کریموف بعد از اتمام دوره متوسطه در دربنت در سال ۱۹۸۳ ابتدا برای ادامه تحصیل به دپارتمان مهندسی ساختمان در موسسه پلی تکنیک داغستان رفت. وی سپس به ارتش اعزام شد. سلیمان از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۶ در نیروهای استراتژیک موشکی ارتش به عنوان گروهبان ارشد در بخش محاسبات فعالیت می‌کرد.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

سلیمان کریموف پس از بازگشت از ارتش تحصیلات خود را ادامه داد و به دانشکده اقتصاد دانشگاه ایالتی داغستان رفت و با مدرک اقتصاد از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. وی طی دوران تحصیل خود در این دانشگاه جانشین رییس کمیته اتحادیه تجارت دانشگاه بود. کریموف در دوره تحصیل خود با همکلاسی خود،‌ فیروزه ازدواج کرد.

کریموف در اوایل دهه ۱۹۹۰ به مسکو آمد و شروع به خرید سهام شرکت‌ها به قیمت ارزان و فروش آنها به شکلی سودآور کرد که این شرکت‌ها شامل هواپیمایی ونوکوو، هواپیمایی مورمانکس، بانک آوتو، کارخانه فلز نوستا، شرکت بیمه اینگوستراخ و شرکت حمل و نقل نفتی ترانسنفت می‌شدند. وی در شرکت التاو استخدام شد. کریموف در اولین ۵ ساله کاری خود از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵ گام‌های عمده ای در شغل خود برداشته و از یک اقتصاددان ساده به دستیار مدیرکل امور اقتصادی تبدیل شد. شرکت التاو برای بهبود عملکرد خود در سال ۱۹۹۳ بانک صنعتی فدرال را در مسکو تاسیس کرد. سلیمان کریموف به عنوان نماینده شرکت به این بانک فرستاده شد. انرژی این مدیر جوان و علاقه‌اش برای مستقل شدن بی‌نتیجه نماند و کریموف در سال ۱۹۹۵ جانشین مدیرعامل اتحادیه مالی مسکو شد. کریموف از سال ۱۹۹۷ به عضویت موسسه بین‌المللی شرکت‌ها در مسکو در آمد و از سال ۱۹۹۹ نیز نایب رییس این سازمان غیرانتفاعی مستقل شد. کریموف ثروت اصلی خود را با سرمایه‌گذاری در شرکت گازپروم (بزرگ‌ترین شرکت استخراج گاز طبیعی در جهان و بزرگ‌ترین شرکت روسیه) و اسبربانک (بزرگ‌ترین بانک روسیه و اروپای شرقی که دفتر مرکزی آن در مسکو واقع است) در سال ۲۰۰۴ به‌دست آورده است. او کنترل شرکت نفتا- موسکوا را نیز در اختیار دارد. این گروه سرمایه‌گذاری از سال ۲۰۰۱ تا کنون به شکلی فعال در بازار روسیه حضور دارد. در حال حاضر این شرکت چندین پروژه بزرگ در صنعت معدن، فلزات، مخابرات، املاک و مستغلات، فروشگاه‌های زنجیره‌ای و بازار سهام را در دست دارد. فعالیت‌های سرمایه‌گذاری این شرکت از شهرتی جهانی برخوردار است.

سلیمان کریموف از سال ۲۰۰۳ فعالیت‌های سیاسی خود را در داغستان افزایش داده است. یکی از اعضای شورای فدراسیون روسیه است و پس از ترک حزب لیبرال دموکرات روسیه به عضویت روسیه متحد (نام یکی از احزاب سیاسی کشور روسیه است. این حزب در میان احزاب روسیه به عنوان حزبی میانه‌رو مطرح است و از رییس جمهور کنونی روسیه دیمیتری مدودف حمایت می‌کند) در آمده است. کریموف در سال ۲۰۰۶ یک تصادف شدید در شهر نیس با خودروی فراری خود داشت که منجر به آتش گرفتن خودرو شد. هلی‌کوپترهای اورژانس به سرعت کریموف را که به شدت دچار سوختگی شده بود، به یک بیمارستان تخصصی در مارسی رساندند. فراری او نیز که درحدود ۶۷۵ هزار دلار می‌ارزید، کاملا از بین رفت.سلیمان کریموف سه فرزند دارد و ساکن مسکو است. او همچنین ریاست هیات معتمده فدراسیون کشتی را بر عهده دارد.

الهام جوادی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۴
سلیم خلیلی

فدرالیسم، علم اقتصاد و توفان کاترینا

يكشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ب.ظ

فدرالیسم، علم اقتصاد و توفان کاترینا

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

ریچارد پوسنر

بیشتر بحث و جدل‌ها بر سر اینکه واکنش درست به توفان کاترینا چه باید می‌بود روی تقسیم مسوولیت‌ها بین سطوح مختلف دولت (فدرال، ایالتی و محلی) تمرکز یافته است. نگرانی‌ که بیش از همه ابراز می‌شود این است که چرا دولت فدرال نقش جسورانه‌تری در این رابطه ایفا کرده است. برای مثال، فرماندهی همه تلاش‌های حساس را در دست گرفتن و آنها را به اختیار ارتش ثابت و دائمی سپردن (این ارتش متفاوت از گارد ملی است که جنبه ایالتی و نه فدرال دارد،‌ اگر چه رییس جمهور این اختیار را دارد تا در شرایط جنگی، شورش‌ها یا اختلالات غیرنظامی، گارد ملی را «فدرالیزه» کند و در نتیجه آن را تحت فرمان نظامی فدرال قرار می‌دهد)، که باعث نقض معتقدات فدرالیسم (حمایت از اصول حکومت فدرال) و حتی شاید اصول مصرح قانون اساسی شده است که قدرت را بین دولت فدرال و ایالتی (شامل دولت محلی) تخصیص می‌دهد و نیز نقض قوانین خاصی از قبیل قانون پوسه کومیتاتوس ۱۸۷۸ که مشارکت نظامیان در اجرای قانون را محدود می‌سازد.

 

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

موضوعات فدرالیسم را نمی‌توان منحصرا با ارجاع دادن به معیارهای اقتصادی حل کرد. دلیل آن این است که انقلاب آمریکا را ایالت‌هایی (مستعمرات سابق انگلستان) به راه انداختند که به یک کنفدراسیون آزاد پیوند می‌خوردند. قانون اساسی، در حالی‌که فدراسیون را سفت و سخت‌تر کرد، ایالت‌ها را به عنوان شخصیت‌های نیمه مستقل به رسمیت می‌شناسد. حتی اگر کارآتر باشد که بدون توزیع قدرت بین ایالت‌ها عمل کنیم و دولتی متمرکز شبیه فرانسه داشته باشیم، این کار را نمی‌توان بدون اصلاح قانون اساسی و حقیقتا بدون جایگزین کردن آن با یک قانون اساسی کاملا جدید کرد که در یک نشست فوق‌العاده مربوط به قانون اساسی به تصویب رسیده باشد. با همه اینها، البته امکان تحلیل مبانی اقتصادی فدرالیسم وجود دارد که من در این پست سعی دارم چنین کاری بکنم.

از دیدگاه صرف اقتصادی، فدرالیسم طرح و نقشه‌ای برای حکمرانی غیرمتمرکز است، به قصد اینکه تدارک و ارائه خدمات دولتی را بهینه کند. در محیط دولتی و نیز کسب و کار خصوصی، نظام اکیدا سلسله مراتبی (واحدی یا یکپارچه که به آن U شکل هم گفته می‌شود) نقطه ضعف‌هایی دارد که متمایز از روش سازماندهی با پیوند سست‌تر یا «افقی» (چند بخشی که به آن M شکل هم گفته می‌شود.) است. در حالت سلسله مراتبی اکید، اطلاعات از سطوح پایین سازمان یا بنگاه به سمت رده‌های بالای مدیریتی جریان پیدا می‌کند و دستورات براساس تصمیماتی که در بالا گرفته می‌شود، به سمت پایین جریان می‌یابد. در این روش اطلاعات به ناگزیر فیلتر خواهد شد و در غیر این صورت در مسیر رسیدن به راس سازمان از دست می‌رود یا مخدوش می‌شود و در نتیجه مدیران عالی به ناچار تصمیمات خود را بر اطلاعاتی که غالبا ناقص یا نادرست است بنا می‌نهند و به همین ترتیب از دستوراتی که در مسیر پیوندهای پیاپی در زنجیره فرامین به پایین می‌رسد، برداشت و تلقی اشتباهی می‌شود. متمرکز کردن قدرت تصمیم‌گیری،‌ باعث می‌شود تا رقابت،‌ تنوع و انعطاف‌پذیری کاهش یابد؛‌ تصمیماتی که اشتباه گرفته شده باشند پرهزینه‌تر خواهد شد، چون که آنها کل سازمان و بنگاه را متعهد و درگیر می‌سازند و تعداد اشتباهات به واسطه اینکه مدیران عالی طیف کاملی از بدیل‌ها را نخواهند داشت تا از بین آنها انتخاب کنند، زیادتر می‌شود. مدیران زیردست بیشتر بدیل‌ها را در مسیر بالا آمدن فیلتر خواهند کرد تا مدیران عالی را از غرق شدن در انبوه اطلاعات نجات دهند.

روی دیگر این سکه که با رژیم حقوقی مقدم بر قانون اساسی ترسیم شد؛ یعنی «اصول کنفدراسیون» که فدراسیونی بسیار گسیخته و رها متشکل از ایالت‌ها برای انجام جنگ انقلابی تاسیس کرد – این است که فقدان اقتدار مرکزی به عملکرد غیربهینه منجر می‌شود. هر بخش از سازمان (یا ایالت یا سایر دولت‌های منطقه‌ای یا محلی در یک نظام فدرال) اثرات اقدامات خود را بر سایر بخش‌ها معمولا نادیده می‌گیرد. هیچ کدام از بخش‌ها تمایلی ندارد هزینه‌هایی را متحمل شود که به سایر بخش‌ها فایده می‌رساند (منافع بیرونی) یا از تحمیل هزینه‌ها بر سایر بخش‌ها خودداری ورزد (هزینه‌های بیرونی). تمرکزگرایی، یک روش درونی‌کردن هزینه‌ها و فایده‌ها در سرتاسر بنگاه است که با هماهنگ‌سازی بخش‌ها و اطمینان یافتن از اینکه آنها با هم همکاری می‌کنند اتفاق می‌افتد.

از آنجا که تمرکزگرایی نیز دارای هزینه‌ها و فایده‌هایی است، می‌توان انتظار داشت که معمولا بهترین سازمان، آن سازمانی خواهد بود که عناصری از هر دو جزو کنترل مرکزی و استقلال بخشی را با هم داشته باشد – یعنی سازمانی که سلسله مراتبی خواهد بود اما نه خیلی زیاد و بخش‌هایی دارد که نیمه مستقل (و نه کاملا مستقل) هستند و به این ترتیب ما در نظام فدرال خود این ملاک‌ها را در نتیجه شرط‌های قانون اساسی و به خصوص تفسیر (سهل‌گیرانه) آنها توسط دیوان عالی مراعات می‌کنیم. ایالت‌ها از آزادی عمل قابل ملاحظه‌ای در موضوعاتی مثل اینها برخوردارند: مالیات‌ستانی و مقررات تنظیمی (شامل مجوزدهی)، مدیریت مدارس و زندان‌ها، بزرگراه‌ها و سایر زیرساخت‌ها، اجرای قوانین جنایی و غیره؛ ‌اما کنگره، دیوان عالی و رییس‌جمهور قدرت ابطال و لغو زیادی دارند. کنگره، قدرت تنظیم بازرگانی خارجی و بین ایالتی را دارد و دیوان عالی با تفسیرکردن قدرت بازرگانی، ایالت‌ها را از وضع تعرفه‌ها و سایر موانع برای تجارت و مسافرت بین ایالتی منع کرده است حتی اگر کنگره اقدامی در این زمینه نکند. چون ایالت‌ها مقداری آزادی عمل دارند، بسیار شبیه واحدهای یک بنگاه نرم‌افزاری یا دارویی عمل می‌کنند به طوری که آزمایشگاه‌هایی برای انجام آزمایشات (اجتماعی) هستند. سیاست‌هایی که در یک ایالت ابداع می‌شود در صورت موفقیت‌آمیز بودن، قابل تقلید توسط ایالت‌های دیگر است. همچنین مردم می‌توانند بر طبق ترجیحاتشان به هر ایالتی که دوست دارند بروند؛ حق مهاجرت کردن به یک ایالت متفاوت، قدرت رای‌دادن مردم را با کنترل کردن اقدامات مقامات دولتی تکمیل می‌کند.

در مورد واکنش نشان دادن به شرایط اضطراری، یکی از عواملی که در ابتدای مطلب بحث کردم، یعنی اثر سلسله مراتب بر گردش اطلاعات و واکنش‌های دستوری، در کنار پیامدهای بیرونی (که بستگی به دامنه و اندازه شرایط اضطراری دارد)، به نحو برجسته‌ای معنا پیدا می‌کند. مقاماتی که از نزدیک با مشکل در تماس هستند بهترین اطلاعات را داشته و نیز توانایی سرعت عمل بالایی دارند. وجود (تنها) یک وزارت آتش‌نشانی فدرال، بهترین روش خدمت کردن به جامعه نیست چون که در صورت وقوع آتش‌سوزی، رییس آتش‌نشانی محلی باید مقامات در واشنگتن را از قضیه باخبر سازد و اجازه فرونشاندن آتش را از آنها بگیرد. این نکته از سوی کسانی مطرح می‌شود که معتقدند آژانس مدیریت اضطراری فدرال، حتی زیر نظر کادری با صلاحیت، نباید مسوولیت واکنش‌های اضطراری به فاجعه‌ها و بلایای محلی را داشته باشد.

اما همه فاجعه‌ها محلی نیستند. از این گذشته، با توجه به قابلیت تحرک و جابه‌جایی نیروهای واکنش سریع، معقول نیست که هر منطقه‌ای بدون ملاحظه مقیاس و اندازه مورد اورژانسی، در خودکفایی برای واکنش به موارد اورژانسی سرمایه‌گذاری کند. همانند مورد توفان کاترینا فرض کنید که فاجعه، همزمان تعداد زیادی شهر و شهرک را در بر بگیرد. تا آنجایی که واکنش هماهنگ بهینه باشد و با در نظر گرفتن هزینه معاملاتی، که در وضعیت اضطراری به خصوص بالا است، معنایی ندارد که قدرت واکنش‌دهی را به دولت‌های ایالتی و محلی بسپاریم. هر ایالتی سعی در بهینه ساختن واکنش خود به خسارت ایجاد شده در آن ایالت می‌کند و هر منطقه‌ای به خسارت ایجاد شده در آن منطقه توجه می‌کند و توجهی به تاثیر هزینه‌ها و فایده‌های اقدامات خود بر سایر ایالت‌ها و مناطق ندارد. علاوه بر این، همانند شرایط جنگی که نمی‌دانیم دشمن به کجا حمله خواهد کرد، یک واکنش موثر به موارد اضطراری مستلزم حفظ ذخایری است که بتوان به نقطه مورد تهدید گسیل داشت و آن ذخایر را باید به شکل مرکزی نگهداری و کنترل کرد.

من نتیجه می‌گیرم در حالی که می‌توان و باید به دولت‌های ایالتی و محلی مسوولیت انحصاری برای واکنش نشان دادن به موارد اضطراری پیش پا افتاده محلی داد، ‌دولت فدرال باید مسوولیت آماده‌باش برای موارد اضطراری منطقه‌ای و (البته) ملی را داشته باشد، این امر برای موارد اضطراری که مثل مورد سیل نیواورلئان در نتیجه توفان کاترینا، باعث تخریب در چنان مقیاسی می‌شود که آمادگی دولت محلی برای مقابله با آن کارآ نخواهد بود صادق است. اگر به یک شهر گفته شود در صورت رخ دادن یک فاجعه هر اندازه بزرگ، هیچ کمکی به آنجا نخواهد شد، ‌ساکنان شهر سرمایه‌گذاری بیش از حدی صرف آماده شدن برای پاسخ به فاجعه خواهند کرد. به خاطر سادگی فرض کنید این کشور فقط دو شهر دارد که هزینه واکنش به یک فاجعه از نوع متوسط عدد ۱ و به فاجعه بزرگ عدد ۲۰ باشد، اما احتمال اینکه هر دو فاجعه در یک زمان رخ دهد نزدیک به صفر است. پس اگر دولت فدرال از کمک کردن به فاجعه‌های محلی هر اندازه که مخرب باشند خودداری کند، دو شهر هزینه کل جلوگیری به مقدار ۴۰ را متحمل می‌شوند، در صورتی که اگر دولت در ارائه قابلیت‌های پشتیبانی لازم سرمایه‌گذاری کند، هزینه کل پیشگیری به رقم ۲۲ کاهش می‌یابد (۱+۱+۲۰).

اگر این تحلیل درست باشد، پس مسوولیت دولت فدرال آمادگی برای کمک به یک وضعیت اضطراری در مقیاس توفان کاترینا است. چنین آماده شدن‌هایی با تخصیص بهینه مسوولیت‌ها بین دولت مرکزی و محلی سازگار خواهد بود.

 

پاسخ پوسنر به نظرات خوانندگان

چند تا از نظرات خوانندگان، بازتابی بود به ادعای بکر که بخشی از مسوولیت تلفات ناشی از توفان کاترینا را به دستاورد «فرهنگ وابستگی» و چشم امید داشتن به دولت نسبت می‌داد که قوانین رفاه اجتماعی مدرن به‌وجود آوردند. اینکه چنین قوانینی می‌توانند فرهنگ وابستگی خلق کنند، شکی نیست و یکی از دلایلی که باعث اصلاحات رفاهی رییس‌جمهور کلینتون شد همین بود- لایحه‌ای که محافظه‌کاران تحسین می‌کنند و من قطعا یکی از آنها هستم، اما اینکه این امر یکی از عوامل تخلیه پردردسر و سرسری ساکنان شهر و در نتیجه مرگ آنها بود، محل تردید است. بیشتر تلفات مربوط به ساکنان بیمارستان‌ها و خانه‌های سالمندان بود؛ چنین تلفاتی را نمی‌توان به فرهنگ وابستگی نسبت داد. به نظر من این‌طور می‌رسد که تلفات مربوط به کسانی بود که خودرو نداشتند، مگر اینکه کسی باور کند اگر شبکه حمایت و ایمنی اجتماعی وجود نداشت هیچ فقیری وجود نمی‌داشت. این به نظر دور از ذهن می‌آید. واقعیت این است که شبکه ایمنی اجتماعی در آمریکا ضعیف‌تر از اروپای غربی است و یکی از دلایل بالاتر بودن نرخ فقر در آمریکا هم همین است و البته یکی از دلایلی که آمریکا اقتصاد پویاتر و بیکاری پایین‌تری دارد و جذابیت آن برای مهاجران بیشتر است، اما باید خوب و بد قضیه را با هم دید و بدی جامعه‌ای مثل جامعه ما که در آن ریسک اقتصادی واقعی وجود دارد این است که نرخ فقر بالاتر است. نظر مکرر آمده دیگر این است که نیازی به نقش دولت فدرال حتی در بلایایی که دامنه‌اش از مرزهای ایالتی هم عبور می‌کند، نیست؛ چون در غیاب چنین نقشی، ایالت‌ها پیمان‌هایی با هم تشکیل می‌دهند که در ارائه کمک‌های اضطراری همکاری کنند؛ ‌آنها ذخیره کالاهای ضروری را نگه می‌دارند، ستاد فرماندهی آماده به خدمت به وجود می‌آورند و از این قبیل. فرض کنید همه ایالت‌ها به این پیمان بپیوندند؛ پس در واقع ما از دولت فدرال دیگری سخن می‌گوییم به طوری که چه چیز اضافی عایدمان خواهد شد؟ ملت آمریکا در «اصول قانون کنفدراسیون» که توافقی بین ایالت‌ها بود همین را تجربه کرد که تجربه شکست‌خورده‌ای شد. به زبان اقتصادی، هزینه معاملاتی قراردادهای بین ایالت‌ها ظاهرا بسیار بالا بود که از نادر بودن تعداد چنین قراردادهایی آشکار می‌شود. من کنجکاو هستم ببینم آیا این نظردهندگان اصلا هیچ نقشی برای دولت فدرال قائل هستند. آنچه که نگرانی به حقی است خطر کمک مالی کردن به رفتارهای پرریسک از قبیل ساختمان‌سازی در دشت‌های سیلابی است، حال هر سطحی از دولت که قرار باشد مسوولیت کمک‌های اضطراری را بپذیرد. این خطر را می‌توان به حداقل رساند با این شرط که اگر فرد واقعا تهیدست نباشد تمام این کمک‌ها از او بازپس گرفته می‌شود. با این سیاست، غیرفقرا تشویق می‌شوند تا بیمه حوادث بخرند، از ساختمان‌سازی در دشت‌های سیلابی خودداری کنند و سایر اقدامات حمایت از خود در برابر ریسک‌های فاجعه‌بار را برگزینند. به‌طور کلی‌تر، من معتقدم که کمک دولت همیشه باید بر اساس نیاز باشد؛ این واقعیت که یک شخص ثروتمند حق خود می‌داند خسارت وارده به خانه‌اش از یک سیل ویرانگر را از دولت بگیرد در حالی که در مورد زیرآب رفتن خانه‌اش به خاطر گرفتگی چاه توالت چنین انتظاری ندارد، دلیلی نمی‌شود که دولت خسارت وارده از سیل به وی را جبران کند.

 

آیا باید افزایش قیمت‌ها پس از بلایای طبیعی را مجازات کرد؟

 

ریچارد پوسنر

 

توفان کاترینا انبوهی از پرده‌برداری‌های جالب را نشان داده است. یکی اینکه بیشتر از نصف ایالت‌ها، قوانین ممنوع‌کننده «گران فروشی» دارند که اغلب با ابهامی غیرقابل‌گذشت به صورت گرفتن قیمت‌های بالای «دو پهلو» تعریف شده است. این قوانین به ندرت پیاده می‌شوند، اما دور خیز

شدید در قیمت‌های بنزین در نتیجه توفان کاترینا (و نیز توفان ریتا، که تقریبا پس از آن رخ داد) جلوگیری از واردات نفت خام و بسته شدن موقت تعدادی از پالایشگاه‌ها که در مسیر توفان قرار داشتند، ناگهان موجی از تهدیدهای اجرای قانون و حتی چند مورد جریمه را نیز به راه انداخت. این امر همچنین تقبیح پالایشگاه‌ها و فروشندگان طمع‌کار بنزین را از سوی سیاستمداران برانگیخت و پیشنهادهایی برای قوانین فدرال داده شد که افزایش قیمت «ناخواسته افراطی» بنزین را ممنوع می‌کرد.

آنچه چنین واکنش‌هایی را برانگیخت علاوه بر بی‌اطلاعی کامل از اصول علم اقتصاد (یک شرمساری نظام آموزشی کشور) و توسل عوام‌فریبانه سیاستمداران به آن نادانی، توجه به این واقعیت است که کاهش ناگهانی و غیرمنتظره عرضه، به احتمال زیاد سودهای غیرعادی (برای عرضه‌کنندگان باقیمانده در بازار) ایجاد می‌کند. محدود شدن عرضه باعث کاهش تولید می‌شود که منجر به افزایش قیمت می‌شود، چون مصرف‌کنندگان برای دستیابی به محصول کمیاب‌‌شده، با همدیگر به رقابت پرداخته و هر کدام قیمت بالاتری را پیشنهاد می‌دهند. به علاوه کاهش محصول احتمالا هزینه‌های هر واحد تولید عرضه‌کننده را کاهش می‌دهد؛ دلیل آن این است که فروشندگان معمولا در ناحیه‌ای از تولید فعالیت می‌کنند که منحنی‌‌های هزینه حالت افزایشی دارد، اگر حالت کاهنده داشتند فروشندگان انگیزه پیدا می‌کردند تا تولید محصول را بیشتر کنند. با توجه به قیمت و هزینه سودها به سمت بالا حرکت می‌کنند. (از برخی جایگاه‌های فروش بنزین گزارش شده است که کوتاه زمانی پس از وقوع توفان کاترینا شاهد افزایش سود ۴۰۰ درصدی بوده‌اند.) در هنگامه بلایای طبیعی و در شرایطی که مصرف‌کنندگان آسیب دیده‌اند، منظره فروشندگانی که از گرفتاری و اضطرار مصرف‌کنندگان سود می‌برند و (این‌طور به نظر می‌رسد) که با مطالبه قیمت‌های بالاتر از مصرف‌کنندگان بر گرفتاری‌هایشان می‌افزایند، منشا خشم و ناراحتی عمیق است و در یک جامعه دموکراتیک خشم و نارضایتی عمیق، زمینه‌ساز مداخله دولت است.

اما جهت اطلاع راهنماهای جالبی وجود دارد. حقوق دریایی و حقوق عرفی (که هر دو از جمله نظام‌های حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و آرای محاکم هستند، اما حقوقدانان آنها را جداگانه طبقه‌بندی می‌کنند چون که در دادگاه‌های جداگانه به آنها رسیدگی می‌شود) شبیه هم هستند از این نظر که کارهای معینی را که احیانا «گران‌فروشی» توصیف می‌شود ممنوع کرده‌اند. فرض کنید یک کشتی در حال غرق شدن است و کشتی دیگری به موقع سر می‌رسد تا مسافران و بارهای کشتی اولی را نجات دهد. کشتی دوم در ازای نجات دادن بار و مسافران کشتی اول از ناخدای کشتی می‌خواهد که دو سوم بار نجات‌یافته را تحویل دهد و ناخدای کشتی اول از طرف مالک و از سردرماندگی می‌پذیرد. قرارداد از نظر قانونی قابل اجرا نیست؛ تحت نظریه حقوق دریایی، کشتی«کمک‌رسان» دوم مستحق دریافت قیمت «منصفانه» بابت نجات دادن کشتی اول است و نه بیشتر. در موردی مشابه که این نیز دریایی بوده اما تحت تاثیر حقوق عرفی و نه حقوق دریایی است (پرونده ماهیگیران آلاسکا که برای دانشجویان حقوق آشنا است)، ملوانان داخل یک کشتی که برای ماهیگیری در آب‌های آلاسکا به سر می‌برند، دست به اعتصاب زده و تقاضای دستمزد بالاتر کردند. ناخدای کشتی موافقت کرد چون فصل ماهیگیری در این آب‌ها خیلی کوتاه بود و او نمی‌توانست خدمه جایگزین را به موقع استخدام کند تا از سهمیه‌اش استفاده کند، اما دوباره دادگاه از اجرای قرارداد خودداری ورزید اساسا به این دلیل که قرارداد در شرایط زور و فشار امضا شده است.

روشن است که این موارد به شکل نامحسوس، اما حساسی با «گران‌فروشی» ادعایی به دنبال توفان کاترینا و ریتا تفاوت دارند. پالایشگاه‌ها و معامله‌گرانی که قیمت‌ها را پس از توفان‌هایی بالا بردند که پالایش بنزین را مختل ساخت، وضعیتی بوجود نیاورده بودند که منجر به کاهش عرضه بنزین شود. اگر آنها مثلا با توافق به افزایش قیمت‌ها بالای سطح موجود، چنین کاری کرده بودند به خاطر نقض قانون ضد انحصار مستحق تنبیه می‌بودند. (البته برخی اتهامات بالا نگه داشتن قیمت وجود داشت اما تا آنجا که می‌دانم اثبات نشده بودند.) به همین ترتیب، در مورد کمک‌رسانی، از کشتی نجات‌دهنده توقع نمی‌رفت که عرضه محدود (خدمات نجات خود) را با بالا بردن قیمت، جیره‌بندی کند؛ در واقع کشتی حادثه‌دیده دیگری در آنجا نبود که برای دریافت خدمات نجات به رقابت برخیزد- فقط یک کشتی در آنجا گیر افتاده بود و نیاز به کمک داشت و در پرونده ماهیگیران آلاسکا، هیچ کمبود نیروی کاری در منطقه وجود نداشت که تقاضای دستمزدهای بالاتر ملوانان را توجیه کند؛ ملوانان با خودداری از کارکردن، کمبود (مصنوعی) به وجود آوردند. از دیدگاه اقتصادی، کارتل کارگران کشتی با کارتل فرضی پالایشگاه یا فروشندگان بنزین متقارن بود. هر دو تا مثال‌هایی از رفتار فرصت‌طلبانه هستند- رفتاری به قصد بهره‌مندی از یک فرصت پیش‌بینی نشده برای مطالبه قیمت انحصاری از طریق تهدید به خودداری از عرضه کالا. کمیابی بنزین که توفان باعث آن شد و قیمت‌ها را بالا برد نه یک کمبود مصنوعی، بلکه کمبود طبیعی بود. افزایش قیمتی که کمبود طبیعی به‌وجود می‌آورد (یا حقیقتا هر کمبودی که شخص یا بنگاه تحمیل‌کننده افزایش قیمت به وجود نمی‌آورد)، در حالی که «سودهای بادآورده‌ای» ایجاد می‌کند، چاره‌ناپذیر هستند، اما افزایش قیمت‌ها به علت کمبودهای ناشی از تشکیل کارتل این‌طور نیستند.

استثنای دیگر که برخی می‌آورند و نیازمند برخوردی قاطع به شکل کنترل قیمت علیه کمیابی طبیعی است، وضعیت نادری است که منجر به ایجاد شکافی تحمل‌ناپذیر بین ثروت و رفاه طبقات جامعه می‌شود. فرض کنید عرضه هورمون رشد انسان بسیار محدود باشد؛ به‌طوری که اگر به قیمت‌ها اجازه دهیم تا تقاضا را جیره‌بندی کنند، همه هورمون‌ها را ثروتمندانی خواهند خرید که خواهان داشتن دختران و پسرانی هستند که قدشان بلندتر از قد متوسط باشد. مردم فقیر یا حتی با درآمد متوسط موفق به خرید هیچ هورمونی نخواهند شد و بچه‌هایشان کوتاه قد خواهند ماند مگر اینکه هورمون رشد به دست آورند؛ ثروتمندان خیلی راحت افراد کم‌درآمد را از بازار بیرون می‌کنند. در چنین حالتی، چه بسا یک استدلال اخلاقی قانع‌کننده برای تخصیص عرضه محدود بر اساس معیاری غیر از قیمت، فرضا مفهوم فایده‌باورانه‌ای از رفاه وجود داشته باشد؛ خوشبختی کل جامعه با تخصیص هورمون بر اساس نیاز و نه توانایی پرداخت حاصل می‌گردد. این هم عاملی برای واکنش بازار به کمبود بنزین ناشی از توفان نبوده است. نه فقط ایرادات وارده به تخصیص قیمتی در حالت زور و تهدید (مثل مورد کشتی در دریا) و رفاه، قابل کاربرد به خیزبرداشتن قیمت‌های بنزین نیستند،‌ بلکه قیمت‌های بالاتر بنزین، منشا منافع بیرونی چشمگیری نیز هست (منافعی که به طرفین معامله تعلق نمی‌گیرد، به‌طوری که طرفین انگیزه توجه به آنها هنگام تصمیم‌گیری درباره قیمت و سایر شرایط قرارداد را ندارند.) قیمت‌های بالاتر بنزین با کاهش میزان رانندگی و تبدیل خودروها به خودروهای با مصرف سوخت کمتر (اگر قیمت‌های افزایش‌یافته حفظ شود)، باعث کاهش مقدار دی‌اکسیدکربنی می‌شود که وارد جو زمین می‌گردد در حالی‌که شکل‌های مرسوم‌تر آلایندگی خودرو را نیز کاهش می‌دهد. کاهش زمان رانندگی نیز از تعداد راهبندان‌ها می‌کاهد که هزینه‌هایی به شکل تاخیر بر همه رانندگان در مناطق راهبندان شده تحمیل می‌کند. سرانجام با کاهش مقدار نفت مصرفی آمریکا، امنیت ملی را بالا می‌برد، چون اتکا به ملت‌های آسیب‌پذیر، بی‌ثبات یا دشمن با ما که بیشتر عرضه نفت جهان را کنترل می‌کنند کاهش می‌دهد.به‌طور خلاصه، منافع اجتماعی «گران‌شدن قیمت» بنزین ظاهرا از هزینه‌های اجتماعی آن با اختلافی زیاد تجاوز می‌کند.

 

پاسخ پوسنر به نظرات خوانندگان

نظرهای بسیار عالی از خوانندگان رسیده است. یکی پرسیده است چه کسی واقعا از کمبود بنزین ناشی از وقوع توفان‌های کاترینا و ریتا سود برد، فروشندگان بنزین یا پالایشگاه‌ها؟ من نخستین بار و بکر بعد از آن اشاره کردیم. هر دو گروه سود می‌برند، اما پالایشگاه‌ها بیشتر. همان‌طور که یک نظردهنده هم نوشت چون به محض اینکه جایگاهدارها تمام بنزین انبارشده در مخازن خود را به فروش رساندند، مجبور به خرید بنزین بیشتر از پالایشگاه خواهند بود و باید قیمت بالای لازم برای سهمیه‌بندی کردن تولید محدود پالایشگاه‌ها را بپردازند، مگر اینکه قرارداد عرضه با قیمت ثابت امضا کرده باشند. من تعجب کردم که تعداد زیادی از نظرات خوانندگان درباره این گزاره اساسی بحث کردند که کنترل قیمت ناکارآ است. برخی گزاره‌های سوال‌برانگیز، چه تجربی و نظری ارائه شده بود. برای مثال یک نفر نظر داد وضع قیمت تسویه‌کننده بازار در زمان کمبود، اقدام ناکارآیی است، چون که این قیمت «تعادلی» نیست. حدس من این است منظور خواننده این بوده است که اگر کمبود موقت باشد، قیمتی که بازار را تسویه می‌کند به زودی سقوط خواهد کرد، اما نکته اینجا است که قیمت تعادلی همان قیمت تسویه‌کننده بازار است. اگر قیمت پایین‌تری وضع شود، عرضه از تقاضا پیشی خواهد گرفت و باید با روش غیرقیمتی از قبیل تشکیل صف، بنزین را تخصیص داد. همان‌طور که در پست من بیان شد، برای کسانی که ارزش (هزینه) وقت پایینی دارند، شاید صف به پرداخت قیمت (پول) بالا ترجیح داشته باشد، اما فقیرترین آدم‌ها خودرو ندارند، به‌طوری که آنها از کمبود بنزین تاثیر چندانی نمی‌پذیرند. در سطح بالاتر از آنها، مردم با درآمد معمولی قرار می‌گیرند که توان مالی خرید خودرو را دارند، اما به قیمت‌های بنزین بسیار حساس هستند؛‌ با این‌حال من حدس می‌زنم تعداد افرادی که سختی بسیار شدیدی از اجبار به پرداختن ۲ تا ۳ دلار اضافی در هرگالن بنزین به مدت چند هفته متحمل می‌شوند، اندک باشند (من از ارائه شواهدی که تعداد این افراد زیاد است استقبال می‌کنم.) از این گذشته، در حالی که هزینه‌های وقت آنها شاید عدد پایینی باشد، برای آنها عدد صفر نخواهد بود. تشکیل صف در شرایط کمبود به شکل افراطی می‌رسد، چون مردم با علم به اینکه احیانا بنزین زیادی در این شرایط وجود ندارد، وارد صف بنزین می‌شوند، وقتی نیاز فوری به بنزین ندارند برای مثال وقتی باک بنزینشان نصفه است، اما مطمئن نیستند که اگر اکنون باک را پر نکنند آیا امکان پرکردن آن در زمانی که باک تقریبا خالی شده است وجود دارد یا خیر. ترس از کمبود، همچنین کمبودها را شدیدتر کرده و طول صف‌ها را بیشتر می‌کند، چون مردم به احتکار و ذخیره‌سازی‌ رو می‌آورند. بدتر اینکه به علت کنترل قیمت‌ها، انتظار کمبود می‌رود و انتظار وجود کمبودها باعث احتکار بیشتر می‌شود- و بنابراین کمبودها را بدتر خواهد ساخت. همان‌طور که در پست خودم نوشتم در شرایط مشکلات شدید که در مورد کمبود هورمون رشد انسان نشان دادم و یکی از خوانندگان با حالت کمیابی اعضای پیوند بدن توضیح داد، اثرات رفاهی سهمیه‌بندی به وسیله قیمت شاید هر کدام از دو حالت سهمیه‌بندی غیرقیمتی یا یارانه دولتی را توجیه کند که مردم با ابزارهای محدود برای به دست آوردن یک محصول را قادر می‌کند تا با احتمال بیشتری رفاه خود را نسبت به خریداران مرفه‌تر افزایش دهند. همچنین باید توجه داشت که برخی اثرات کمبودها بر توزیع درآمد و ثروت به صورت خودکار با نظام مالیاتی تصحیح می‌شود، سودهای بادآورده فروشندگان و خرده‌فروشان بنزین به عنوان مالیات، قابل مالیات‌ستانی است و بنابراین بخشی از آن سود بادآورده در واقع به عامه مردم برمی‌گردد. اگر مالیات بر «سودهای زیاد» وضع شود، همانطور که در جنگ جهانی دوم رخ داد مقدار بیشتری به مردم برخواهد گشت.

برخی مالکان پالایشگاه‌ها را متهم کردند که چرا پالایشگاه‌های خود در خلیج مکزیک را در برابر توفان‌های فاجعه‌بار مقاوم نکرده بودند. اگر آنها در انجام این کار کوتاهی کرده باشند، شاید به احتمال زیاد از اعدام مجرم حمایت کند تا سودهای بادآورده پالایشگاه‌ها را باز پس گیرند (آنها اهمال کار نخواهند بود اگر منافع مورد انتظار از چنین مقاوم‌سازی از هزینه‌های آن بیشتر نباشد.) برای اینکه در آن‌صورت حسی وجود خواهد داشت که این کمبود به صورت مصنوعی به‌وجود آمده است، اما این نکته به هیچ وجه مدافع سیاست کلی وضع کنترل قیمت هنگام کمبودها نیست. یک خواننده از شایعه‌ای خبر داد که فروشگاه استاربوکس برای هر بطری آب ۱۰ دلار از آتش‌نشان‌ها و افسران پلیسی گرفت که به حملات ۱۱ سپتامبر در شهر نیویورک پاسخ دادند- با اینکه فرد نظردهنده گفت کمبود آبی وجود نداشت، اما شایعه اگر درست باشد وضعیت مشابه با پرونده کمک‌رسانی دریایی را توصیف می‌کند. نیروهای واکنش یک دفعه پیدایشان شد و نیاز به آب داشتند؛ آنها وقت کافی برای گشتن و قیمت‌کردن آب نداشتند و در هر صورت تعداد آنها بسیار بیشتر از آنی بود که معمولا از یک فروشگاه استاربوکس آب می‌خرند و بنابراین اگر قیمت معمول همیشگی را از آنها می‌گرفت، مقدار آب موجود فروشگاه به‌سرعت تمام می‌شد – به طوری که در آن قیمت سابق، کمبود به‌وجود می‌آمد و همانطور که نظر دیگری اشاره کرد، کنترل قیمت در شرایط کمبود، برای مثال به شکل جریمه به خاطر «گران‌فروشی»، تجار را از ذخیره‌سازی مقدار اضافی جهت شرایط اضطراری آینده منصرف می‌کند. نگه داشتن موجودی انبار یک کالا که فقط در شرایط اضطراری تقاضا خواهد شد، بسیار پرهزینه است و این هزینه تنها در حالتی توجیه دارد که کاسب بداند اگر شرایط اضطراری ایجاد شد کالا را بتوان با قیمتی بالاتر از سطح معمولی فروخت. این دلیل در مخالفت با مالیات کلی بر سودهای باد آورده است. برخی نظرات، اساسی‌ترین فروض جامعه بازار آزاد از قبیل اینکه بازارها معمولا نتایج تخصیص رضایت‌بخش‌تری نسبت به دیوان‌سالاران دارند را به چالش می‌کشند. یکی دیگر فکر می‌کند تجربه کمونیسم، مردم را از این اشتباه که «برنامه‌ریزی مرکزی» برتر است، درآورد. اینجا مساله فلسفی نیست که آیا در نظام بازار تخصیص منابع «عادلانه» است یا اینکه از دموکراسی برای تخصیص منابع به جای بازارها استفاده کرد، چون که دموکراتیک‌تر است. مساله این است که شما پیامدهایی که قوانین مبارزه با «گران‌فروشی» بوجود می‌آورد را دوست دارید یا نه. پیامدهای اصلی آن کمبودها هستند که منجر به سهمیه‌بندی غیرقیمتی می‌شوند که هزینه‌های هنگفتی تحمیل خواهد کرد؛ بنابراین قیمت کالای کمیاب‌شده را بالا می‌برد به جای اینکه کاهش دهد. من فکر می‌کنم تجربه تشکیل صف، اذهان بیشتر روشنفکران را تغییر داد که تصور می‌کردند منابع را باید به روش‌های غیرقیمتی تخصیص داد. در انتهای بحث، نگاهی دقیق به ماهیت شکست بازار در پرونده کمک‌رسانی دریایی بیندازیم. یک نظر این بود که مشکل در اینجا اصلا انحصار نیست، به این معنا که کمیابی مصنوعی نداشتیم، بلکه هزینه‌های معاملاتی بالا است. در واقع هر دو مشکل انحصار و هزینه‌های معاملاتی وجود دارد و آنها به هم مربوط هستند. نجات‌دهنده با تهدید به خودداری از عرضه (یعنی نجات ‌ندادن کشتی آسیب‌دیده) کمبود مصنوعی ایجاد می‌کند، مگر اینکه کشتی گرفتار شده با قیمت‌ گزاف نجات‌دهنده موافقت کند- این قیمت انحصاری است چون که بر اساس نبود سایر گزینه‌ها در اختیار خریدار قرار می‌گیرد، اما این وضعیت در عمل یک نوع انحصار دو طرفه است، چون در حالی که خریدار بدون گزینه است فروشنده نیز همین‌طور است؛ او (در حال حاضر) هیچ بازار دیگری برای خدمات نجات‌دهی خود ندارد، به غیر از این کشتی خاص که گرفتار شده است. چون قیمت در شرایط انحصار دو طرفه در یک طیف گسترده نامعین است، هزینه‌های مذاکره (معاملاتی) بالا هستند که مشکل خصوصا حادی در وضعیت نجات به‌وجود می‌آورد که عامل زمان بسیار حیاتی است این مورد کاملا متفاوت از مورد کمبود بنزین به خاطر توفان است.

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۸
سلیم خلیلی

مالی‌سازی و نظم نوین نئولیبرالی

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۸ ب.ظ

مالی‌سازی و نظم نوین نئولیبرالی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

کین بیرچ و ولاد می‌خننکو

بخش پایانی

در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰، اقتصادهای بازار غیرانگلیسی‌ـ‌آمریکایی همچون ژاپن و آلمان که پیش‌تر موفق و متعادل بودند، به بحرانی حاد وارد شدند و سرتاسر دهه ۱۹۹۰ را صرف به‌روز کردن زیربنای صنعتی خود کردند.

در همین حین، بازارهای لیبرال انگلیسی‌ـ آمریکایی هم‌پایه آلمان و ژاپن به بخش مالی روی آوردند و نظام مالی را بنیان جدید سودآفرینی رقابتی خویش قرار دادند. در هر حال، این نظام مالی «ساختاریافته» نوین با تجربه قرن‌ها تولید و مدیریت و دستکاری پول تفاوت‌های عمده داشت و به آفرینش اوراق قرضه‌ و بهادار پیچیده‌ای از خلال تبدیل دارایی‌ها به اوراق بهادار (securitization) دست زد. تبدیل دارایی‌ها به اوراق بهادار موتور محرکه اصلی برای گسترش انفجاری حوزه مالی به‌عنوان میانجی سودآفرینی بود، و به فروپاشی نظام برتون وودز انجامید.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

مالی‌سازی و نظم نوین نئولیبرالی

بخش پایانی

در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰، اقتصادهای بازار غیرانگلیسی‌ـ‌آمریکایی همچون ژاپن و آلمان که پیش‌تر موفق و متعادل بودند، به بحرانی حاد وارد شدند و سرتاسر دهه ۱۹۹۰ را صرف به‌روز کردن زیربنای صنعتی خود کردند.

در همین حین، بازارهای لیبرال انگلیسی‌ـ آمریکایی هم‌پایه آلمان و ژاپن به بخش مالی روی آوردند و نظام مالی را بنیان جدید سودآفرینی رقابتی خویش قرار دادند. در هر حال، این نظام مالی «ساختاریافته» نوین با تجربه قرن‌ها تولید و مدیریت و دستکاری پول تفاوت‌های عمده داشت و به آفرینش اوراق قرضه‌ و بهادار پیچیده‌ای از خلال تبدیل دارایی‌ها به اوراق بهادار (securitization) دست زد. تبدیل دارایی‌ها به اوراق بهادار موتور محرکه اصلی برای گسترش انفجاری حوزه مالی به‌عنوان میانجی سودآفرینی بود، و به فروپاشی نظام برتون وودز انجامید.

فرآیند تبدیل دارایی‌ها به اوراق بهادار را عموماً چنین توصیف می‌کنند: بدل‌کردن دارایی‌های مالی غیرقابل مبادله و غیرقابل ورود به بازار، به اوراق بهادار قابل مبادله و قابل بازرگانی: برای مثال، تضمین بدهی‌ها (اوراق قرضه دولتی)، تضمین مالکیت (سهام عادی)، یا مشتقات (مشتقات یعنی گستره وسیعی از محصولات مالی که ارزش آنها از دل قیمت واقعی یا پیش‌بینی‌شده برخی از دارایی‌های بنیادی‌تر- کالا، اوراق بهادار، نرخ ارز، یا هر متغیر اقتصادی دیگری- به دست می‌آید). مشتقات با استفاده از صندوق‌های احتیاطی جهت کاهش ریسک می‌توانند مبادله شوند و در فرآیندهای تجاری داخل شوند و در عین حال می‌توانند اوراقی فروخته‌شده خارج از بورس (OTC) باشند که قراردادهای آتی، اختیارها، معاملات پایاپای ارز و معاملات خرید سلف را دربر‌می‌گیرند. در حالی که مشتقات اصلی قابل خرید و فروش در بازارهای اختیار و آتی هستند، اما معاملات OTC اوراقی خارج از ترازنامه (off-balance-sheet)، خاص و مشتری‌محور هستند (همچون اوراق بهادار پشتوانه‌دار، تعهدات قرضه تضمینی، یا معاملات پایاپای نکول اعتبار) و فعالیت‌های ظاهرا عجیب و غریبی را همچون اشتراک و ادغام دارایی‌ها، بخش‌کردن التزام‌های مالی و دیون بانکی و ایجاد «نهادهای با مسوولیت محدود» در بر می‌گیرد تا در ظاهر ریسک‌ها را کاهش دهند. سیاست نرخ بهره پایین که به‌واسطه بانک‌های مرکزی عمده جهان اعمال می‌شد، گسترش نظام مالی ساختاریافته را تسهیل کرد. بانک‌های مرکزی سرمایه‌گذاران و غیره را به «خرید با سرمایه‌استقراضی» تشویق می‌کردند تا با چالاک‌ترین سرعت ممکن مشتقات بیشتری را تولید و منتشر کنند.

اقتصادهای آمریکایی‌ـ‌ انگلیسی در همان سال ۱۹۸۸ به سوی تبدیل دارایی‌ها به اوراق بهادار پیش رفته بودند زیرا بازارهای اوراق بهادار ملی در آنها وزن زیادی داشتند و سهم آمریکا و انگلیس روی هم، حدود ۳۷ درصد از سهم بازار اوراق بهادار جهانی بود. با این حال، به دلیل عدم تنظیم مالی که در سرتاسر کره زمین اشاعه می‌یافت، تفاوت‌های ملی و فراگیر به نفع گشودگی بازارهای سرمایه از بین رفت. پژوهشگران جهان مالی معتقدند که در آن زمان جریان همگرا و درازمدتی از مالی‌سازی در حال به‌وجود آمدن بود. سال ۲۰۰۷، یعنی در نقطه اوج این مالی‌سازی، نسبت دارایی‌های نظام مالی جهانی ــ یعنی مجموع سرمایه‌های بازار بورس، اوراق قرضه و دارایی‌های بانکی ــ به GDP (تولید ناخالص داخلی) جهانی، حدود ۴۴۰ درصد شده بود. این نسبت حتی در کشورهای روبه‌رو بیشتر هم شد: در آمریکا (۴۴۵ درصد)، ژاپن (۵۴۷ درصد)، و اتحادیه اروپا (۵۸۱ درصد) و دست آخر ایرلند (۹۰۰ درصد). اگرچه دارایی‌های مالی جهانی که به طور آزادانه معامله می‌شوند، در سال ۲۰۰۷، حدود ۱/۲۴۱ تریلیون بود، اما میزان سرمایه نظام بانکداری «در سایه»‌معاملات OTC در مشتقات از آن هم بزرگ‌تر بود. اگر اوراق مالی مربوط به مشتقات مبادله‌شده در سال ۲۰۰۷ با ۷/۲۶ تریلیون دلار برابر شد، همین میزان در سطح ملی برای مشتقات OTC در سایه و جهانی حدود ۳/۵۹۵ تریلیون دلار یا ۱۱ برابر بزرگ‌تر از تولید سالانه جهانی بود (این آمار بر اساس گزارش سال ۲۰۰۹ صندوق بین‌المللی پول به دست آمده است).

حجم خالص محصولات سرمایه‌گذاری مالی که پس از ۱۹۹۰ تولید شد، و نیز گستره متنوع و عجیب و غریب این محصولات، برخی از منتقدان را واداشته است تا کاپیتالیسم مالی جهانی را نوعی «سرزمین عجایب اقتصادی» مملو از «قلعه‌های خیالین برساخته از مشتقات که روی شن‌های روان بنا شده‌اند» بدانند. با این حال، دو پژوهشگر اقتصادی به نام‌های لیشون و تریفت در سال ۲۰۰۷ اشاره کردند که بنیان کاپیتالیسم مالی نه این منظره خیالی تماشایی، که «سرمایه‌ساختن از دل همه‌چیز» است، زیرا کاپیتالیسم مالی از اغلب «جریان‌های دارایی» و منابع پایدار درآمدی تغذیه می‌کند. پژوهشگر دیگری به نام روبین بلک‌برن شواهد بیشتری فراهم می‌آورد تا به لایه‌های زیرین این سرزمین عجایبِ سحرآمیز گذر کند؛ به زعم او، روند مالی‌سازی در واقع بر فرآیند کالایی‌سازی همه جنبه‌های زندگی انسان متکی بوده است ــ اوراق قرضه نوزادان، وام‌های دانشجویی، وام خودرو، بدهی‌های اعتباری، بیمه سلامتی، حقوق بازنشستگی، و از همه مهم‌تر، وام‌های رهنی مسکن. ساسکیا ساسن در سال ۲۰۰۸ با تمرکز بر سرمایه رهنی جبهه کاملاً جدیدی برای نظام مالی جهانی یافت؛ یعنی جبهه‌ای که می‌تواند از خلال اوراق بهادار با پشتوانه رهنی ناچیزترین منابع را هم جهت تبدیل کردن به سرمایه استخراج کند – یعنی همان منابعی که خانوارهای با درآمد متوسط و پایین قابلیت مدیریت آنها را داشته‌اند. در هر حال، این دست‌اندازی گسترده به منابع هرروزه فقیرترین خانوارها به تدریج به آغاز وحشتناک‌ترین بحران مالی جهان در طول تاریخ انجامیده است: بحران ۲۰۰۸٫

آیا نظم اقتصادی نئولیبرالی سقوط کرده است؟

کاهش ساخت و ساز و تولید در ایالات متحده و دیگر اقتصادهای انگلیسی‌ـ‌آمریکایی، همراه با کاهش دستمزدهای واقعی باعث شده است سودهای شرکتی در راستای حوزه‌های مالی از نو شکل بگیرند. همچنین این اقتصادها بر واردات کالاها با قیمت پایین، به‌خصوص از چین وابسته شده‌اند. قسمت عمده درآمدهای مالیاتی در اقتصادهای کاپیتالیستی پیشرفته در نظام مالی ریشه دارند و به همین خاطر، دولت‌های رنگارنگ و مختلفی اعم از آمریکا، دولت‌های اروپایی و غیره چندان تمایلی به کنترل بخش مالی و محدودساختن گسترش آن نداشته‌اند. با این وجود، کسری تجاری ایالات متحده با سایر کشورهای دنیا، به‌خصوص با چین، با جاه‌طلبی‌های امپریالیستی آمریکا در عراق و افغانستان ترکیب شد و تاثیری مضر بر استحکام دلار نهاد و سودآفرینی بخش مالی در خارج از آمریکا را با خطراتی مواجه ساخت. فدرال رزرو در تلاشی جنون‌آمیز و البته دیرهنگام، برای تثبیت دلار و متعادل‌کردن سوداگری‌ها و سفته‌بازی‌هایی که همگی با اوراق بهادار مبتنی بر رهن صورت می‌گرفت، نرخ بهره پایه را افزایش داد. نرخ‌های بهره ایالات متحده بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ از ۱ درصد به ۳۵/۵ درصد افزایش یافت و بازار مسکن ایالات متحده را با رکود مواجه کرد؛ بانک مرکزی ایالات متحده تمهیدات سفت‌و‌سخت‌تری نیز برای محدود کردن عرضه پول پیاده‌سازی کرد. در اواخر سال ۲۰۰۶ و اوایل سال ۲۰۰۷، این افزایش ثابت در نرخ‌های بهره به افزایش بدهی‌ها در میان صاحبان وام‌های رهنی درجه دو [یا فاقد اولویت] انجامید. وام‌های رهنی درجه دو در آمریکا دشواری‌های بسیاری آفرید و در فاز اول بحران به خردشدن اعتبارات انجامید. متعاقب این اتفاق، ۲۴ تریلیون از خطوط اعتباری به طور کامل بسته شدند. ورشکستگی‌ها و عجز از پرداخت دیون در بنگاه‌های مالی بسیاری در سرتاسر دنیا گسترش یافت: فرانسه (بی.ان.پی پاریباس)، بریتانیا (نورثرن راک)، ایالات متحده (نیو سنتری فایننشال، کانتری واید، دیلون رید، سیتی‌گروپ، ام.بی.آی.ای)، سوئیس (یو.بی.اس) و آلمان (ای.کا.ب). این گسترش جهانی به فاز دوم بحران انجامید و بیر استیرنز، پنجمین بانک بزرگ وال‌استریت را در موج‌های سهمگین خود خرد کرد. سومین فاز بحران از اکتبر ۲۰۰۸ به بعد آغاز شد. آغازگر این مرحله ورشکستگی لمان‌برادرز و سپس بازگشت تام و تمام بحران به سرتاسر دنیا بود.

بخش مالی بخش اصلی کاپیتالیسم مالی بود و نقشِ قلب آن را ایفا می‌کرد. به همین دلیل، دولت‌های غربی پس از بحران به‌سرعت همه باورهای پیشین خود به بازارهای آزاد و خودتنظیم‌گر را وانهادند و به حمایت مالی کامل از نهادهای مالی پرداختند. این گونه بود که دوران جدیدی از کمک‌های مالی گزاف و بسته‌های تحریک اقتصادی آغاز شد. دولت آمریکا تا اواسط سال ۲۰۰۹، هشت و نیم تریلیون دلار برای پشتیبانی از نظام مالی کشور خود هزینه کرد؛ یعنی حدود دو سوم از GDP خویش را (که حدود ۵۸/۱۴ تریلیون دلار است). میزان بسته نجات مالی بریتانیا برای بانک‌های خویش نیز ۱۲/۲ تریلیون دلار، یعنی برابر با ۸۷ درصد GDP این کشور بود.

برای برخی، پاسخ دولت‌های عمده غربی به بحران، نشاندهنده سیر طبیعی تبدیل دولت‌های بازار نئولیبرال به «فعالان» مالی است؛ یعنی به نهادهایی عمومی که همچون شرکای فعال در بازار عمل می‌کنند. اگر چه شاید برای اعلام شکست تام و تمام نظم اقتصادی نئولیبرال زود باشد، اما دشوار است به خاطر نیاوریم آنچه اجماع نئولیبرالی در بیست سال پیش ادعا کرده بود: «چپ‌گرایان معتقد به تحریک «کینزی» از خلال کسری بودجه‌های عظیم دیگر گونه منسوخ و منقرض‌شده‌ای از اقتصاددان‌ها هستند…کسری بودجه عملی در حدود ۱ تا ۲ درصد GNP (تولید ناخالص ملی) گواه اظهر من الشمس شکست سیاست‌گذاری‌ها است». ما بر اساس همین اجماع نئولیبرالی گواه اظهر من الشمس این نوع سیاست‌گذاری را در این دو سال دیده‌ایم!

مترجم: امین گنجی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۸
سلیم خلیلی

از رویای کارآفرینی تا واقعیت مشکلات آن

چهارشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۰ ق.ظ

از رویای کارآفرینی تا واقعیت مشکلات آن

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نویسنده:الکساندرا لویت*

منبع: نیویورک تایمز

برخی که روزهایشان را با کسالت در اداره‌ها می‌گذرانند، کارآفرینی را درمان درد خود و سایر کارمندان ناراضی می‌دانند، اما زمانی که کسب و کار خودشان را راه می‌اندازند، متوجه می‌شوند که حقیقت چیز دیگری است.

برای مثال «مایک کلیری» که مدیر بازاریابی و فروش بود، به دلیل اینکه از سیاست‌های شرکت خسته شده بود، شغل خود را رها کرد. آقای کلیری، ۸ سال پیش، پس از خرید یک امتیاز نمایندگی و یک بیزنس فعال، با تامین کنندگان و فروشندگان بدقلقی روبه‌رو شد که دائم مجبور به بحث و جدل با آنها بود. به گفته وی «شرایط خیلی یکطرفه به نظر می‌آمد، همه تعهدات و قوانین متوجه من بودند و در مقابل، کسانی که کالا و خدمات خود را به من می‌فروختند با تعهدات و قوانین بسیار کمتری روبه‌رو بودند.»

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

از رویای کارآفرینی تا واقعیت مشکلات آن

نویسنده:الکساندرا لویت*

منبع: نیویورک تایمز

برخی که روزهایشان را با کسالت در اداره‌ها می‌گذرانند، کارآفرینی را درمان درد خود و سایر کارمندان ناراضی می‌دانند، اما زمانی که کسب و کار خودشان را راه می‌اندازند، متوجه می‌شوند که حقیقت چیز دیگری است.

برای مثال «مایک کلیری» که مدیر بازاریابی و فروش بود، به دلیل اینکه از سیاست‌های شرکت خسته شده بود، شغل خود را رها کرد. آقای کلیری، ۸ سال پیش، پس از خرید یک امتیاز نمایندگی و یک بیزنس فعال، با تامین کنندگان و فروشندگان بدقلقی روبه‌رو شد که دائم مجبور به بحث و جدل با آنها بود. به گفته وی «شرایط خیلی یکطرفه به نظر می‌آمد، همه تعهدات و قوانین متوجه من بودند و در مقابل، کسانی که کالا و خدمات خود را به من می‌فروختند با تعهدات و قوانین بسیار کمتری روبه‌رو بودند.»

به گفته خودش، او برای اعتمادسازی، اعتبار یکی از مشتریان قبلی شرکت را افزایش داد. اما متاسفانه، مشتری در انجام پرداخت‌هایش کوتاهی کرد که منجر به از دست رفتن هزاران دلار درآمد شرکت شد.

همچنین پیدا کردن کارمندان متعهد اصلا کار ساده‌ای نبود. او گفت: «دیدن عدم تعهد واقعی کارمندان به کسب و کاری که در آن فعالیت می‌کنند، زنگ بیدارباش بسیار سختی بود.»

رکود اقتصادی اخیر، تاثیر بسزایی بر درآمد و جریان مالی کسب وکار کوچکش داشت و درآخر، به شدت مقروض شد و برای کار به یک سازمان بزرگ بازگشت.

هم اکنون، به عنوان معاون بازاریابی استراتژیک و مدیریت عملیاتی در «فدراسیون ملی بوقلمون» در اجفیلد، کارولینای جنوبی، از شغلش بسیار راضی است و حس می‌کند که کارش کمک می‌کند تا هدف زندگی‌اش را دنبال کند که حفاظت از زیستگاه‌های طبیعی است. «من خیلی خوشحالم که نهایتا در جایگاهی قرار گرفتم که به جای کارهای دیگری که انرژی من را تلف می‌کردند، درگیر استراتژی‌های سطح بالا هستم.» به گفته او «این کار حس آزادی به من می‌دهد.»

بسیاری از کارآفرینان بالقوه، متوجه نیستند که همه شرکت‌ها سیاست‌هایی دارند و نمی‌توان از آنها فرار کرد. شما مجبورید مشتریان و شرکای بی‌ادب را راضی نگه دارید و با شرایطی مواجه خواهید شد که بسیار مشابه روزهایی است که سعی می‌کردید خودتان را با نوشیدن آب خنک آرام نگه دارید. در نهایت شما متوجه می‌شوید که افراد تمایل به مشاجره دارند و به این بستگی ندارد که در چه محیطی هستند.

دلایل متعددی وجود دارند که می‌توانند شما را از ورود به عرصه کارآفرینی باز دارند. اولین دلیل این است که پیدا کردن یک بازار مناسب برای فروش کالا یا خدمات بسیار دشوار است، پیدا کردن منابع مناسب برای راه انداختن یک کسب و کار نیز به همان اندازه دشوار است و پس از آن مسائل کوچک‌تر مطرح می‌شوند. شما به عنوان موسس یک کسب‌و‌کار کوچک، خواهید دید که شما مسوول همه چیز هستید. شما باید تسلط کامل بر تولید، توزیع، بازاریابی، فروش و سوددهی شرکت داشته باشید. باید فروشندگان و کارمندان را مدیریت کنید و اداره کوچک‌ترین جزئیات مانند حسابداری، مالیات، بیمه و مجوزها نیز بر عهده شماست.

کارآفرینان بالقوه‌ای که به دنبال ایجاد تعادل بین کار و زندگی شخصی شان هستند، باید منتظر زنگ بیدارباش جدی‌ای باشند. حداقل برای چند سال اول، باید خودتان در تمام ساعات کاری حضور داشته باشید. اگر یک مشتری نیمه شب با مشکلی مواجه شود، شما کسی هستید که باید به مشتری پاسخ دهد و اگر شرکت با مشکل مالی مواجه شود، شما تنها مسوول آن هستید و باید زندگی مالی خود را فدای آن کنید. این روزها، دنیای کسب و کار سنتی دائما مورد انتقاد قرار می‌گیرد و کارآفرینی تشویق می‌شود. اما چند جنبه بسیار ارزشمند در کسب وکار سنتی وجود دارد که تا وقتی آنها را از دست ندهیم، به فکرشان نمی‌افتیم. آرامش، موقعیت اجتماعی و مزایای جانبی.

وقتی که یکی از هزار یا صدهزار پرسنل یک شرکت باشید، آرامش خیلی بیشتری دارید. شما قادر خواهید بود که تمام گرفتاری ‌های کاری‌تان را رها کنید و با آرامش خاطر به خانه بروید و به راحتی بدون اینکه آینده شرکت در خطر بیفتد موبایلتان را خاموش کنید. مسوولیت‌های تعریف شده‌ای دارید که اگر به درستی از عهده انجامشان برآیید و نتایج خوبی بگیرید، مطمئن هستید که سهم‌تان برای پیشبرد کسب‌وکار را محقق ساخته‌اید و بقیه مسوولیت‌ها بر عهده سایر افراد خواهد بود.

و اگر باهوش و خوش برخورد باشید، در یک سازمان بزرگ می‌توانید به مقامات بالایی برسید. وقتی با دوستان و خانواده‌تان درباره شغل‌تان صحبت می‌کنید، آنها نگرانی‌ای درباره کارتان ندارند. داشتن نام یک شرکت بزرگ در رزومه کاری به معنای اعتبار کاری شما است و می‌تواند درهای زیادی را به روی شما بگشاید.

درآخر، مزایای جانبی را فراموش نکنید. در یک سازمان بزرگ، بسته کاری‌ای که به شما ارائه می‌شود یک بسته است. علاوه بر دستمزد پایه، شرکت، پولی برای بیمه سلامتی و بازنشستگی شما می‌پردازد؛ اقلامی‌که برای زندگی در دنیای امروز بسیار ضروری هستند. همچنین ارزش مزایای دیگر را نیز دست کم نگیرید، مزایایی مانند ماشین، حق عضویت در باشگاه‌های ورزشی، مزایای بچه‌دار شدن، ناهار و بن‌های خرید از فروشگاه‌های بزرگ.

دنیای شرکت‌های بزرگ فرصت آشنایی با افراد بسیار زیادی را به شما می‌دهند، برخی از آنها مدیرانی در موقعیت‌هایی عالی هستند که می‌توانند شما را در مسیر کاریتان یاری کنند. آشنا شدن با افراد قدرتمند و پرنفوذ طی کار روزمره بهترین نحوه شناخت، ایجاد ارتباط و گسترش آن است.

زندگی به سبک یک کارآفرین، مناسب همه نیست. برای آقای کلیری مناسب نبود، شاید برای شما هم نباشد. قبل از اینکه تصمیم به پریدن بگیرید، درست و برای مدتی طولانی فکر کنید که قرار است چه کار کنید و برای انجام آن از چه چیزهایی باید چشم بپوشید.

* نویسنده «نقطه‌های کور: ۱۰ افسانه کسب و کار که برای قدم گذاشتن در راه موفقیت باید باورشان کنید.»

مترجم: طلیعه لطفی زاده

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۰
سلیم خلیلی

یک بازیگر قدرتمند در عرصه اقتصاد

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

یک بازیگر قدرتمند در عرصه اقتصاد

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

 

«برترین رهبران کسب‌وکار در جهان»

«مردیت ویتنی» اهل جار و جنجال نیست. با این حال، او مستقیم به چشمان شما نگاه می‌کند و هر نکته‌ای را را بیان می‌کند که به ذهنش می‌رسد. زبان او روشن و ساده است. او بر محتوای گفت‌وگو تاکید می‌کند.

لحن و سبک او بسیار موجز و دقیق است. باید منتظر او بمانید تا تغییری در بحث ایجاد کند یا بر نکته‌ای خاص تاکید نماید. اما در نهایت برای مردیت فقط محتوا اهمیت دارد. او اهمیتی به ادا و اطوارها نمی‌دهد. منظور من این نیست که سخنان او تاثیری بر شما نمی‌گذارد. اتفاقا او با مهارت و اثرگذاری زیادی حرف می‌زند. درست مثل وقتی که او در ۳۱ اکتبر سال ۲۰۰۷ آینده را پیش‌بینی کرد.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

یک بازیگر قدرتمند در عرصه اقتصاد

منبع: کتاب

«برترین رهبران کسب‌وکار در جهان»

«مردیت ویتنی» اهل جار و جنجال نیست. با این حال، او مستقیم به چشمان شما نگاه می‌کند و هر نکته‌ای را را بیان می‌کند که به ذهنش می‌رسد. زبان او روشن و ساده است. او بر محتوای گفت‌وگو تاکید می‌کند.

لحن و سبک او بسیار موجز و دقیق است. باید منتظر او بمانید تا تغییری در بحث ایجاد کند یا بر نکته‌ای خاص تاکید نماید. اما در نهایت برای مردیت فقط محتوا اهمیت دارد. او اهمیتی به ادا و اطوارها نمی‌دهد. منظور من این نیست که سخنان او تاثیری بر شما نمی‌گذارد. اتفاقا او با مهارت و اثرگذاری زیادی حرف می‌زند. درست مثل وقتی که او در ۳۱ اکتبر سال ۲۰۰۷ آینده را پیش‌بینی کرد. او در آن زمان یک تحلیلگر بانک در اوپنهایمر بود. خانم ویتنی پیش‌بینی کرد که سرمایه بانک افزایش می‌یابد، دارایی‌ها فروخته می‌شوند و سود سهام تقسیم خواهند شد. موجودی شرکت سقوط چشمگیری کرد و بحران مالی به دنبالش اوج گرفت. به نظر می‌رسید او تنها تحلیلگری باشد که در میان همه تحلیلگران برجسته و همه مفسران اقتصادی گفت که «امپراتور لباس ندارد!». منظور مردیت ویتنی همان سرمایه بود. او بلندپروازی‌های زیادی در سر داشت و این ماجرا برای او آغاز راهی تازه بود.

مجله «نیویورک پست» او را یکی از ۵۰ زن قدرتمند در شهر نیویوک نامید. مجموعه «فوربز» در گزارش سال ۲۰۰۷ او را در رده دوم قرار داد. تقریبا همه از او به عنوان یکی از بهترین بورس‌بازان در بازار سرمایه یاد می‌کنند. نقطه‌نظر درخشان و منحصربه‌فرد خانم ویتنی سبب شد که روزنامه «فورچون» در ۱۸ آگوست سال ۲۰۰۸ صفحه اول خودش را کاملا به او اختصاص دهد. وی در اکتبر سال ۲۰۰۸ در لیست سالانه «فورچون» تحت عنوان «۵۰ زن قدرتمند در عرصه کسب‌وکار» قرار گرفت. در پایان سال ۲۰۰۸ بود که شبکه سی‌.ان.بی.سی وی را «بازیگر قدرتمند سال» نامید. از این همه افتخار و موفقیت تجاری شگفت‌زده و متاثر شده‌اید؟ همه را فراموش کنید. اجازه بدهید به شما بگویم که چه چیز خانم مردیت ویتنی را به چهره خاص تبدیل کرده است.

این شانس را داشتم که در وهله مختلف با مردیت همکاری داشته باشم. در آن زمان جنگ عراق داشت آغاز می‌شد. من هم به عنوان یکی از پایگاه‌های مهم اخبار، مصاحبه‌های زیادی با متخصصان خاورمیانه داشتم. طی چند دفعه با خانم ویتنی ملاقات داشتم.

او می‌آمد و درباره عرصه کسب‌وکار با ما سخن می‌گفت. او فوق‌العاده بود. انسانی خوش برخورد، مهربان و مطلع به نظر می‌آمد و مصاحبه با او لذت‌بخش و راحت بود. یک روز در اتاق انتظار نشسته بودیم. برنامه هفتگی‌مان داشت شروع می‌شد. ما داشتیم در پشت صحنه درباره مسائل مختلف جهان گفت‌وگو می‌کردیم.

ناگهان او از من پرسید که آیا کتابی درباره خاورمیانه می‌شناسم یا نه؟ تصورش را کنید. او و من داشتیم با هم صحبت می‌کردیم. یک چهره تحصیل‌کرده مشهور که در اوپنهایمر کار می‌کند. او در آن زمان رییس گروه پژوهش مالی در واچوویا بود. آن زمان اغلب می‌توانستی او را به طور منظم در برنامه‌های تلویزیونی ببینی. اما او می‌بایست خیلی زود به اوپنهایمر بازمی‌گشت تا به امور بانکی بپردازد و حق کمیسیون خودش را دریافت کند. او خیلی بیشتر از هر بانکداری درباره افت و خیزهای بانک، قدرت و ضعف ترازنامه‌های مالی و عرصه کسب‌وکار اطلاع دارد. چرا او می‌بایست درباره خاورمیانه نیز تحقیق کند؟ چون او کنجکاو است. او می‌خواهد چیزهای تازه و جذاب بداند. چراکه او می‌خواهد در فضای همگانی با صدایی بلند بگوید: «درباره این موضوع چندان اطلاعی ندارم. می‌خواهم بیشتر یاد بگیرم». او می‌خواهد درباره امور مختلف از ریزترین و حیاتی‌ترین جزئیات نیز باخبر باشد. مردیت ویتنی به این جهان پا گذاشت تا یک تحلیلگر باشد. او اگر صد بار دیگر هم به دنیا بیاید یقینا یک تحلیلگر قهار و چیره‌دست است. علاوه بر این، او کسی است که می‌توانید با آرامش به او اطمینان کنید.

گفته می‌شود که مردیت ویتنی می‌تواند بازار را تکان دهد. به راستی او چنین قدرتی دارد. او اتفاقات و بحران‌های مالی را همان‌طور پیش‌بینی می‌کند که در مقابل چشمانش می‌بیند. می‌توانید به او اطمینان کنید. به همین خاطر است که او مستقیم به چشمان شما نگاه می‌کند. او می‌گوید: «وقتی وارد حرفه‌تان می‌شوید، رفته رفته اعتماد و اعتبار بیشتری کسب می‌کنید؛ چون شما همان کسی هستید که باید باشید. وقتی به خودتان اطمینان داشتید، مطمئن باشید که در کارتان نیز همه به شما اطمینان خواهند داشت». این درسی بود که او به من آموخت.

 

بزرگ‌ترین اشتباه مردیت ویتنی به زبان خودش

در بیست و هشت سالگی به من پیشنهاد داده شد که کاری را راه بیندازم. باید مدیریت گروه پژوهش مالی را در واچوویا بر عهده می‌گرفتم. فکر می‌کنم در آن منطقه جوان‌ترین کسی بودم که چنین پیشنهادی به او شده بود. دوستان بسیار کمی از من چنین مسوولیت خطیری را بر عهده داشتند. راستش را بخواهید، هیچ کدام از دوستان من هیچ کسب‌وکار جدی‌ای نداشتند. پذیرش این مسوولیت از چند جهت برای من بسیار دشوار بود. اما به خوبی می‌دانستم که اکنون باید این کار را پیش ببرم. از پاییز سال ۱۹۹۸ تا زمستان سال ۲۰۰۲ در واچوویا بودم. آن کاری را کردم که برنامه‌اش را داشتم. یک نهاد مالی و پژوهشی به راه انداختم. بر سر یکی از ایده‌هایم سرسختی عجیبی داشتم. معتقد بودم که سهام‌های بسیاری از دور خارج خواهند شد؛ زیرا گردش پولی چندان زیادی ندارند. همچنین، بر این باور بودم که جریان‌های مالی قدرتمند در بورس به موقعیت‌های انباشت سرمایه بدل خواهند شد. این اعتماد و اطمینان من اعتبارها و نام‌های زیادی را با من همراه کرد؛ چراکه شرکت‌های زیادی در آن زمان گردش پولی پویایی داشتند.

تمام مدت از پیشرفت کارم خرسند بودم. حس می‌کردم دارم کارم را خیلی حرفه‌ای پیش می‌برم، اما پاسخ مناسبی از سوی مدیریت مجموعه دریافت نکردم. در سال ۲۰۰۱ از پذیرش مدیریت اجرایی چشم پوشیده بودم. بنابراین انتظار نداشتم که با من برخورد نامناسبی بشود. این پاسخ‌ندادن به پیشرفت کار بسیار به من ضربه زد. دوست ندارم به این موضوع اشاره کنم اما من یکی از قدرتمندترین تحلیل‌گران منطقه محسوب می‌شدم. در واقع، همه من را به عنوان یکی از برترین تحلیلگران عرصه تولید می‌شناختند.

اولین بار تصمیم گرفتم که از کار انصراف دهم. اما آنها برای یک سال باقیمانده از دوره سه ساله کاری پیشنهاد حقوق و مزایای بالاتری را دادند. خیلی در مورد این مساله تردید داشتم. در نهایت پیشنهادشان را پذیرفتم و ماندم. اما دیگر این فضای کاری را دوست نداشتم. آنها اطمینان و آرامش مناسب را از من سلب کرده بودند. مساله ابدا بر سر پول نبود. همواره دوست داشتم تا یکی از کارمندان شادمان شرکتم باشم. اما این موضوع از من دریغ شده بود. در نهایت یک سال گذشت و من از کار انصراف دادم. قلبم شکسته بود و نمی‌توانستم بیش از این ادامه بدهم. این بزرگ‌ترین اشتباه زندگی من بود! از کار خارج شدم. همه می‌گفتند اگر از مجموعه وال‌استریت خارج شوم دیگر نمی‌توانم کار جدیدی بیابم. باید بسیاری از هزینه‌ها و موجودی‌های پیشینم را بی‌خیال می‌شدم. ایده من همین بود. دیگر نمی‌خواستم یک قرارداد سه ساله ناتمام امضا کنم تا با احساساتم بازی شود. به خانه برگشتم. همسرم را دیدم. همه چیز مستقل‌تر و متفاوت‌تر از قبل به نظر می‌رسید. احساس می‌کردم زندگی نیز متفاوت شده است. به خودم گفتم: «به خانه می‌روم و به زندگی ادامه می‌دهم؛ چراکه وال‌استریت مرکز جهان نیست!».

در سال ۲۰۰۶ دوباره به عرصه کسب‌وکار بازگشتم. این بار قابلیت‌ها و توانایی‌های جدیدی کسب کرده بودم. در زمان فراغت به مسافرت رفته بودم و تجربه‌ها و اطلاعات زیادی کسب کرده بودم. همه چیز را از نو آغاز کردم. هیچ موقعیت مشخصی برای من وجود نداشت. پس تلاش کردم تا همه چیز را خودم بسازم. مدتی نگذشت که در وال‌استریت خواندم: «مردیت ویتنی، یکی از برترین بورس‌بازان جهان به عرصه کسب‌وکار بازگشت!». خوب به خاطر دارم که وقتی کارم را ترک می‌کردم، بهترین تحلیلگر اقتصادی بودم. اما از آن زمان گذشته است و من تغییرات زیادی کرده‌ام. دوباره اعتماد و اطمینانم را کسب کردم. صرفا تصمیم گرفتم که دیگر به هر فضایی وارد نشوم. در واقع، مساله بر سر فرهنگ ارتباط و فرهنگ کسب‌وکار است. دغدغه حقیقی من این است که با هر فرهنگی نمی‌توان کار کرد.

 

درباره مردیت ویتنی

مردیت ویتنی هم‌اکنون مدیر «گروه مشاوره مردیت ویتنی» است. این شرکت پیشنهادهای مشاورتی در زمینه سرمایه‌گذاری و کسب‌وکار ارائه می‌دهد و نسبت به سقوط بازار سهام پیش‌بینی‌های منحصربه‌فردی دارد. خانم ویتنی و گروهش بر موضوعات گسترده‌ای در زمینه‌های مالی تمرکز دارند؛ برای مثال می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: بانک‌های بزرگ، بانک‌های کوچک، دلالی‌ها، بازارهای بورس، مسائل تبلیغاتی، خدمات مشتریان، شرکت‌های مالی و غیره. او قبلا مدیر اجرایی و تحلیلگر ارشد امور مالی در شرکت اوپنهایمر بود. در سال ۲۰۰۹ از او به عنوان یکی از «صد شخص تاثیرگذار و بانفوذ جهان» یاد شد. روزنامه «تایمز» از وی به عنوان فرد شماره یک در تحلیل اقتصادی و سرمایه‌گذاری نام برد. مجله «اسمارت مانی» نیز او را به عنوان سی‌امین چهره برجسته زن در مسائل اقتصادی در آمریکا انتخاب کرد. او در سال ۲۰۰۸ در زمره گروه برتر اقتصاد آمریکا جای گرفت. خانم ویتنی فارغ‌التحصیل دانشگاه براون و متولی دانشکده لارنسویل است.

مترجم: سیمین راد

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۴
سلیم خلیلی

از تعلل در کار دست بردارید

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

از تعلل در کار دست بردارید

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: HBR

به نظر می‌آید که همه به نوعی میل به تعلل در کارها دارند. وقتی شخصی از ارنست همینگوی پرسید چگونه می‌توان یک رمان نوشت، او در جواب گفت «اول باید یخ‌هایتان آب شود». اما تاخیر در کارها می‌تواند اثرات بسیار منفی بر بهره‌وری و روح کار داشته باشد. تعلل درکار اجتناب ناپذیر نیست.

فهمیدن علت به تعویق انداختن کارها در ابتدا و سپس برداشتن قدم‌های درست برای جلوگیری از آن کمک می‌کند که بتوانید کار بیشتری انجام دهید و نسبت به خود احساس بهتری داشته باشید.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

از تعلل در کار دست بردارید

منبع: HBR

به نظر می‌آید که همه به نوعی میل به تعلل در کارها دارند. وقتی شخصی از ارنست همینگوی پرسید چگونه می‌توان یک رمان نوشت، او در جواب گفت «اول باید یخ‌هایتان آب شود». اما تاخیر در کارها می‌تواند اثرات بسیار منفی بر بهره‌وری و روح کار داشته باشد. تعلل درکار اجتناب ناپذیر نیست.

فهمیدن علت به تعویق انداختن کارها در ابتدا و سپس برداشتن قدم‌های درست برای جلوگیری از آن کمک می‌کند که بتوانید کار بیشتری انجام دهید و نسبت به خود احساس بهتری داشته باشید.

 

متخصصان چه می‌گویند

«ند‌هالوول» روانپزشک و نویسنده ۱۲ کتاب، معتقد است تاخیر در کار، اغلب نشان دهنده این مساله است که کارتان بسیار زیاد است. او می‌گوید «ما کارها را به تعویق می‌اندازیم چون کارهای زیادی برای انجام دادن داریم» و البته می‌خواهیم ازآنچه انجام آن را دوست نداریم، طفره برویم.

ترسا آمابیل، استاد مدیریت کسب و کار در دانشکده بازرگانی‌هاروارد می‌گوید «بسیاری از افراد به این علت در کار تعلل می‌کنند که از کار سخت، بیم دارند.» اما همانطور که خودتان هم می‌دانید، این توجیهی برای تلف کردن وقت نیست.

در اینجا به پنج اصل اشاره می‌کنیم که به شما کمک می‌کند کارهای خود را مدیریت کنید واگرزمانی خواستید یک کار مهم را به تاخیر بیندازید، این اصول را به یاد بیاورید.

۱- بفهمید چه موضوعی شما را از انجام کار باز می‌دارد

وقتی متوجه شدید که یک کار را به تعویق انداخته اید، ازخودتان بپرسید چرا. ‌هالوول اشاره می‌کند که معمولا دو نوع از کار وجود دارد که افراد از انجام آن طفره می‌روند:

  • کاری که انجام آن را دوست ندارید. این رایج‌ترین علت تعلل است. همانطور که‌‌ هالوول می‌گوید «شما هرگز خوردن غذای مورد ‌

علاقه‌تان را به تاخیر نمی‌اندازید».

  • کاری که نمی‌دانید چگونه انجام دهید. وقتی دانش لازم را برای کاری ندارید یا مطمئن نیستید کاری را چگونه شروع کنید، در این صورت بیشتر احتمال دارد که از انجام آن اجتناب کنید.

وقتی متوجه شوید که چرا کاری را به تاخیر می‌اندازید، می‌توانید این چرخه را متوقف کنید و از پیامد تاخیرهای آینده جلوگیری

کنید.

۲- برای خودتان ضرب‌الاجل تعیین کنید.

یکی از ساده ترین کارهایی که می‌توانید انجام دهید این است که یک برنامه زمانی برای خود تهیه کنید که در آن زمان و تاریخ سررسید هر بخش از کار مشخص شده باشد. آمابیل توصیه می‌کند «به محض اینکه پروژه را گرفتید، آن را به چند بخش که قابل مدیریت باشد، تقسیم کنید تا بتوانید آن را به طور متوالی تکمیل کنید».

سپس برای هر قسمت ضرب‌الاجل تعیین کنید. او می‌گوید «در تقویم کاریتان مشخص کنید که هر روز چه قسمتی از کار روز بعد را انجام دهید تا این امکان برایتان فراهم شود که بخشی از کار همیشه انجام شده باشد.

این «بخش‌های کوچک» باعث می‌شود کار بیشتر قابل مدیریت شود و به پیشرفت کار کمک خواهد کرد. انجام قسمت‌های کوچک‌تر پروژه همیشه بسیار آسان‌تر از پرداختن به کل پروژه است.

تعیین ضرب‌الاجل برای پروژه در عین حال اطمینان می‌دهد که کار به فراموشی سپرده نخواهد شد.

برای آنچه احتمال می‌دهید که در آن تعلل کنید در تقویم خود یادآوری بگذارید یا یک کاغذ کوچک روی صفحه کامپیوترتان بچسبانید. از هیچ نشانه بصری که به شما اطمینان دهد پروژه را فراموش نخواهید کرد، مضایقه نکنید.

۳- انگیزه‌ها را افزایش دهید

ما اغلب به این دلیل از کار طفره می‌رویم که پاداش انجام یک کار خاص برایمان بسیار دور است. رجینا کانتی، استادیار روانشناسی دانشگاه کولگیت، مثالی را درباره پرداخت مالیات ارائه می‌دهد.

او می‌گوید «یک شخص ممکن است به خاطر اجتناب از جریمه‌های قانونی عدم پرداخت مالیات، نسبت به پرداخت آن به موقع اقدام کند، اما از آنجایی که این جریمه‌ها مربوط به آینده دور هستند و این کار از نظر او کاری خسته کننده است، ممکن است انگیزه کافی برای انجام آن نداشته باشید».

برای آنکه به یک کار به صورت فوری بپردازید، بر پاداش‌های کوتاه مدت تمرکز کنید.

می‌توانید این پاداش‌ها را خودتان ایجاد کنید. مثلا به خودتان یک استراحت با صرف چای بدهید یا یک صحبت کوتاه با یک همکار، وقتی که کار را به اتمام رساندید.

همچنین می‌توانید با ایجاد کمی‌تفریح در کار آن را دلپذیرتر کنید. مثلا همکاری با یک شخص برای یک پروژه مشکل یا ایجاد یک تفریح برای خودتان تا کار برایتان خسته‌کننده نشود.

۴- دیگران را در کار دخالت دهید.

یکی از اصولی که ‌هالوول همیشه در کار بر آن تاکید دارد این است که «هیچ‌وقت به تنهایی نگران نشوید».

اگر نمی‌دانید کاری را چگونه انجام دهید، کمک بخواهید. از یک همکار یا دوست بخواهید راهنمایی تان کند یا ببینید پروژه‌های مشابه آنچه شما روی آن کار می‌کنید چگونه عمل می‌کنند و از کجا شروع کرده‌اند.

کانتی می‌گوید «دیگران بهترین منبع ایجاد انگیزش برونی هستند». اینکه شما از کسی بخواهید کارتان را باز بینی کند می‌تواند برای شما انگیزه ایجاد نماید چون می‌دانید که آن شخص انتظار دارد شما این کار را انجام دهید.

همچنین می‌توانید برای جلوگیری از تعلل در کار، با همکارتان تعامل داشته باشید: آنچه انجام می‌دهید را با او در میان بگذارید و با هم مهلت پایان کار را مشخص کنید.

۵- برای خودتان عادت ایجاد کنید

هالوول می‌گوید «بعضی‌ها طوری شانه‌هایشان را بالا می‌اندازند و می‌گویند «کارهای من همیشه به تعویق می‌افتد» گویی که هیچ کنترلی بر این مساله ندارند.»

اما او در ادامه می‌گوید «البته که شما بر این مساله کنترل دارید و اگر بتوانید آن را تغییر دهید بسیار به خودتان افتخار خواهید کرد». او می‌گوید خودش نیز کارهایش را به تعویق می‌انداخته، اما خودش را تعلیم داد که این گونه نباشد.

او می‌گوید «من دیگر کارها را به هیچ وجه به تاخیر نمی‌اندازم بلکه فقط آن را انجام می‌دهم».

وقتی کاری را فورا انجام می‌دهید، در این کار منافع زیادی وجود دارد و عادتی است که می‌توانید آن را اشاعه دهید. آمابیل می‌گوید «فقط پنج دقیقه از روز را به پیشرفتی که داشته‌اید فکر کنید.

همچنین هرگونه تعللی که داشته اید را نیز به حساب آورید و فکر کنید روز بعد برای پیشرفت بیشتر چه قدم‌هایی می‌توانید بردارید». او پیشنهاد می‌کند که این کاررا وظیفه روزانه خود تلقی کنید.

بعد خودتان را ارزیابی کنید و نظر دیگران را نیز جویا شوید. آمابیل می‌گوید «مهم‌ترین کاری که برای مثبت نگه داشتن زندگی کاری خود می‌توانید انجام دهید ادامه پیشرفت در کار به شکل معنادار است».

اصولی که باید به خاطر داشت:

  • مشخص کنید که در کدام کارها بیشتر احتمال دارد که تعلل و تاخیر داشته باشید.
  • برای آنکه کارها را در یک قالب زمانی مشخص انجام دهید، با مشخص کردن ضرب‌الاجل انجام کار برای خود انگیزه ایجاد کنید.
  • برای رسیدن به اهداف، به خودتان جایزه بدهید.

آنچه نباید انجام شود:

  • نگویید که به تعویق انداختن کارها به طور ذاتی در وجودتان هست.
  • کارهای مشکل را به تنهایی بر عهده نگیرید، از دیگران بخواهید که به شما در انجام آن کمک کنند.
  • سعی نکنید پروژه را یکجا تمام کنید، آن را به قسمت‌های کوچک‌تر و قابل انجام تقسیم کنید.
  • در زیر در این خصوص دو مورد کاوی آورده شده است.

 

موردکاوی شماره ۱:

بدانید چرا

لیزا فرایتاگ که مشاور بازاریابی یک شرکت اینترنتی در سیلیکون ولی است، متوجه شد که دائما برنامه‌ریزی برای یک رویداد بزرگ بازاریابی را به تاخیر می‌اندازد. هر وقت فکر می‌کرد که چه کارهایی لازم است که برای این رویداد انجام شود، از آن طفره می‌رفت و تصمیم می‌گرفت به کار دیگری بپردازد. این مساله برای خودش هم عجیب بود: او به انجام پروژه‌های بزرگ عادت داشت و کارها هر چقدر هم که پیچیده بودند، او باز هم از عهده آن برمی‌آمد. اما این پروژه از این جهت متفاوت بود که افراد دیگری از جمله روسای ارشد سازمان نیز در آن حضور داشتند. او می‌گوید «وقتی در انجام کار به افراد دیگر وابسته می‌شوم، از انجام آن طفره می‌روم. ترجیح می‌دهم فقط یک کار را بر عهده بگیرم و فقط آن را انجام دهم.» در مورد این پروژه، از اینکه به دیگران وابسته باشد نگران بود، به خصوص در مورد مدیران پرکار که تعهدات زیادی دارند.

نگرانی لیزا کمکی به حل مساله نمی‌کرد و باید این کار را انجام می‌داد. او می‌گوید: «لیستی از همه کارهایی که باید انجام می‌شد تهیه کردم و سپس مشخص کردم که کدام کارها را باید اول انجام دهم». از آنجایی که بیشتر کارها نیاز به اطلاعاتی از طرف دیگران داشت، او اطلاعاتی را که از آنها می‌خواست به همراه زمان آن یادداشت کرد. این کار باعث شد که درخواستش از دیگران کاملا مشخص شود. او می‌گوید: «من متوجه شدم که نقش بسیار مهمی‌ در دخیل کردن افراد در پروژه دارم و مدیران ارشد نیز این کار من را تشویق می‌کردند.» البته پروژه هنوز هم برای لیزا پر استرس بود، اما او آن را انجام می‌داد. او می‌گوید: «من با خودم یک قرار گذاشتم. هر روز به خودم قول می‌دادم که اکنون ۲۰ دقیقه روی این پروژه کار کنم و ۲۰ دقیقه را هم بعد از ظهر به آن خواهم پرداخت.» بعد از آنکه او مدتی روی پروژه کار کرد، فهمید که هر روز کار آسان‌تر می‌شود. او در عین حال، یک پاداش طولانی مدت برای خود در نظر گرفت. وقتی پروژه تکمیل شد، او تیم رابه شام دعوت خواهد کرد.

 

 

موردکاوی شماره۲:

ایجاد اولویت در ذهن

ژانت بنتون، دستیاراجرایی در یک شرکت تجهیزات پزشکی بود تا اینکه رییسش یک پروژه مهم اما با اولویت کم را برای انجام به او سپرد که ژانت در تکمیل آن به مشکل برخورد.ژانت خیلی زود متوجه شد که این پروژه را بیش از حد به تعویق

انداخته است.

او با وجود همه کارهای فشرده‌ای که داشت حتی فرصتی پیدا نکرده بود که این پروژه را شروع کند. اما از آنجا که هیچ کس دیگری نبود که پروژه به او محول شود، تصمیم گرفت که آن را به قسمت‌های کوچک‌تر تقسیم کند. او می‌گوید: «موضوع اصلی این است که درک کنیم می‌توانیم قدم‌هایی برداریم حتی اگر همان روز به مقصد نهایی دست نیابیم». او پروژه را به بخش‌های کوچکی تقسیم کرد که بتواند هر بخش را طی ۱۵ دقیقه انجام دهد.

او توسط یک نرم‌افزار برای خود یادآوری گذاشت که یک بار صبح و یک بار بعد از نهار به پروژه بپردازد و هر روز دو کار را به انجام رساند. قبل از آنکه هر روز شرکت را ترک کند، دو کاری را که باید روز بعد انجام می‌داد، یادداشت می‌کرد و به این ترتیب توانست پروژه را پیش ببرد و این کار تبدیل به اولویت روزانه او شد. او می‌گوید به

این ترتیب «توانستم این پروژه را خیلی زود تکمیل کنم و از اینکه این پروژه از روی میز من برداشته شد خیلی خوشحال بودم».

همچنین ژانت روش‌های دیگری نیز برای خود در پیش گرفت تا مطمئن شود که در هیچ کاری تعلل نخواهد کرد. او می‌گوید: «من همیشه پروژه‌های پر زحمت را در یک پوشه شفاف قرار می‌دهم و آخر وقت اداری آن را روی صفحه کلید کامپیوتر می‌گذارم». به این ترتیب، وقتی او روز بعد وارد شرکت می‌شود به او یادآوری می‌گردد که کارهایی را باید انجام دهد که نمی‌تواند از انجام آن

طفره برود.

مترجم: رویا مرسلی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۱:۲۴
سلیم خلیلی

کارآفرینی

يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۷ ق.ظ

کارآفرینی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

کارآفرینان مسن یا جوان؟ کدام یک موفق‌ترند؟

کارآفرینان نیروی حیاتی اقتصاد هستند. آنها نوآوران، آزمایشگران و ریسک‌کنندگان هستند. جوزف شومپیتر اقتصاد‌دان از آنها به نام «نیروی محرک سرمایه‌داری» یاد می‌کند. در تصور آمریکایی‌ها، کارآفرینان افرادی جوان و جسور هستند.

به بیل گیتس از مایکروسافت و مایکل دل که انقلابی در ایجاد رایانه‌های شخصی در دهه ۱۹۸۰ به وجود آوردند و همچنین مارک زوکربرگ از فیس بوک و جک دورسی از توئیتر که در سال‌های ۲۰۰۰ روی ساخت شبکه‌های اجتماعی سرمایه‌گذاری کردند، فکر کنید، آنها مدیرانی جوان بودند.

اما مساله‌ای وجود دارد: آمریکا در حال پیر شدن است و پیش‌بینی کنندگان بدبین پیر شدن جمعیت را عاملی منفی در اقتصاد ارزیابی می‌کنند. مدافعان این نظریه معتقدند تصورات کارآفرینان مسن‌تر به ندرت مانند تصورات کارآفرینان جوان پر انرژی و جاه طلب است. شهرت آنها در عمل کردن به راه و روش خود، به چالش نکشیدن قوانین موجود، نداشتن علاقه زیاد به آخرین فن‌آوری‌ها و ایده‌های سازمانی و پرداختن بیشتر به بازنشستگی تا راه‌اندازی یک سرمایه‌گذاری جدید است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

کارآفرینی

کارآفرینان مسن یا جوان؟ کدام یک موفق‌ترند؟

کارآفرینان نیروی حیاتی اقتصاد هستند. آنها نوآوران، آزمایشگران و ریسک‌کنندگان هستند. جوزف شومپیتر اقتصاد‌دان از آنها به نام «نیروی محرک سرمایه‌داری» یاد می‌کند. در تصور آمریکایی‌ها، کارآفرینان افرادی جوان و جسور هستند.

به بیل گیتس از مایکروسافت و مایکل دل که انقلابی در ایجاد رایانه‌های شخصی در دهه ۱۹۸۰ به وجود آوردند و همچنین مارک زوکربرگ از فیس بوک و جک دورسی از توئیتر که در سال‌های ۲۰۰۰ روی ساخت شبکه‌های اجتماعی سرمایه‌گذاری کردند، فکر کنید، آنها مدیرانی جوان بودند.

اما مساله‌ای وجود دارد: آمریکا در حال پیر شدن است و پیش‌بینی کنندگان بدبین پیر شدن جمعیت را عاملی منفی در اقتصاد ارزیابی می‌کنند. مدافعان این نظریه معتقدند تصورات کارآفرینان مسن‌تر به ندرت مانند تصورات کارآفرینان جوان پر انرژی و جاه طلب است. شهرت آنها در عمل کردن به راه و روش خود، به چالش نکشیدن قوانین موجود، نداشتن علاقه زیاد به آخرین فن‌آوری‌ها و ایده‌های سازمانی و پرداختن بیشتر به بازنشستگی تا راه‌اندازی یک سرمایه‌گذاری جدید است.

با این حال نتایج نشان می‌دهد، اگرچه شکل‌گیری یک کسب‌وکار جدید توسط گروه سنی ۵۵ تا ۶۵ سال در سال ۲۰۱۱ کاهش یافته است، اما سهم کارآفرینی آنها در ۱۵ سال اخیر از ۳/۱۴ درصد در سال ۱۹۹۶ به ۹/۲۰ درصد در سال ۲۰۱۱ افزایش داشته است. به گفته رابرت دبلیو فیرلی در موسسه آمار، در همین مدت مشابه، کمترین میزان ایجاد کسب و کار در میان جوان‌ترین گروه سنی از ۲۰ تا ۳۴ بوده است. اطلاعات دیگر هم داستانی مشابه دارند. برای مثال، طبق برآورد ادوارد جی. روگوف اقتصاددان، با نگاهی به آمار سال ۲۰۰۳، درمی‌یابیم افراد ۶۵ ساله و بیشتر دارای نرخ خوداشتغالی ۹/۲۶ هستنند که در مقایسه با گروه سنی ۲۵ تا ۳۴ سال این رقم ۲/۷ درصد بوده است.

دن استانگلر، محقق موسسه کافمن با تاکید براین ارقام می‌گوید: «آمریکا در اوج رونق کارآفرینی قرار خواهد گرفت که دقیقا به علت همین پیر شدن جمعیت است.» تینگ ژانگ، اقتصاددان انستیتوی فرنس جیکوب اضافه می‌کند: «افراد مسن‌تر در یک اقتصاد دانش محور دارای تجربه و مهارت بیشتری در زمینه کارآفرینی هستنند.»

نگاهی می‌اندازیم به تجربه یک کارآفرین به نام مک لویس. او مدیر اجرایی و یکی از بنیانگذاران شرکت فیلد سلوشنز است. این شرکت با شبکه‌ای بیش از ۲۷ هزار پیمانکار کار می‌کند که تکنسین‌های خدماتی را برای شرکت‌های بزرگ فناوری در سراسر شمال آمریکا فراهم می‌کند.

لویس این شرکت را در سال ۲۰۰۶ و در سن ۶۰ سالگی راه‌اندازی کرده است. او در‌ ای بی ام در زمینه‌های متفاوت کار کرده بود. وقتی‌ای بی ام را ترک کرد، شرکت‌های با تکنولوژی برتر (high tech) ایجاد و راه‌اندازی کرد. او قبل از راه اندازی شرکت فیلد سلوشنز، ده سال را در شرکت‌های سرمایه گذاری گذراند. او می‌توانست به آسانی بازنشسته شود و تنها سرمایه‌اش را مدیریت کند، اما او می‌گوید: «بیشتر از سرمایه گذاری در کاری، من می‌خواستم خودم هم دستی در آن کار داشته باشم. من در کسب‌وکار بودن را بیشتر از در سفر بودن دوست داشتم.»

البته اینکه افراد کارآفرین می‌شوند گاهی به علت این است که خودشان می‌خواهند و گاهی هم به اجبار این کار را انجام می‌دهند. گروه اول تمایل به ایجاد شرکت‌های با دوام‌تر با بخش‌های منابع انسانی و بودجه‌ای در طیف گسترده‌ای از تجارت و کسب‌وکار دارند. آنها سرمایه گذاران و حتی سرمایه‌های دیگر را هم جذب می‌کنند. بر اساس مطالعه محققان موسسه ویوک، به طور مثال، در بین بنیان گذاران فن‌آوری در آمریکا، تعداد کسانی که سن آنها از ۵۰ سال بیشتر است، دو برابر افراد جوان‌تر از ۲۵ سال هستند. کارآفرینان مسن‌تر برتری را در جایی که روابط و تجربه بسیار با ارزش است می‌جویند. لویس می‌گوید: «افراد با تجربه می‌دانند چطور از مشتریان خود حمایت کنند و چطور محصولاتشان را قیمت‌گذاری کنند.» هنوزهم، شرکت‌های تاسیس شده توسط کارآفرینان مسن‌تر از آن دسته کسب‌وکارهای کوچک معروف اشتغال‌زا مانند سیلیکون ولی، بوستون روت ۱۲۸ و آستین تک هاب نیستند؛ بلکه آنها موسسس شرکت‌های شناخته شده‌ای چون schedule Cs هستند که توسط یک حسابدار مسن، یک مدیر رده متوسط که کارش را از دست داده بود و یک مشاور پایه ریزی شده است.

با توجه به مطالعات رابرت دبلیوفرلی، اقتصاددان از دانشگاه کالیفرنیا در سانتاکروز، تعداد این موسسات به موازات بالا رفتن نرخ بیکاری به علت رکود بیشترمی‌شود. روگوف می‌گوید: «تفاوت اساسی در سن ۵۰ سالگی است. شما یک شغل خوب را در سن ۵۰ سالگی از دست می‌دهید و شانس به دست آوردن یک شغل دیگر بسیار بعید به نظر می‌رسد، بنابراین شما کار دیگری می‌کنید، شروع به راه اندازی کسب و کار خود می‌کنید.» با این وجود، چه در حالتی که نیاز به کسب و کار دارید و چه در حالتی که تمایل به راه اندازی کسب و کار جدید دارید، کارآفرینان مسن‌تر دارای برتری‌های رقابتی بیشتری هستند. آنها در زمینه کاری خود افراد آگاهی هستند و دارای شبکه‌های غیررسمی عمیقی هستند.

امروزه تکنولوژی‌های اطلاعاتی، کار در خارج از خانه را راحت تر کرده است. ژانگ می‌گوید: «بعضی از کارمندان مسن تر رویایی در سر می‌پرورانده‌اند ‌و همیشه آرزویشان راه‌اندازی کسب‌وکار خود بوده است و حالا زمان آن فرا رسیده است.» استانگلر اضافه می‌کند: «بسیاری از زمینه‌ها و رشته‌های مختلف در دنیای کسب‌وکار توسط کارآفرینان مسن‌تر به فعالیت‌های تجاری اضافه می‌شوند.» امروزه بیشتر نیمه تاریک بالا رفتن سن متولدین سال‌های دوره رشد جمعیت، در اقتصاد آمریکا و بحث‌های سیاسی مورد توجه است. این درحالی است که شواهد حاکی از آن است رتبه کارآفرینان مسن بالا خواهد رفت. فعالیت‌های آنها فقط برای پرداخت آسانتر صورت حساب خدمات درمانی و بیمه اجتماعی خود نیست، بلکه کارآفرینی بسترهای اقتصادی جامعه را ترقی خواهد داد. این خبر خوبی برای همه نسل هاست. هم برای جوانان و هم برای افراد مسن‌تر.

مترجم: آذرخش پژوهش

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کارTelegram-salimkhalili

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۷
سلیم خلیلی

باز اندیشی در سیاست‌های منابع انسانی

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ق.ظ

باز اندیشی در سیاست‌های منابع انسانی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: McKinsey

شکاف جنسیتی در محل کار یک مشکل تخیلی نیست، بلکه می‌تواند پیامدهای جدی را برای عملکرد شرکت‌ها به دنبال داشته باشد تنها برخی شرکت‌ها هستند که گام‌های موثری برای دستیابی به برابری بیشتر برداشته‌اند.

مقاله در یک نگاه: شرکت‌هایی که به استخدام بیشتر زنان می‌پردازند می‌توانند از این طریق یک مزیت رقابتی کسب کنند. آنها می‌توانند گام‌‌های اساسی بیشتری برای رسیدن به برابری بیشتر بردارند. پژوهش در اروپا و ایالات متحده آمریکا نشان می‌دهد که کمپانی‌هایی که تعداد زنان در میان مدیران ارشد زیاد است به لحاظ مالی بهتر عمل می‌کنند. از طرفی در شرایطی که در بسیاری از زمینه‌های صنعت کمبود استعداد وجود دارد استخدام زنان در همه سطوح باعث می‌شود که شرکت‌ها به منابع جدیدی از استعدادها دست بیایند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

باز اندیشی در سیاست‌های منابع انسانی

منبع: McKinsey

شکاف جنسیتی در محل کار یک مشکل تخیلی نیست، بلکه می‌تواند پیامدهای جدی را برای عملکرد شرکت‌ها به دنبال داشته باشد تنها برخی شرکت‌ها هستند که گام‌های موثری برای دستیابی به برابری بیشتر برداشته‌اند.

مقاله در یک نگاه: شرکت‌هایی که به استخدام بیشتر زنان می‌پردازند می‌توانند از این طریق یک مزیت رقابتی کسب کنند. آنها می‌توانند گام‌‌های اساسی بیشتری برای رسیدن به برابری بیشتر بردارند. پژوهش در اروپا و ایالات متحده آمریکا نشان می‌دهد که کمپانی‌هایی که تعداد زنان در میان مدیران ارشد زیاد است به لحاظ مالی بهتر عمل می‌کنند. از طرفی در شرایطی که در بسیاری از زمینه‌های صنعت کمبود استعداد وجود دارد استخدام زنان در همه سطوح باعث می‌شود که شرکت‌ها به منابع جدیدی از استعدادها دست بیایند.

در چند دهه اخیر زنان دستاوردهای قابل توجهی در محیط کار به دست آورده‌اند با این وجود هنوز هم درصد کمی از افراد رده‌بالای شرکت‌ها را زنان تشکیل می‌دهند، اما برخی شرکت‌ها تلاش‌های خوبی در زمینه استخدام و ارتقای مدیران زن انجام داده‌اند. طرح‌های آنها شامل تلاش‌هایی است برای مبارزه با این تصور غلط که سیاست‌های منابع انسانی (HR policies) بر ضد کار زنان یا کارگران نیمه‌وقت است، تشویق برای استفاده از نظارت و شبکه‌های اینترنتی در محیط کار و یافتن راه‌هایی برای دستیابی به زندگی کاری بهتر. معمولا شرکت‌ها برای چنین تغییراتی باید هزینه‌هایی بپردازند اما در ازای آن مزیت‌هایی نیز به دست می‌آورند که بالاتر از همه به نفع نام تجاری آنها است که در نتیجه آن کمپانی به عنوان یک بخش اجتماعی مترقی شناخته می‌شود.

اهمیت نقش زنان

تعداد کمی از زنان در مشاغل مدیریتی حضور دارند. در سراسر اتحادیه اروپا تنها ۱۱ درصد از اعضای نهادهای حکومتی مانند هیات‌های نظارتی و تحقیقاتی را زنان تشکیل می‌دهند. بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه کلمبیا و مری‌لند در سال ۲۰۰۶ انجام گرفت، در ایالات متحده حدود یک‌سوم از ۱۵۰۰ کمپانی پیشتاز حتی یک مدیر زن نیز در میان مدیران ارشد خود نداشنتند. براساس آماری دلسرد کننده‌تر در کره‌جنوبی ۷۵درصد از کمپانی‌هایی که در سال۲۰۰۷ مورد بررسی قرار گرفته‌اند هیچ زنی عضو هیات مدیران ارشد خود نداشته‌اند، ما معتقدم که این موضوع نه تنها ناعادلانه بلکه در طولانی مدت کاملا غیرقابل دفاع است.

نیاز به نیروی کار بیشتر

بسیاری از کشورها و مناطق با کمبود استعداد در تمام سطوح مواجه هستند. پیش بینی شده که در سال ۲۰۴۰ اروپا با کمبود ۲۴ میلیون نفر کارمند در سنین ۱۵ تا ۶۵ سال مواجه می‌شود؛ افزایش حضور زنان در محل‌های کار این مقدار را به ۳میلیون نفر کاهش می‌دهد. در ایالات متحده مرخصی زنان در دوران بارداری و مراقبت از فرزندان باعث می‌شود که شرکت‌ها تعداد زیادی از کارمندان خود را برای کوتاه‌مدت از دست ‌دهند. از طرفی حدود یک‌پنجم از جمعیت نیروی کار(سن بالاتر۱۶ سال) تا سال ۲۰۱۶ به سن حداقل ۶۵ سال می‌رسند که دیگر قادر به انجام کار با بهره‌وری مناسب نیستند.

عدم تطابق بین آموزش و اشتغال نیز می‌تواند باعث کمبود استعدادهای مورد نیاز در صنایع مختلف شود. در انگلستان مرد‌سالاری در استخدام کارکنان باعث شده در زمینه‌های مهندسی، IT و تجارت با کمبودهای جدی روبه‌رو شوند. این درحالی است که ۷۰ درصد از زنان متخصص در این زمینه‌ها در حوزه تخصصی خود کار نمی‌کنند. استخدام بیشتر زنان علاوه بر اینکه این کمبود استعداد‌ها را جبران می‌کند باعث رسیدن به اهدافی بالاتر می‌شود برای مثال مطالعات یک کمیته اروپایی نشان داده که در ۵۸درصد از کمپانی‌هایی که در آنها زنان و مردان با نسبت‌های متعادلی کار می‌کنند با اختلاف زیادی میزان بهره‌وری و انگیزه کارکنان بیشتر است و ۶۲درصد از کمپانی‌ها معتقدند که این شیوه به جذب بااستعداد ترین افراد در هر زمینه‌ای کمک می‌کند.

عملکرد شرکت‌ها

در سال‌های اخیر مکنزی تحقیقات زیادی در زمینه ارتباط میان عملکرد مالی سازمان‌ها و تعداد مدیران زن آنها انجام داده‌است که در آن سازمان‌ها از ۹ بعد در زمینه‌های رهبری، پاسخگویی و ایجاد انگیزه و بهره‌وری در کارکنان مورد بررسی قرار گرفتند که در نتیجه ۶ کمپانی صدرنشین این رتبه‌بندی آنهایی بودند که تعداد زنان حاضر در مدیران ارشد آنها ۳ نفر یا بیشتر بود در حالی که در رده‌های بعدی هیچ کارمند زنی در رده‌های ارشد حضور نداشت. همچنین این تحقیقات نشان می‌دهد که این کمپانی‌ها با عملکرد بهتر سازمانی و مالی همراه هستند. اگرچه این تجزیه‌و‌تحلیل یک ارتباط علیتی را نشان نمی‌دهد، اما به عنوان استدلالی برای لزوم حضور بیشتر زنان در میان رهبران شرکت‌های بزرگ به کار می‌رود.

طبق تحقیقاتی که توسط استادان مدرسه کسب‌و‌کار در دانشگاه کلمبیا روی ۱۵۰۰ کمپانی در ایالات متحده انجام گرفته نشان داده‌شد که یک رابطه مثبت قوی بین بازگشت سرمایه و میزان بازده حقوق سهامداران با نرخ همکاری زمان در رده‌های مختلف وجود دارد و همان‌گونه که در قبل گفته شد حضور بیشتر زنان در موقعیت‌های ارشد مدیریت منجر به افزایش نرخ همکاری و بهبود کیفیت و عملکرد بهتر شرکت‌ها می‌شود.

کمپانی‌ها چه کارهایی می‌توانند انجام دهند؟

برخی شرکت‌ها در استخدام بیشتر زنان و ارتقا در این زمینه به موفقیت رسیده‌اند. مکنزی و سایر پژوهش‌ها چند گام اساسی که می‌تواند موجب بهبود فرصت‌های هر کسب‌و‌کاری شود را نشان می‌دهد.

۱‌- بازاندیشی در سیاست‌های منابع انسانی

فرآیندهایی که در سیاست‌های منابع انسانی(HR policy) برای شناسایی کارکنان با پتانسیل بالا به کار می‌رود ناخواسته باعث دور نگه داشتن زنان از محیط‌های کاری ‌می‌شود برای مثال معمولا در این سیاست‌ها بر استخدام مدیرانی بین سن ۲۸ تا ۳۵ سال تاکید می‌شود. که در مورد بسیاری از زنان این دقیقا همزمان می‌شود با گرفتن مرخصی زایمان توسط آنها که در اروپا گاهی تا دو سال نیز طول می‌کشد؛ بنابراین با گسترش پارامترهایی از این دست که بر محدوده سنی خاصی برای کارکنان تاکید دارند می‌توان اطمینان حاصل کرد که زنان واجدالشرایط بسیاری کنار گذاشته می‌شوند.

برخی کمپانی‌ها مانند JPMorgan Chase به آموزش افراد استخدام شده و مدیران عملیاتی خود می‌پردازند و از این طریق افراد را از اهمیت تنوع جنسیتی در محیط کار آگاه می‌کنند و به آنها یاد می‌دهند که چگونه تعصبات شخصی را که ممکن است روی تصمیم‌گیری‌شان اثر بگذارد شناسایی کنند. این آموزش‌ها به همراه تلاش برای شرکت‌دادن بیشتر زنان در محیط‌های کاری باعث شد در سال ۲۰۰۸، ۴۸درصد از مدیران این شرکت را زنان تشکیل دهند و میزان مشارکت زنان در گروه مدیران ارشد از ۱۹درصد در سال ۱۹۹۶ به ۲۷درصد در ۲۰۰۸ ارتقا یابد.

برخی روش‌های به ظاهر بی‌اهمیت نیز می‌توانند موثر واقع شود مثلا در یک شرکت فنی در اروپا وقتی برای جذب نیروی کار در خط فروش محصولات آگهی داده شد تنها ۵درصد از متقاضیان کار را زنان تشکیل می‌دادند؛ اما با جایگزینی عکس آگهی از یک مرد با یکی از زنان ارشد شرکت و با تمرکز متن آگهی در شوروشوق و نوآوری به جای سلطه‌جویی و رقابت تعداد درخواست‌های شغلی از سوی زنان به ۴۰درصد افزایش یافت.

۲- نقش آموزش

برنامه‌های مربیگری و شبکه‌های نظارتی در کمک موفقیت مدیران زن بسیار موفق عمل کرده است. تحقیقات داخلی درHPنشان می‌دهد که زنان تنها درصورتی برای مشاغل درخواست می‌دهند که فکر کنند می‌توانند به ۱۰۰درصد معیارهای ذکر شده درآن شغل برسند؛ در حالی که مردان در صورتی که بدانند ۶۰ درصد از خواسته‌ها را برآورده می‌کنند شغل را می‌پذیرند. Lloyds TSB (لویدز) نشان می‌دهد که اگرچه تخطی در میان زنان ۸ درصد کمتر از مردان است آنها تمایلی به درخواست برای ترفیع ندارند. برای پرداختن به این مساله مدیران به طور خاص اقداماتی انجام می‌دهند از جمله تشویق زنان با استعداد برای سازگارشدن با محیط کار و اطمینان از اینکه آنان آموزش‌های کافی‌را دریافت کرده‌اند. در کنار اینها تمرکز شخص مدیرعامل در وجود تنوع جنسیتی میان کارکنان باعث شدکه موقعیت‌های مدیریتی که در لویدز توسط زنان اشغال شده بود از ۱۵درصد در سال ۱۹۹۸ به ۳۹درصد در سال ۲۰۰۷ برسد و دارای چهار زن در میان نه عضو ارشد کمیته‌اجرایی باشد.تلاش‌های آموزشی خارج از کمپانی‌ها نیز اتفاق می‌افتد برای مثال

FTSE 100 Cross‌Copany شرکتی است که برای این کار ایجاد شده و در آن از یک سو مدیران اجرایی بزرگ‌ترین شرکت‌های انگلستان و بخش‌های دولتی و از سوی دیگر مدیران زن که دارای موقعیت‌های شغلی بعد از هیات مدیره هستند در ارتباط باهم قرار می‌گیرند. ۳۳ رییس و مدیر اجرایی به عنوان مشاور حضور دارند که به افراد برای مدیریت شغل خود مشاوره و راهنمایی می‌دهند و آنها را به سایر مدیران اجرایی و مشاوران کاریابی معرفی می‌کنند و به آنها آموزش می‌دهند که چگونه به کاندیدهایی معتبر برای مشاغل مدیریتی سطح بالا تبدیل شوند. این برنامه از سال ۲۰۰۴ شروع شد و باعث شد طی مدت کوتاهی بسیاری از افراد آموزش‌دیده در بسیاری از سازمان‌های دولتی و هیات‌مدیره شرکت‌ها مشغول به کار شوند.

۳- سنجش و پاسخگویی

تنوع میان کارکنان شاخصی است که به شرکت‌ها اجازه می‌دهد بر پیشرفت خود نظارت داشته باشند و فعالیت‌های خود را اولویت‌بندی کنند. این شاخص‌ها عبارتند از سهم زنان در هر سطح از اشتغال شرکت، مقایسه میزان دستمزد و نرخ آسیب‌پذیری زنان و مردان در موقعیت‌های شغلی مشابه و بررسی نسبت زنان ارتقا‌یافته به زنانی که واجدالشرایط ارتقا هستند. اینگونه به نظر می‌رسد که بررسی این شاخص‌ها از سوی مدیران ارشد کمپانی‌های مختلف و ترکیب آن با سایر شاخص‌های معمول باعث می‌شود شرکت‌ها در جهت ارتقا و حفظ زنان در محیط کار گام بردارند.

مثلا مدیرعامل کمپانی لویدزTSB به بررسی پیشرفت زنان در تمام واحدهای کسب‌و‌کار پرداخت و براساس نتایج آن بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ سهم زنان در مقام مدیریت بخش‌های مختلف را از ۸ درصد به ۱۰ درصد رساند. در سال ۲۰۰۷؛۳۰ درصد از مدیران ارشد این کمپانی را زنان تشکیل می‌دادند.

۴- ساعات کاری انعطاف‌پذیر

روش‌هایی همچون ارائه ساعات کاری انعطاف‌پذیر، دادن مرخصی‌های آسان برای زایمان و مراقبت از فرزند و امکان بازگشت آسان به کار بعد از این مرخصی‌ها باعث جذب نیروی کار زن بیشتر می‌شود، که مزایای دیگری نیز دارد. برای مثال تحقیقاتی که در میان شرکت‌های کره‌ای در سال۲۰۰۷ انجام گرفته نشان می‌دهد برخی سیاست‌های دوستدار خانواده – مانند کمک ‌هزینه برای مراقبت از کودکان و…‌ باعث افزایش بازده کارمندان می‌شود؛ به‌گونه‌ای که درآمد کسب‌شده توسط هر کارمند برای شرکت حدود ۱۰۰۰دلار افزایش می‌یابد.

هیچ‌یک از روش‌های ذکر شده در بالا بدون صرف هزینه به دست نمی‌آیند. این هزینه‌ها یا شامل زمانی است که باید صرف تغییرات شود یا مخارج واقعی پولی را در بر می‌گیرد. با این وجود شرکت‌ها منافع محسوسی را از این طریق به‌دست می‌آورند منافعی همچون دستیابی به استعدادهای شغلی بیشتر و ارتقای عملکرد مالی شرکت که باعث می‌شود جذب نیروی کار زن را به عنوان یکی از اهداف خود قرار دهند که ارزش سرمایه‌گذاری دارد.

مترجم: نفیسه هاشم‌خانی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کارTelegram-salimkhalili

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۱
سلیم خلیلی

دومین همایش زبان بدن در دانشگاه تهران

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۹ ب.ظ

دومین همایش زبان بدن در دانشگاه تهران

دوره زبان بدن Body Language

دوره زبان بدن Body Language

توانایی شما پس از دوره:

  • برقراری ارتباط موثرتر با دیگران.

سرفصل:

  • شناسایی پیام‌های غیرکلامی
  • تشخیص و کشف دروغ
  • به‌کارگیری صحیح پیام‌های غیرکلامی برای اثرگذاری بیش‌تر
  • آشنایی با حریم‌های خصوصی افراد
  • تحلیل حرکات وحالات بدن
  • تحلیل وضعیت اندامی
  • تحلیل حرکات چشم ها و نقش ان در ارتباطات
  • تحلیل حرکات وحالات پاها
  • تحلیل حرکات وحالات سر وصورت
  • تحلیل حرکات وحالات بینی
  • تحلیل حرکات وحالات دهان
  • تحلیل استفاده ابزار و وسایل شامل سیگار عینک و غیره

 

مدرس: سلیم خلیلی

  • تنها دارنده گواهینامه پروفسور پل اکمن (پدر علم زبان بدن) در ایران
  • مدرس و مشاور منتخب پروفسوران برایان تریسی و جک کنفیلد در ایران
  • مدرس و مشاور دانشگاه ها و شرکت های داخلی و خارجی

 

محل همایش: دانشگاه تهران

تاریخ و زمان همایش: ۷ آبان ۹۴ از ساعت ۱۴ الی ۱۹

هزینه همایش: ۱۶۰٫۰۰۰ تومان

(دریافت گواهینامه بین المللی از آکادمی IQS انگلستان، پک آموزشی و دو میان وعده)

تلفن مشاوره: ۰۹۳۸۹۲۰۹۹۱۴  و ۰۲۱۸۸۲۱۳۰۲۸

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۹
سلیم خلیلی

سرمایه‏ های بدون سرمایه

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ق.ظ

سرمایه‏ های بدون سرمایه

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

یکی از بحث‏های مهم در رشد اقتصادی هر کشور، وضعیت اشتغال و اشتغال‏زایی است؛ موضوعی که ارتباط نزدیکی با شکوفایی اقتصاد و پیشرفت هر کشور از یک سو و بستر‌سازی مناسب برای ترویج فرهنگ کارآفرینی و فعالیت کارآفرینان و فن‏آفرینان از سوی دیگر دارد. به عبارت دیگر هر قدر در جهت توسعه فعالیت کارآفرینان و فن‏آفرینان قدم برداریم، می‏توانیم در طولانی مدت بهبود وضعیت اشتغال و در نتیجه آن رشد اقتصادی کشور را متصور شویم.

در این راستا اقدامات متعددی در کشورمان صورت گرفته است؛ از برگزاری کلاس‏های کارآفرینی برای دانشجویان گرفته تا برپایی جشنواره‏های ویژه کارآفرینی که همه اینها به نوبه خود تاثیرگذار هستند، اما در عمل نیاز جامعه امروز به این موضوع، بیش از این است. از مهم‏ترین کارهایی که در جهت هموار کردن راه برای کارآفرینان و فن‏آفرینان می‏توان انجام داد این است که نخست مسائل و مشکلاتی که سر راه آنها است را شناسایی و طبقه‏بندی کرده و سپس نسبت به برطرف کردن موانع موجود، اقدامات لازم را صورت دهیم.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

سرمایه‏های بدون سرمایه

یکی از بحث‏های مهم در رشد اقتصادی هر کشور، وضعیت اشتغال و اشتغال‏زایی است؛ موضوعی که ارتباط نزدیکی با شکوفایی اقتصاد و پیشرفت هر کشور از یک سو و بستر‌سازی مناسب برای ترویج فرهنگ کارآفرینی و فعالیت کارآفرینان و فن‏آفرینان از سوی دیگر دارد. به عبارت دیگر هر قدر در جهت توسعه فعالیت کارآفرینان و فن‏آفرینان قدم برداریم، می‏توانیم در طولانی مدت بهبود وضعیت اشتغال و در نتیجه آن رشد اقتصادی کشور را متصور شویم.

در این راستا اقدامات متعددی در کشورمان صورت گرفته است؛ از برگزاری کلاس‏های کارآفرینی برای دانشجویان گرفته تا برپایی جشنواره‏های ویژه کارآفرینی که همه اینها به نوبه خود تاثیرگذار هستند، اما در عمل نیاز جامعه امروز به این موضوع، بیش از این است. از مهم‏ترین کارهایی که در جهت هموار کردن راه برای کارآفرینان و فن‏آفرینان می‏توان انجام داد این است که نخست مسائل و مشکلاتی که سر راه آنها است را شناسایی و طبقه‏بندی کرده و سپس نسبت به برطرف کردن موانع موجود، اقدامات لازم را صورت دهیم.

مسائل کارآفرینان را می‏توان در چند محور اصلی طبقه‏بندی کرد؛ اولین موضوع بوروکراسی‏های زیادی است که منجر به اتلاف وقت و انرژی کارآفرینان می‏شود. صدور بسیاری از مجوزها و طی شدن مراحل اداری، آن‏قدر طول می‏کشد که ممکن است سرخوردگی کارآفرینان را به همراه داشته باشد. باید با تعدیل این روند راه را برای حرکت کارآفرینان به ویژه جوانان هموار کرد. مساله مهم دیگر شرایط دشواری است که برای ورود به بازار در ایران وجود دارد. برای بسیاری از کارآفرینان زمانی که در مسیر تولید یا ارائه فعالیتشان قرار می‏گیرند، این امکان که به راحتی بتوانند ثمره تلاششان را در بازار ارائه دهند، میسر نیست.

اما مشکل اصلی که اکثر کارآفرینان روی آن اتفاق نظر دارند، نبود سرمایه است. بدون شک هر کارآفرینی برای شروع کار یا گسترش فعالیت خود نیاز به سرمایه دارد و در صورتی که نتواند آن را از راه‏های موجود مثل تخصیص بودجه یا اعطای وام دریافت کند، به مشکل بر می‏خورد و گاه به دلیل عدم تامین سرمایه لازم، دست از کار می‏کشد. تسهیلات موجود نیز نواقصی دارند که در بعضی شرایط کارآفرین نمی‏تواند از آنها استفاده کند. مثلا بانکی که در ازای اعطای وام سند مالکیت یا گردش‏های حساب با مبالغ بالا را درخواست می‏کند، در واقع طیف گسترده‏ای از کارآفرینان را تحت حمایت و پوشش خود نخواهد داشت. از طرفی وقتی ایران را از لحاظ کارآفرینی با کشورهای دیگر مقایسه دنیا می‏‏کنیم، متوجه خلأ بزرگی می‏شویم که می‎تواند به شکلی مساله نبود سرمایه لازم را توضیح دهد.

در دنیا به منظور حل این مساله شرکت‌هایی به وجود آمده که به نوعی به مفهوم کارآفرینی گره خورده‏اند و تاثیرات سازنده‏شان آن قدر زیاد است که بسیاری از شرکت‌های موفق دنیا نتیجه آنها هستند. کار اصلی این نوع شرکت‌ها که به(VC (Venture Capital معروف شده‏اند، تامین سرمایه برای کارآفرینانی است که درصدد تاسیس یا گسترش فعالیت خود هستند. به عنوان یکی از نمونه‏های موفق و معروفی که از خدمات VC استفاده کرد و جهش قابل‏ملاحظه‏ای یافت، می‎توان به شرکت گوگل اشاره کرد.

یک سال پس از شکل‌گیری این شرکت در سال ۱۹۹۸ میلادی توسط دو جوان مبتکر، دو شرکت Venture Capital که این صنعت را دارای آینده مناسبی تشخیص می‏دهند، با پرداخت ۲۵ میلیون دلار در سهام آن شریک می‌شوند، آن هم در زمانی که گوگل آنچنان در دنیا شناخته شده نبود و تازه در ابتدای راه قرار داشت. این دو شرکت VC با رعایت اصول تخصصی و حرفه‏ای کسب‌و‌کار خود نه تنها به شکل‌گیری یک صنعت و تجارت بزرگ در دنیا کمک ‏کردند، بلکه خود نیز از این راه درآمد زیادی کسب می‏کنند؛ به طوری که هر دلار این سرمایه پنج سال بعد ۱۵۰ تا ۴۰۰ برابر می‏شود.

با وجود چنین مثال‏هایی، به اعتقاد برخی افراد این شیوه سرمایه‏گذاری بسیار پرریسک است تا آنجا که معادل Venture Capital را در فارسی «سرمایه‏گذاری مخاطره‏آمیز» ترجمه کرده‏اند. در پاسخ به این برداشت رایج باید گفت که از یک سو تنها شرط برای ورود به این بازار، داشتن سرمایه نیست که خطر از دست دادن آن بسیار بالا تلقی شود؛ بلکه صاحبان سرمایه باید دانش و تخصص لازم برای این کار را نیز داشته باشند و یک گروه مدیریتی و نظارتی قوی نیز همراه باشد تا در زمان بروز هر گونه مشکل بتوانند در جهت رفع آن اقدام کنند. به عبارت دیگر مانند هر تجارتی این شیوه نیز نیازهای خاص خود را دارد که در قالب چارچوب‏های نظارتی مطرح می‌شوند.

از سوی دیگر مبانی این گونه سرمایه‏گذاری‏ها مدل سبدی است؛ به این معنا که مجموعه‏ای از کسب‌و‌کارهای مختلف که حائز شرایط لازم باشند، انتخاب و روی آنها سرمایه‏گذاری می‏شود، به این ترتیب تا حد زیادی ریسک سرمایه‏گذاری پایین می‏آید. مثلا یک شرکت VC را در نظر بگیرید که در ۱۰ شرکت به مقدار مساوی سرمایه‏گذاری کند و در ۳۰ درصد سهام هر یک شریک شود. حال این احتمال وجود دارد که با وجود کنترل و نظارت بر آنها، هفت شرکت بعد از مدتی ورشکسته شوند. به این ترتیب اگر در مجموع ۳۰۰ میلیون تومان برای شراکت در این ۱۰ شرکت هزینه شده باشد، شرکت VC سرمایه‏گذار، ۲۱۰ میلیون ضرر خواهد کرد، اما اگر ارزش سهام دو شرکت از سه شرکت باقیمانده افزایش پیدا کند و مثلا ۱۰ برابر شود، از هر کدام ۲۷۰ میلیون سود نصیب شرکت VC خواهد شد. همچنین باید توجه داشت که همیشه این احتمال وجود دارد که یکی از شرکت‌ها، رشد قابل‌توجهی یابد و افزایش قیمت سهامش صدها برابر ارزش اولیه شده و سود هنگفتی از آن به دست آید.

اما مورد دیگری که اینجا مطرح می‏شود این است که تامین مالی مورد نیاز به تنهایی کافی نیست و به شرکت‌های Venture Capital تنها سرمایه لازم برای کارآفرینان را فراهم نمی‎کنند. اتفاقی که در اینگونه شرکت‌ها می‏افتد این است که با دادن سرمایه و دریافت بخشی از سهام شرکت، خود را در مدیریت و نظارت و کنترل بر آن سهیم می‏کنند و به عبارت دیگر منفعت خود را به منفعت و رشد شرکت خریداری شده پیوند می‏زنند؛ بنابراین در کلیه مراحل کار مانند ارزیابی مدیریتی، مشاوره، آموزش، بازاریابی، گسترش و برندسازی به عنوان یکی از شرکا که علاوه بر سرمایه، دانش و مهارت کافی را هم دارند، دخیل می‌شوند و شرایط را برای پیشرفت و رشد آن سازمان بیش از پیش فراهم می‏سازند.

توجه به این امر اهمیت بسیاری دارد؛ چرا که در بسیاری موارد کارآفرین، مخترع نخبه و موفقی است که می‏خواهد ایده‏اش را به بهره‏برداری برساند، اما از توانایی مدیریتی کافی برخوردار نیست و برای موفقیت و پیشرفت در کارش علاوه بر سرمایه، نیاز به حمایت مدیریتی و آموزش دارد که این شرکت‌ها با ارتباط مستمر در اختیارش قرار می‏دهند تا از اتلاف سرمایه نیز جلوگیری شود. درست مانند باغبانی که بذری را می‏کارد و در تمام مراحل رشد و پرورش آن کنارش می‏ماند تا به بار نشیند.

حس اعتماد نیز در این شراکت دو طرفه است و مانند هر صنعت و کسب‌و‌کار دیگری نیاز به فرهنگ‏سازی لازم دارد. به عنوان مثال هر یک از مسوولان شرکت خریداری شده می‏پذیرند که حفظ موقعیت و جایگاه شغلی‏شان در گرو بازدهی مناسب آن واحد کاری است و باید فرهنگ پذیرش تغییرات و اصلاحات در جهت بهبود روند سازمانشان را داشته باشند. از طرف دیگر اعضای شرکت VC نیز حق دارند که نه تنها پس از شراکت که قبل از آن نیز برای بررسی شرایط موجود آن شرکت، به دقت تمام ابعاد را سنجیده و دسترسی به منابع اطلاعاتی را داشته باشند تا بتوانند برای سرمایه‏گذاری تصمیم درستی اتخاذ کنند.

دو مورد ذکر شده از مشکلاتی هستند که باید زمینه‏های فرهنگی آنها به مرور ایجاد شود تا فرهنگ پذیرش افراد بالا رفته و بستر مناسب برای فعالیت چنین شرکت‌هایی در کشور فراهم گردد.

باید به این موضوع توجه داشت از هر بعدی که در پرورش کارآفرینی و فراهم کردن زمینه‏های مناسب برای رشد این مقوله در کشور تلاش شود، چه در جهت تامین سرمایه لازم باشد یا بسترسازی فرهنگی یا حتی تصویب قوانین راهگشا، در نهایت به پیشرفت و توسعه اقتصادی منجر خواهد شد؛ چرا که در اقتصادهای بزرگ جهان، بیشتر سهم اشتغال از آن شرکت‌های کوچک است و نه سازمان‏های بزرگ و متوسط. در این راستا فعالیت‏های دولت نیز اگر به سمت و سویی رود که منجر به تقویت بخش خصوصی شود، موجبات پیشرفت و شکوفایی هر چه بیشتر اقتصاد را در پی خواهد داشت.

روزبه پیروز

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کارTelegram-salimkhalili

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۴ ، ۱۱:۱۸
سلیم خلیلی