دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

پنج درس مدیریتی که در مدارس بازرگانی یاد نمی‌دهند

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نوشته : Jeff Haden

منبع: Inc

در کلاسی نشسته بودم که استاد ویژگی‌های مدیران بزرگ را توصیف می‌کرد.مسلما با لیست او مخالف نبودم: داشتن دید سازمانی، اشتیاق کاری، الهام بخشی، فداکاری، انصاف، پاسخگویی و مسوولیت‌پذیری .

همه این ویژگی‌ها برای مدیران بزرگ اهمیت دارند. به عنوان مثال «الهام بخش بودن برای گروه» توصیه بسیار خوبی است، اما چگونه باید این کار را در دنیای واقعی انجام داد؟ بعد از مدتی از آن دوره متوجه شدم،آموخته‌های لازم برای مدیریت به تنهایی از مدارس بازرگانی یا کنفرانس‌ها و سمینارها کسب نمی‌شوند، بنابراین سعی کردم بهترین درس‌های مدیریتی که از طریق کار و تجربه آنها را کسب کرده‌ام در این مقاله ارائه کنم:

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

  1. اطلاعات می‌آیند و می‌روند اما احساسات برای همیشه باقی می‌مانند.

آمار و نمودارها اهمیت دارند. توضیح دادن منطق و تفکر پشت سر یک تصمیم می‌تواند به ایجاد تعهد کاری و علاقه به انجام آن کار کمک کند. جداول، نمودارها، گراف‌ها، تصاویر و… بسیار مفید هستند ولی به سرعت هم فراموش می‌شوند.امااگر کارمندی در مقابل دیگران شرمنده شود هرگز آن احساس را فراموش نمی‌کند. بنابراین نوع ارتباطات و روابط در سازمان‌ها نقش بسزایی دارند. شما برای مدیریت صحیح باید دوبرابر زمانی که درباره اطلاعات و منطق کاری فکر می‌کنید درباره احساسات کارمندان فکر کنید. تصحیح اطلاعات اشتباه آسان است. ولی به هیچ صورت نمی‌توان آسیبی که به عزت نفس یک کارمند وارد شده – چه به صورت عمدی باشد چه غیر عمدی – ترمیم کرد.

  1. ایده‌های ناب هرگز در سمینارها پیدا نمی‌شوند.

هرچقدر سمینارها راه خوبی برای به اشتراک گذاشتن جزئیات و اطلاعات پیچیده هستند، شیوه‌ای وحشتناک برای به اشتراک گذاشتن ایده‌های ناب محسوب می‌شوند.

ایده‌های ناب می‌توانند در یک یا دو جمله خلاصه شوند. کارمندان شما این ایده‌ها را دارند. تنها کاری که شما باید انجام دهید شنیدن است. کارمندان تان به خاطر شنیدن عاشقتان خواهند شد. به شما تضمین می‌دهم این کار باعث می‌شود تا افرادتان بهتر از گذشته و با اشتیاق بیشتری کار کنند.

  1. افزایش مسوولیت کارمندان داوطلب، ایده‌های ناب بعدی را نابود می‌کند.

بهترین کارمندان تمایل دارند تا از طریق بهترین ایده‌هایشان رشد کنند.طبیعی است که اجرای آن ایده به همان کسی که آن را ارائه داده است واگذار شود. علاوه بر این اگر آن شخص کارمند برجسته‌ای باشد طبیعی است که چون بیشتر از هرکسی خواهان اجرایی شدن آن ایده است از او بخواهیم مسوولیت کار را قبول کند. مسلما بهترین کارمندان قبلا هم به سختی کار می‌کردند، بنابراین اگر هربار که پیشنهادی مطرح می‌کنند مسوولیت جدیدی به آنها واگذار شود طبیعی است که ایده‌های بعدی آنها متوقف خواهدشد. همانطور که یک کارمند فوق‌العاده یکبار به من می‌گفت: «بالاخره فهمیدم که باید پیشنهاد دادن را متوقف کنم زیرا هر بار که من یک پیشنهاد جدید دادم یک مسوولیت جدید به مسوولیت‌هایم اضافه شد» گاهی اوقات برخی از کارمندان از پذیرش مسوولیت جدید برای اجرای پیشنهادهایشان استقبال می‌کنند. اما همیشه اینطور نیست. چگونه متوجه شویم که برای یک کارمند بخصوص کدام راه مناسب تر است ؟ از خودشان بپرسید.

  1. صرفا نکات مثبت را بیان کردن، معمولا نتیجه معکوس دارد.

تصور کنید نتایج پشت سر یک تصمیم را با افراد گروه‌تان در میان گذاشته‌اید. طبیعتا شما تنها نتایج مثبتی که از آن تصمیم حاصل می‌شود را توصیف خواهید کرد. اما در همین حال کارمندان شما به صورت غریزی نکات منفی را جست‌وجو می‌کنند . به یاد داشته باشید که تقریبا هر خط خاکستری برای یک کسب و کار از نظر حداقل تعداد کمی از پرسنل، مشکی دیده می‌شود.

هرگز نکات منفی -حتی آن نکاتی که احتمال عملی شدنشان کم باشد- را نادیده نگیرید. درباره همه نکات منفی مخصوصا آنها که تاثیرشان مستقیما روی کارمندان است به صورت باز صحبت کنید. بهترین و بدترین چیزی که می‌تواند اتفاق بیفتد و چیزی که ممکن است عاید اعضای تیم شما بشود را کاملا به نمایش بگذارید.

وقتی که آزادانه درباره نکات منفی بالقوه، بحث می‌کنید کارمندان نه تنها احترام بیشتری برای شما قائل می‌شوند بلکه در اغلب موارد نهایت تلاششان را به کار خواهند بست تا مانع بروز آن نکات منفی شوند.

  1. اطلاعات دقیق هستند، اما افراد حق دارند.

برخی اوقات اطلاعات به دست آمده شما را به عنوان مدیر یک کسب وکار به سمت نتایج غیرقابل اجتناب هدایت می‌کند،ولی با این وجود شما بازهم باید یک تصمیم متفاوت اتخاذ کنید. یک بار برای ۳۰ نفر از پرسنل شرکت چرخش شغلی ایجاد کردم و شیفت کاری آنها را جابه‌جا کردم چون بر اساس دانسته‌هایم در نتیجه این فرآیند به صورت خودکار ۱۰ درصد به بهره وری کار اضافه می‌شد. من با وجود آن که می‌دانستم کارمندان با این جابه‌جایی جدید موافق نیستند، در موضع خود باقی ماندم، زیرا بر اساس آموخته‌هایم معتقد بودم مدیران بزرگ در تصمیماتشان استوار هستند و تا رسیدن به نتیجه بر اهداف خود پایبندند. نتیجه این کار نشان داد که من کاملا اشتباه می‌کردم. مطمئنا جابه‌جایی کارکنان به نحوی که من انجام داده بودم روی کاغذ کارآیی داشت. یک تصمیم باید براساس مسائلی فراتر از تحلیل، منطق و استدلال اتخاذ شود. هیچ تصمیمی هرگز نباید در خلأ اخذ شود چون در آخر، آن تصمیم باید توسط افراد اجرا شود.

مدیریت باید بر مبنای اطلاعات هدایت شود، اما مدیران بزرگ اغلب بر تفکرات شخصی عمل می‌کنند و این عملکرد حتی آشفته نیز به نظر می‌رسد. اگر کارمندان شما موافق شما نیستند از آنها بپرسید چرا، اما این پرسیدن نباید به این دلیل باشد که بتوانید از موضع خودتان دفاع کنید. برای آموختن بپرسید.

شما چیزهایی را می‌دانید که کارمندانتان از آنها بی اطلاع هستند و آنها نیز چیزهایی را می‌دانند که تا وقتی شما حرف‌های آنها را نشنوید نخواهید دانست.

ترجمه: مهدی سریرچی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۴
سلیم خلیلی

چرا نباید شغلتان را دائم تغییر دهید؟

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ق.ظ

چرا نباید شغلتان را دائم تغییر دهید؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Forbes

یکی از همکارانم اخیرا مقاله‌ای را در مورد این که تغییر مداوم شغل این روزها عمومیت یافته، منتشر کرده بود. وی در این مقاله اشاره کرده بود کارفرمایان معتقدند اگر فردی بیش از ۱۰ سال در یک شرکت بماند، دچار رکود می‌شود و این پرسش برای آنها پیش می‌آید که آیا این افراد به اندازه کافی بلند پرواز نیستند تا دنبال فرصت‌های دیگر باشند؟

اگرچه اظهارات همکارم مستندات آماری داشته، اما من با نظر او مخالفم. داده‌های اداره آمار کار آمریکا که به تازگی منتشر شده، نشان می‌دهد تا ژانویه ۲۰۱۲ میانگین زمانی که کارمندان حق‌الزحمه‌ای یا ثابت در یک شرکت کار کرده‌اند تنها ۶/۴ سال بوده که آمار حیرت انگیزی است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

از سوی دیگر، سایت Monster.com تغییر مداوم شغل را یک معضل دانسته و دلایل وقوع و البته راهکارهایی را برای مقابله با آن ارائه داده است:

  • شغل شما خیلی سخت است. متنفر بودن از هر چالشی، خصوصیتی نیست که بسیاری از کارفرمایان از آن راضی باشند. اگر شغل شما خیلی سخت است، هر کاری که لازم است انجام دهید تا آن را سر و سامان دهید. درخواست برنامه‌های آموزشی بیشتری کنید یا در کلاس‌هایی شرکت کنید که مهارت هایتان را افزایش می‌دهد. موقعیتتان را پایین نیاورید و یا از تلاش کردن کنار نکشید.
  • خسته شده‌اید. در حالی که ملالت (و عدم وجود یک چالش) می‌تواند مانعی جدی برای توسعه حرفه‌ای شما باشد، اما بهانه‌ای نیست که آن شغل را رها کنید. حداقل تا زمانی که گزینه‌های دیگری را در شرکتتان امتحان نکرده‌اید، از این کار اجتناب کنید. اگر فقط اراده کنید، کارهای زیادی هست که می‌توانید انجام دهید.
  • نمی‌توانید با افراد ارتباط برقرار کنید. این مساله تا حدی به فرهنگ سازمانی بستگی دارد؛ اما اگر فردی هستید که مرتب شغلتان را به دلیل اینکه نتوانسته‌اید با همکاران یا رییستان ارتباط خوب برقرار کنید، عوض کرده‌اید، بهتر است کمی رفتارهای خودتان را مورد بررسی قرار دهید. به این فکر کنید که تنها مخرج‌مشترک این معادله، خودتان هستید. بنابراین، به جای اینکه هر وقت کدورتی پیش آمد، شغلتان را عوض کنید، به این فکر کنید که چه کاری انجام داده‌اید تا به این اختلاف دامن زده باشید.
  • فقط برای پول شغلتان را عوض می‌کنید. تغییر مداوم شغل، فقط به هدف کسب درآمد بیشتر اشتباه بزرگی است. اگر افزایش حقوق تنها انگیزه تغییر شغلی است، در بلند مدت به احساس نارضایتی می‌رسید.

به عنوان فردی که کسب و کاری را مالکیت می‌کند، انگیزه زیادی دارم که کارمندان با استعداد را نگه دارم. اما به عنوان یک کارمند، معتقدم افراد اگر به جای این که مرتب تغییر شغل بدهند، در یک شغل ثابت بمانند، می‌توانند چه از نظر مالی و چه مهارتی پیشرفت بهتری داشته باشند.‌ایده کلی و فلسفه «کار بی عیب و نقص» می‌تواند چشم شما را بر روی فرصت‌های بزرگ تر برای بزرگ تر کردن موقعیتی که دارید، ببندد. بنابراین با احترام به فرضیات قبلی که همکاران ارائه کرده‌اند، فهرست تازه‌ای را تحت عنوان ۱۰ دلیل مناسب برای باقی ماندن در یک شرکت به مدت ۱۰ سال یا بیشتر معرفی می‌کنم:

۱) ارشد بودن. اگر مدت زمان زیادی در یک شرکت بمانید، به تدریج ارتقای شغلی می‌یابید و به موقعیت ارشدی در آن شرکت می‌رسید. اما اگر مرتب به شرکت‌های جدید بروید، مجبورید برای به دست آوردن یک نقش قوی تر و مهم تر برای خودتان، بجنگید.

۲) فرصت‌های مدیریتی. همراه با ارتقای شغلی، فرصت مدیریت کردن بر دیگر افراد و آموزش دادن به کارمندان جدید برای شما فراهم می‌شود. موفقیت شما توانایی هایتان را افزایش می‌دهد – یعنی حس وظیفه‌شناسی و پیروی را در اعضای تیم زیر دست شما به وجود می‌آورد – و شما را به مدیری تبدیل می‌کند که به طور طبیعی از سوی تیم حمایت می‌شوید. اما اگر به شرکت تازه‌ای بروید و ناگهان حکم ارتقای شغلی به شما بدهند، دایم باید از توانایی هایتان برای حفظ آن موقعیت دفاع کنید.

۳) ثبات کاری. اگر همیشه نگران این هستید که سال آینده کجا کار می‌کنید، طرح ریزی برنامه‌های بلند مدت کار سختی خواهد بود. کمی ثبات در شغل و محیط کاری به شما کمک می‌کند با استرس‌هایی که بقیه عمرتان هم به طور حتم اتفاق می‌افتند، به طور موثرتری روبه‌رو شوید و آنها را برطرف کنید.

۴) پایین آمدن هزینه مسکن و برخورداری از بیمه بازنشستگی ثابت. کسانی که مرتب شغل خود را تغییر می‌دهند، هزینه‌های زیادی را برای تغییر مسکن و بیمه بازنشستگی می‌پردازند. هر تغییر شغلی که نیاز به تغییر محل زندگی شما داشته باشد، هزینه‌های انجام معامله را نیز به همراه دارد. نظم پرداخت بیمه‌های بازنشستگی نیز به واسطه تغییر مداوم شغل دچار اختلال می‌شود و در آن وقفه‌هایی به وجود می‌آید؛ بنابراین با اینکه کارمندان فکر می‌کنند اگر به شرکت جدیدی بروند از مزایا و افزایش حقوق برخوردار خواهند شد، اما در بلند مدت، کارمندانی که کار ثابت داشته‌اند و حق بیمه بازنشستگی خود را به طور دائم پرداخت کرده‌اند، شرایط بهتری خواهند داشت.

۵) مزایای بیشتر. بسیاری از شرکت‌ها برای کارمندان قدیمی خود مزایای ویژه در نظر می‌گیرند و به طور مثال، ساعات استفاده از مرخصی را برای آنان افزایش می‌دهند. در این صورت می‌توانید وقت بیشتری را کنار خانواده صرف کنید و اهداف سبک زندگی خود را با داشتن زمان بیشتر تحقق بخشید.

۶) اصلاح خود. اگر دیگران فرصت داشته باشند در طول زمان بیشتری شما را بشناسند، می‌توانید از مشورت‌ها و نصیحت‌های آنان بهره ببرید و آنها می‌توانند نقاط کوری را به شما نشان دهند که هیچ گاه خودتان به آن توجه نمی کردید. به علاوه اگر در جای ثابتی کار کنید، می‌توانید ضعف‌های خودتان را بفهمید و آنها را برطرف کنید و مسائلی را که آزارتان می‌دهد، مورد بررسی قرار دهید. اما اگر تغییر شغل بدهید، به ضعف‌های خودتان پی نمی برید، بلکه همیشه از همکاران و رییس سابقتان اظهار نارضایتی می‌کنید.

۷) قابلیت اعتماد و اطمینان. اگر توانایی این را داشته باشید که برای ۱۰ سال در یک شغل ثابت بمانید، نشان دهنده این است که می‌توانید از پس کارهای زیادی به درستی برآیید. افراد برای این قابلیت‌هایی که دارید، احترام قائل خواهند شد و به شما اطمینان می‌کنند.

۸) انعطاف‌پذیری. بیشتر افرادی که به مدت یک دهه یا بیشتر در یک شرکت می‌مانند، از طریق نقش‌های مختلف و چالش انگیزی که بر عهده می‌گیرند، پیشرفت می‌کنند. آنها وظایف گوناگونی را در شرکت امتحان می‌کنند تا حوزه تمایلات کاری خود را مشخص کنند. فرق بین تغییر مکان در داخل یک شرکت با تغییر مکان بین شرکت‌های مختلف این است که اگر در یک شرکت بمانید و پیشرفت کنید، موقعیت و مزایای خود را حفظ می‌کنید و در عین حال آزاد هستید تا تجربه‌های جدید را هم امتحان کنید.

۹) پشتکار و استقامت. بعد از مشاهده بی عدالتی‌ها یا چالش‌های جدی در یک شرکت، آسان ترین کار این است که از آن شرکت بیرون بیایید، اما اگر استقامت به خرج دهید، راه حل‌های درست برای حل مشکلات پیدا کنید، آسیب‌ها را اصلاح کنید و نقش فعالی در تغییر یک شرایط نامناسب داشته باشید، شخصیت پرقدرت تری از خودتان به نمایش گذاشته‌اید. (البته اگر واقعا محیط کاری مسموم و غیرقابل تحمل دارید، بهتر است هر چه زودتر آن را ترک کنید).

۱۰) دخالت در آینده شرکت. می‌توانید بر هدایت شرکتتان در طول سال‌ها تاثیر مثبتی بگذارید. وقتی در همه شرایط خوب و بد در کنار شرکت بوده‌اید، این کار از موضع تجربه و دانش شما در طول چند سال صورت خواهد گرفت.

این مساله در مورد شرکت ما صدق می‌کند و به خصوص در مورد فرصتی که اکنون با آن روبه‌رو هستیم، درست است. تیم ما نقش بسیار مستقیمی در خرید مجدد سهام شرکت از سرمایه‌گذار قبلی داشته است؛ بنابراین فرآیندی پیش رو داریم که طی آن قصد داریم به بسیاری از کارمندانمان سهام واگذار کنیم. در این صورت، هم کارمندان و هم مدیریت با هم در مالکیت شرکت سهیم هستند. به علاوه، کارمندان ما این حق را به دست می‌آورند که در رشد آینده شرکت مشارکت داشته باشند و در پیشبرد اهداف تولیدی و تکنولوژی محور فعلی و آینده شرکت کمک کنند. طرح‌های اعطای پاداش ما که همه افراد شرکت در هر سطحی را شامل می‌شود، بر اساس مبنای حق الزحمه‌ای است. این برنامه برای آنها حیاتی است و نقش مهمی نیز در موفقیت ما داشته، به طوری که رشد سالانه شرکت از سال ۲۰۰۷ به طور مداوم نزدیک به ۶۰ درصد بوده است. این کار باعث می‌شود هر کس در شرکت به فکر روش‌هایی برای درآمدزایی باشد و نیازمند این است که همه ما صرفه‌جویی را رعایت کنیم. در اصل، کارمندان قادرند خودشان مثل کارآفرینانی باشند که در هر سطحی از شرکت دخالت دارند، بدون اینکه با ریسک یا زیان راه اندازی کسب‌وکار تازه‌ای برای خودشان مواجه باشند.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۱
سلیم خلیلی

چه زمانی باید کسب‌وکارتان را تعطیل کنید

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ق.ظ

چه زمانی باید کسب‌وکارتان را تعطیل کنید

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Open Forum

در کسب‌وکارهای کوچک این گونه نیست که برندگان هیچ گاه میدان را خالی نکنند. اتفاقا برنده کسی است که بهترین زمان برای ترک کسب‌وکار خود و چگونگی آن را می‌داند. همیشه ایجاد تغییر از شرایط موجود سخت‌تر است. بیشتر صاحبان کسب‌وکار سماجت بیش از حد به خرج می‌دهند و چه زمانی که کسب‌وکارشان به شدت موفق است یا زمانی که دیگر سودآوری ندارد، در اتخاذ تصمیم درست و نهایی تاخیر می‌کنند.

وقتی کسب‌وکاری در حال نابودی است، صاحبان آن همیشه منتظر یک چشم‌انداز مثبت، یک مشتری بزرگ یا کارمندی جدید هستند که کار متفاوتی انجام دهد و در نهایت کسب‌وکار آنها را از آشفتگی مالی نجات دهد. آنها معتقدند: می‌توانند راهشان را از هر بحران مالی که پیش رویشان قرار می‌گیرد، باز کنند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

اما به ندرت چنین اتفاقی می‌افتد. بیشتر اوقات، آنها زمان زیادی صرف می‌کنند تا همان مسیر قبلی را طی کنند، همان کارها را انجام دهند و امیدوار باشند به نتیجه متفاوتی برسند. بیشتر مواقع، سقوط یک کسب‌وکار به تدریج صورت می‌گیرد و در دست صاحب آن، سرمایه بسیار اندکی برای ادامه کار باقی می‌ماند. در نهایت، انبوه بدهی‌ها، کسب‌وکار را سرنگون می‌کند. درست است که در روحیه کارآفرینی امید داشتن عنصر مهمی است، اما امید به تنهایی نمی‌تواند یک استراتژی فروش یا بازاریابی را شکل دهد.

اگر عملکرد کسب‌وکاری ضعیف باشد، زمان تعطیل کردن آن فرا رسیده است. شاخص کلیدی سنجش این موضوع میزان و سطح بدهی‌ها است. گزارش گردش نقدی خود را به دقت بررسی کنید تا ببینید آیا در طول یک ماه کسب‌وکار شما بیشتر در بدهی فرو می‌رود یا نه. اگر شرکت شما به طور دائم از هر منبع موجود پول قرض می‌گیرد تا ضررهای شرکت را تامین کند، بهتر است همین جا کار را متوقف کنید.

در بیشتر بنگاه‌های اقتصادی، وقتی میزان بدهی‌های جاری ۲۰۰ درصد بیشتر از دارایی‌های جاری می‌شود، احیای آن بنگاه و خارج شدن از بحران، کار بسیار سختی خواهد بود. در نهایت، اگر کسب‌وکارتان باعث می‌شود شبانه روز به ریسک مالی فکر کنید، بهتر است ثابت نمانید و همه چیز را از ابتدا آغاز کنید.

اگر کسب‌وکارتان هنوز سودآور و در حال رشد است، شاید باز هم لازم باشد آن را بفروشید. نشانه دریافتن این موضوع، سنجش اشتیاق صاحبان آن کسب‌وکار است. آیا هنوز این اشتیاق شعله ور است؟ اگر اشتیاق آنها از بین رفته باشد و دیگر دوست نداشته باشند شرکت را اداره کنند، باید آن را بفروشند. مرحله دوم برای دانستن این موضوع این است که بپرسند «صاحبان کسب‌وکار بعد از فروش آن، قصد دارند چه کاری انجام دهند؟» پاسخ این سوال آمادگی آنها را برای رها کردن کسب‌وکار فعلی

مشخص می‌کند.

پس اگر برای فروش کسب‌وکارتان تصمیم قطعی گرفته اید، به منظور به حداکثر رساندن ارزش فروش آن، ۵ نکته را که خریداران در هر کسب‌وکاری به آن توجه می‌کنند، مد نظر قرار دهید:

۱) روند رو به بالای سوددهی و فروش. خریداران دوست دارند کسب‌وکاری را بخرند که روند درآمدی آن حداقل به مدت ۳ سال رو به بالا و در جهت درست بوده باشد.

۲) حاشیه سود زیاد. حاشیه سود شرکت‌ها در طول زمان و با ورود رقبا به بازار به تدریج کم می‌شود؛ بنابراین وقتی حاشیه سود هنوز پربار است و شروع به تنزل نکرده، بنگاه اقتصادی خود را بفروشید.

۳) مشتری ثابت. آیا کسب‌وکار شما در بلند مدت مشتریان ثابتی داشته که با اطمینان از کالا یا خدمات شما استفاده کرده باشند؟ آیا ۸۰ درصد کسب‌وکار حداقل بین ۱۰ مشتری تقسیم شده است؟ همه این موارد خریدارانی را که می‌توانند پول خوبی برای خرید کسب‌وکار شما بپردازند، جذب می‌کند.

۴) اظهارنامه‌های مالیاتی بی عیب و نقص. اگر این اظهارنامه‌ها دقیق نباشند، صاحبان کسب‌وکار باید قبل از فروش، به آن سر و سامان بدهند.

۵) جلوگیری از غافلگیری خریدار. خریداران در فرآیند ارزیابی دقیق فعالیت‌های شرکت، از مواجه شدن با مسائل غافلگیر کننده متنفرند. مثلا حذف گزارشی در حسابداری شرکت.

وقتی یک کارآفرین موفق کسب‌وکار سودآوری دارد، مواقع زیادی به وجود می‌آید که قصد دارد ریسک کند تا آن را وسعت بخشد. در اینجا طمع وارد کار می‌شود. این کارآفرینان چنین فرصت‌هایی را تنها شانس خود برای ثروتمند شدن می‌دانند؛ بنابراین از خودتان بپرسید آیا برای دو برابر کردن دارایی‌تان آمادگی کامل دارید؟ به هر حال برای هر تصمیمی که می‌گیرید، ضرب‌الاجلی تعیین کنید و نگذارید زمان به هدر برود.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۸
سلیم خلیلی

مهارت‌های لازم برای بهبود مذاکرات در کسب و کار

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نویسنده: ترزدی برام

مذاکره در کسب‌وکار

مذاکره یک فن خاص در کسب و کار نیست. هر کسی نمی‌تواند با آن احساس راحتی داشته باشد. دلایل زیادی در این زمینه وجود دارند: چه بسا ترسناک و نگران‌کننده باشد اگر بخواهیم چیزی را به ارباب رجوع یا فروشنده بگوییم که او هیچ تمایلی به شنیدن آن حرف ندارد. شاید مساله‌ای فرهنگی در این مورد وجود دارد، زیرا برخی از فرهنگ‌ها ما را به مذاکره ترغیب می‌کنند، اما برخی دیگر از فرهنگ‌ها به فرآیند مذاکره همچون بحث و جدل نگاه می‌کنند و از آن طفره می‌روند.

ولی برای اینکه کسب و کار موفقی را پیش ببریم، باید بتوانیم، مذاکرات آسان و مناسبی داشته باشیم. این نکته در هر دو موقعیت غیررسمی و رسمی حیاتی است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

مدیران هرروزه با موقعیت‌های مختلفی برای مذاکره مواجهه می‌شوند: خواه فروش یک محصول به مشتری جدید (مذاکره رسمی)، خواه استخدام یک کارمند جدید (مذاکره غیررسمی). اگر شما از مهارت‌های لازم برای مذاکره بهره نبرید و یک مذاکره‌کننده راحت و آسوده نباشید، آنگاه هر کدام از موقعیت‌های مزبور می‌توانند برای شما استرس‌آفرین باشند. در این صورت، شما به هر مذاکره‌ای که به نفع شما نخواهد بود، خیلی زود خاتمه می‌دهید. اما این اتفاق به هیچ رو شایسته شما و شرکت‌تان نیست.

آشنایی با قواعد مذاکره

یکی از ساده‌ترین راه‌ها برای اینکه راحتی بیشتری با فرآیند مذاکره داشته باشید، تمرین مداوم است. هرچه بیشتر مذاکره کنید، هر چه بیشتر در مذاکرات مختلف حضور به هم برسانید، بیشتر می‌توانید استرس را از خودتان دور کنید و با فشار کمتری به توافق اقتصادی با طرف مذاکره دست یابید، اما همواره نمی‌توان یک مذاکره‌ جدی و رسمی را به عنوان موقعیتی برای تمرین مذاکره در نظر گرفت. راه‌های زیادی برای افزایش راحتی شما با مذاکرات پیش‌رویتان وجود دارند؛ به طوری که گاه حتی نیازی به گفت‌وگو درباره ضوابط مذاکره نیست.

سعیده براون، بنیان‌گذار و مالک ISB پیشنهادهایی پژوهشی در همین زمینه دارد تا بتوانیم در مذاکرات تجاری احساس راحتی و آرامش بیشتری داشته باشیم، او می‌گوید: «یک نکته یا پیشنهاد ساده برای آنکه بتوانیم به نحو ساده‌تری دست به مذاکره اقتصادی و تجاری بزنیم پژوهش در مورد طرف مقابل شما در مذاکرات است. اهمیت بسیار زیادی دارد که پیش از مذاکره آگاهی کاملی از خواسته‌های آنها و خواسته‌های خودتان داشته باشید.»

حال کسی را در نظر بگیرید که در یک مذاکره‌ رسمی حضور دارد. یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های او توانایی درک طرف مقابل است. او باید در زمان مناسب به خوبی تشخیص دهد که طرف مقابل‌اش چه زمانی به او پیشنهادی معقول ارائه می‌دهد. شاید شما هدفی آرمانی در ذهن‌تان داشته باشید، اما نکته‌ مهم نه هدف آرمانی شما، بلکه شناخت بهترین معامله بین شرکت شما و شرکت مقابل‌تان است. در واقع، شما باید بتوانید تشخیص دهید که در چه برهه‌ای یک توازن منطقی و معقول بین طرفین مذاکرات برقرار می‌شود.

این نکته‌ها چندان با پول و سرمایه سر و کار ندارند، بلکه موضوعاتی رفتاری، روانی، و اخلاقی هستند: توجه به نیازهای ارباب رجوع به سود متقابل و توازن منطقی بین طرفین منجر می‌شود.

به‌علاوه، اهمیت بسیار زیادی دارد که بدانیم با چه کسانی حرف می‌زنیم، چگونه حرف می‌زنیم، چه برنامه‌ای داریم، و روش انجام مذاکرات‌مان چه مسیری را طی می‌کند. هرگز یادتان نرود که نباید هیچ مذاکره‌ای را به یک نشست تبلیغاتی تقلیل دهید. اما متأسفانه برخی اشخاص از فنونی استفاده می‌کنند که سبب می‌شود بحث بر سر ضوابط مذاکره به جدل و مناقشه بیشتر شباهت داشته باشد. پس باید برای کنترل این بحث‌های دشوار و گهگاه ناخوشایند از آمادگی احساسی لازم برخوردار باشید. برای اینکه در چنین موقعیت‌های خطیری با آرامش و راحتی عمل کنید، همواره باید به ذهن بسپارید که این مذاکرات نه مساله‌ای شخصی یا فردی، بلکه مساله‌ای بر سر کسب‌وکار و آینده شرکت شما است.

اگر به نکاتی که تاکنون اشاره کردیم پایبند باشید، آنگاه گامی به سوی گسترش آرامش و راحتی‌تان در مذاکره برداشته‌اید. حتی وقتی مذاکرات بسیار مهمی را از سر می‌گذرانید و در پایان به موفقیت‌های چشمگیری دست می‌یابید، باز هم هیچ مساله شخصی در کار نیست. به گفته براون «گرچه همگان با داد و ستد آشنا هستند، اما نکته مهم این است که خودتان را با قواعد داد و ستد آشنا کنید.»

پس مساله حتی بر سر گرایش‌ها و تمایلات ما و دیگران نیز هست. خانم براون به نحوی منفی اعتقاد دارد که «طرفین یک مذاکره در هر مذاکره‌ای تلاش می‌کنند تا بار خودشان را به بهترین شکل ببندند»، در حالی که شیل هوروویتز، مولف مقالات و کتاب‌هایی در زمینه کسب‌وکار، تفسیری مثبت از همین مساله دارد: «بهترین توصیه‌ای که می‌توانم داشته باشم به این قرار است: هر مذاکره باید یک پیروزی دوطرفه برای طرفین مذاکرات باشد. پیشنهاد می‌کنم که به چنین رویکردی نزدیک شوید».

بهبود مهارت‌های لازم برای مذاکره

وقتی حس کردید که به طور کلی نگرانی زیادی بابت حضور در یک مذاکره‌ رسمی ندارید و استرس چندانی به شما وارد نمی‌شود و حتی می‌توانید آرامش و راحتی خودتان را حفظ کنید، آنگاه شما آماده هستید تا مهارت‌های اولیه‌تان را بهبود بخشید. فنون مشخص زیادی وجود دارند تا بتوانید با استفاده از آنها در موقعیت‌های مختلف دست به عمل بزنید: مثلا، توانایی فهم این نکته که طرف مقابل شما در مذاکرات در لحظه‌ای خاص آماده عقد قرارداد است و بابت معامله پیش رو هیچ مشکلی نمی‌بیند. اما همواره به خاطر بسپارید که، پیش از همه، شما باید بتوانید مهارت‌های کنونی‌تان را تا جایی گسترش دهید که واقعا هیچ مشکل روحی در انجام مذاکره نداشته باشید. شما باید احساس کنید که برای هر مذاکره به چه چیزهایی نیاز دارید و چه کارهایی را باید انجام بدهید یا حتی از انجام چه کارهایی خودداری به عمل آورید.

یکی از همین نکات مهم را می‌توان تعیین امتیازهای انحصاری و ویژه‌ای دانست که قصد دارید از طرف مقابل‌تان، یا حتی از شرکت‌تان، کسب کنید یا به طرف مقابل‌تان بدهید.

فکر کنید که دنبال چه هستید و چگونه می‌خواهید (می‌توانید) ملزومات یک مذاکره رسمی را برای خود، شرکت‌تان و طرف مقابل‌تان برآورده سازید. به عنوان نمونه، آقای هوروویتز این‌طور پیشنهاد می‌دهد: «امتیازهای انحصاری شما چه هستند؟ باید نسبت به آنها اشتیاق به خرج دهید. برای اینکه ارزش واقعی خودتان را حفظ کنید یا آن را افزایش دهید، نباید نسبت به مقدار این امتیازها حساسیت به خرج دهید، اما باید در پی‌اش باشید. من در اغلب موارد از همین رویکرد بهره می‌برم. مثلا هشتمین کتاب من به نام ریشه‌های واقعی بازاریابی برای مؤلفان و ناشران تا چند هفته دیگر در نیویورک منتشر می‌شود. من به این کتاب علاقه زیادی دارم و برایش ارزش زیادی قائل هستم. من از ناشر خواستم که بیست درصد از قرارداد اولیه و هزینه فروش کتابم را به صورت پیش‌پرداخت به من تحویل دهد. من همچنان به این خواسته‌ام پایبند هستم؛ چراکه بدون این خواسته حتی نوشتن کتاب مذکور نیز محال بود. در عوض، سعی کردم تا امتیازهای انحصاری خودم (همچون پرداخت هزینه لازم برای افزودن نمایه به کتاب، نوشتن قطعه‌ای به قلم خودم در پشت جلد، و…) را از ناشر و بازار به دست آورم.»

مشاهده می‌کنید که مساله جناب هوروویتز بر سر فهرستی از نکات مورد نظر درباره قرارداد است. او حتی به خوبی می‌داند از ناشر، بازار و خودش می‌خواهد. او می‌داند که چه باید بکند تا چیزی را که می‌خواهد به دست آورد و به اهداف خود نائل شود. شما حتی می‌توانید با استفاده از گامی ساده، همچون یادداشت برداشتن از فهرست نیازها و نکاتی که شما به دنبالش هستید، کمک شایان توجهی به فعالیت‌هایتان برسانید، و مذاکرات‌تان را هر چه بیشتر تقویت کنید. بنابراین، عملا می‌توانید با شناسایی آن مواردی که اهمیت چندانی نزد شما ندارند، مهارت‌های خودتان را افزایش و گسترش دهید.

شما همیشه مایل هستید تا در هر مذاکره‌ای با بهترین امکان عقد قرارداد روبه رو شوید. با این وجود، مذاکره هنر مصالحه است: به ندرت بتوانید به بهترین و کامل‌ترین معامله ممکن دست یابید. هیچ داد و ستدی هرگز نمی‌تواند تمام و کمال باشد. در عوض، شما باید امتیازهای انحصاری طرف مقابل‌تان را نیز لحاظ کنید؛ زیرا نیاز دارید تا گهگاه امتیاز ویژه‌ای را به مشتری،

ارباب رجوع، یا طرف مذاکره‌تان تخصیص دهید تا او را متقاعد سازید که فاکتورهای مهم مد نظر شما و شرکت‌تان را برآورده کند. پس باید آگاهانه فکر کنید و ببینید که واقعا چه چیز برای شما و طرف مقابل‌تان بیشترین اهمیت را دارد. برای مثال، مذاکره‌ای را مد نظر قرار دهید که برایش ضرب‌الاجل تعیین شده است. اگر در چنین مذاکره‌ای قصد داشته باشد تا صرفا به منفعت خودتان فکر کنید، همواره شکست خواهید خورد. حتی اگر ضوابط مالی عقدشده در قراردادتان را افزایش دهید، باز هم دلیلی وجود ندارد که به پیروزی بزرگی دست یابید.

به محض اینکه بتوانید اولویت‌های لازم برای تحقق نیازهایتان را در یک مذاکره رسمی شناسایی کنید و در نتیجه، به آرامش و راحتی مطلوبی در مذاکرات نائل شوید، بهتر خواهید توانست تا معاملات مختلف را کنترل و مدیریت کنید. در این صورت، در فرآیند مذاکره نیز آرامش‌تان را حفظ خواهید کرد و با هر مذاکره توانایی‌هایتان را افزایش خواهید داد. کافی است آگاه باشید که شما از عهده یک رابطه تجاری متقابل برمی‌آیید و می‌توانید در برخی موارد امتیازهایی انحصاری دریافت یا تقدیم کنید. این نکات به شما یاری می‌رسانند تا مذاکرات را راحت‌تر پیش ببرید.

مترجم: سیمین راد

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۶
سلیم خلیلی

پنج اشتباه رایج در بازاریابی

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ق.ظ

پنج اشتباه رایج در بازاریابی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Inc

بازاریابی موثر به این معنی است که گامی به عقب بردارید، یعنی برنامه‌های خود را قبل از اجرا تنظیم و بازبینی کنید و پس از اطمینان آنها را عملی کنید.

طی دهه اخیر ده‌ها برنامه بازاریابی و صدها پیام فروش را بررسی کرده ام و شاهد تلاش هزاران شرکت برای جای دادن خودشان در رقابتی‌ترین بازارها در جهان بوده‌ام.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

اصلی ترین دستاورد من از این مشاهدات حجم عظیمی از بازاریابی‌های پر اشتباه بوده است. نمی‌گویم نوع اشتباه «ناشایست» بلکه درباره نوع اشتباه در «فضای بسته».

  1. نداشتن تعریف ازمشتری مطلوب

بسیاری از بازاریابان نگرش محصول محور به دنیا دارند. آنها محصولاتشان را از همه جهات می‌شناسند؛ اما درباره اینکه چه کسی و برای چه به آن محصول نیاز دارد یا خواهان آن محصول است، فقط یک ایده مبهم دارند.

بدتر اینکه بازاریاب‌ها فکر می‌کنند این نکته که محصولاتشان «ویژه» است اهمیت زیادی دارد و دلیل واضحی می‌شود که دیگران آن را خریداری کنند.

  1. وقت نداشتن برای شنیدن حرف مشتریان

حتی وقتی که بازاریابان مشتری مطلوب‌شان را بشناسند، معمولا زمان کمی را صرف شنیدن حرف‌های آنها می‌کنند. آنها «تحقیق بازار» انجام می‌دهند و اعداد را روی نمودار به نمایش در می‌آورند؛ اما وقتی که قرار باشد بنشینند و بشنوند (شنیدن واقعی) خیلی ساده از آن صرف‌نظر می‌کنند. تعجبی ندارد که نتیجه پیام‌های بازاریابی هیچ مفهومی برای افرادی که قرار است کالایی را خریداری کنند

ندارند.

  1. نداشتن ایده صحیح درباره نیازهای واقعی مشتری

حتی وقتی که بازاریابان حرف مشتریان مطلوب را می‌شنوند این کار را اشتباه انجام می‌دهند. آنها تلاش می‌کنند راهی پیدا کنند که محصولی که برایش بازاریابی می‌کنند بتواند نیازهای مشتری شان را برآورده کند.

به‌رغم اینکه این عمل ظاهرا هوشمندانه به نظر می‌رسد، در واقع نابخردانه است. در فروش‌های تجاری- تجاری

(که اغلب فروش‌های کلان اینگونه هستند) چیزی که اهمیت دارد برطرف کردن نیازهای دو بنگاه نیست بلکه نیاز مشتریانِ آن بنگاه مهم است. این نیاز باعث بقای کسب و کار مشتری شما می‌شود. محصول شما وقتی ارزشمند است که برای مشتری نهایی آن ارزشمند باشد.

  1. عدم توانایی در تنظیم یک «پیشنهاد ارزشمند» معنی دار

حتی وقتی که بازاریابان نیاز مشتریانِ بنگاه را درک کنند، اغلب در ارائه پیشنهادی که هم برای مشتری اولیه و هم مشتریان نهایی ارزشمند باشد مشکل دارند. انجام چنین کاری مستلزم داشتن درک بالایی از جریان سیال جاری در کل زنجیره تامین دنیای کسب‌وکار است. متاسفانه این مفهوم تنها در بینش معدود بازاریاب‌های خبره و متبحر وجود دارد.

 

  1. ناتوانی در قدرت بیان و خلاصه کردن پیشنهاد در کمتراز ۲۵ کلمه حتی وقتی که بازاریابان یک پیشنهاد تجاری ارزشمند ارائه می‌کنند گرایش دارند تا «مجموعه‌ای مکتوب» را تحویل دهند که معمولا شامل جملات طولانی، مملو از پریشان گویی، کلمات ثقیل و اصطلاحات بی معنی است. نوشتن یک پیام موجز یک مهارت خاص است که تنها یک فرد مستعد می‌تواند به آن دست یابد. مشاهده پیام‌های بازرگانی ترسناکی که رد و بدل می‌شوند کمیاب بودن این مهارت را حتی در شرکت‌های بزرگ بیشتر اثبات می‌کند.

راه‌حل چیست؟

منطقی نیست که از بازاریاب‌هایتان که نهایت تلاششان را در یک شغل واقعا دشوار به کار می‌گیرند عصبانی باشید. راه‌حل درست این است که قدمی از محیط بازاریابی به عقب بردارید، تحقیقاتی بر پایه مشتریان بالقوه انجام دهید، زمان بیشتری را صرف شنیدن کنید تا کاملا درک کنید کار آنها چگونه انجام می‌شود.

آنگاه پس از آنکه واقعا درک کردید چه کاری باید انجام شود، ماموریت برنامه‌ریزی را به یک مشاور حرفه‌ای واگذار کنید و از شتابزدگی پرهیز کنید اجازه دهید فرآیند در یک گروه حرفه‌ای توسعه پیدا کند تا پیام نهایی تیری باشد که درست به سمت هدف

پرتاب می‌شود.

به یاد داشته باشید که هیچ راه میانبری وجود ندارد.

ترجمه مهدی سریرچی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۴
سلیم خلیلی

آیا «رایگان» تنها یک واژه پنج حرفی است؟

پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۱ ق.ظ

آیا «رایگان» تنها یک واژه پنج حرفی است؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

سه پروفسور دانشکده تجارت لندن به نام‌های لامبرچت، نافل و یلکاسیم اخیرا پژوهشی را به پایان رسانده‌اند که نشان می‌دهد: مشتریانی که برای یک برنامه تلفنی که درآن دقایق مکالمه «رایگان» محاسبه می‌شد، ثبت‌نام کرده بودند در واقع هزینه بیشتری را برای استفاده تلفنی شان درآن ماه پرداختند. بورلی گلدبرگ گزارش می‌دهد که «رایگان» اصطلاحی است که تجار و فروشندگان در بازاریابی محصولات وخدمات خود باید با احتیاط از آن استفاده کنند.

وقتی امروز به بازار کنونی بریتانیا وارد می‌شویم، اغلب درک معنی واقعی واژه «رایگان» بی‌فایده است. امروز بازاریابان در فروشگاه‌های بزرگ با استفاده از استراتژی «یکی بخرید، یکی رایگان ببرید» مشتریان خود را جذب می‌کنند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

در بریتانیا استفاده از این استراتژی برای افزایش مصرف نوشیدنی‌های انرژی زا – و متعاقبا، پیامدهای آن – واکنش شدیدی را به راه انداخت. بسیاری گفته اند چنین استراتژی بازاریابی، مصرف بیش از اندازه این محصولات را تقویت می‌کند و افراد جامعه را در معرض بیماری‌های مختلفی قرار می‌دهد.

البته فقط این محصولات نیستند که تحت تاثیر عرضه‌های «رایگان» قرار گرفته اند. اخیرا دیلی میل گزارش داده است که یکی از هر پنج مشتری که از فروشگاه‌های با عرضه «یکی بخرید و یکی رایگان ببرید» خرید کرده‌اند، کالاهای خریداری شده را دور ریخته‌اند. مشکل چیست؟ مقدار زیادی از کالاهای خریداری شده در قفسه‌های خانه باقی می‌مانند و تاریخ مصرفشان می‌گذرد. بر اساس این تحقیق مشتریان به طور متوسط ۱۶۵ پوند در سال را صرف خرید کالاهایی می‌کنند که از آنها استفاده‌ای نمی‌برند.

برای هیچ

«رایگان» واژه قدرتمندی است. فریبندگی چیزی برای هیچ روشن است. برای مثال، عرضه کنندگان خدمات مخابراتی برای جذب مشتریان بیشتر و وفادار به شرکت خود برنامه‌هایی را با ارائه دقایق «رایگان» به جای برنامه‌های هزینه‌ای عرضه می‌کنند. آنها این کار را به این دلیل انجام می‌دهند که عموما مصرف‌کنندگان به محصولات یا خدمات رایگان، نسبت به موقعیتی که شرکت هزینه‌ای را برای همان محصولات تعیین کرده است، پاسخی متفاوت می‌دهند. مصرف کنندگان چنین خدماتی شیرینی و جذابیت این پیشنهاد همیشه در ذهنشان باقی خواهد ماند و در مقابل برای عرضه‌کنندگان چنین خدماتی نیز نتایج باورنکردنی و قابل توجهی به دست خواهدآمد.

در مقاله دیگری استاد بازاریابی دانشگاه کلمبیا، به بررسی قیمت‌گذاری شرکت‌های مخابراتی و ارائه طرح‌های رایگان پرداخت. آنها تاثیرات جایگزینی ساختارهای دوبخشی هزینه (قیمت براساس دسترسی ماهانه و مداوم یا قیمت‌گذاری بر اساس میزان هر واحد مصرف)را با طرح‌های قیمت‌گذاری سه بخشی بررسی کردند. به طوری که در طرح‌های قیمت‌گذاری سه بخشی یک قیمت‌گذاری جدید براساس مصرف بیش از یک واحد یا بسته انتخابی توسط مشتری ایجاد می‌شود. درون این سهمیه هیچ‌گونه هزینه کاربری برای هر دقیقه مصرف در نظر گرفته نمی‌شود و با انتخاب یکی از سرویس‌های شرکت این بسته رایگان به آنها داده می‌شود: به مشتریان گفته می‌شود که استفاده درون این سهمیه «رایگان» است. برای تعیین تاثیرات این سیاست بازاریابی یعنی «مصرفی که برای آن هزینه پرداخت شده است، ولی از آن به عنوان طرح «رایگان» یاد می‌شود»، محققان داده‌هایی را برای قیمت‌گذاری انتخاب و کاربری مشتریان یک شرکت تلفن همراه در جنوب آسیا را بررسی کردند. داده‌ها شامل یک نمونه تصادفی از ۵۸۳۱ مشتری در یک دوره یک ساله بود. در طی دوره مشاهده شان، شرکت طرح‌های سه بخشی را در کنار طرح‌های دوبخشی موجود قرار داد، به این ترتیب آنهامی توانستند مجموعه یکسانی از مشتریان را تحت دو سیاست قیمت‌گذاری مختلف مشاهده کنند.

نتایج نشان داد «وقتی حرف از رایگان است، مسلما مشتریان تمایل بیشتری برای استفاده از مصرف رایگان نشان می‌دهند. بنابراین در طرح‌های سه بخشی، مشتریان ۹/۸۳ درصد ارزش‌گذاری بیشتری را برای خدمات، نسبت به طرح‌های دوبخشی داشتند.اما بر اساس نتایج کسی که بیشترین سود را کسب کرده است شرکت مخابراتی است، نه مشتریان.ارائه طرح‌های سه بخشی که در آن یک بسته خدماتی رایگان لحاظ شده بود به طور قابل ملاحظه‌ای درآمد عرضه کننده را افزایش دادند. این پژوهش همچنین نشان داد که با کاهش هزینه و قراردادن طرح‌های رایگان، عرضه کنندگان می‌توانند کل درآمد‌ها را ۹/۳ درصد افزایش دهند. به علاوه، این گواه بر این نتیجه بود که عرضه‌کنندگان می‌توانستند درآمدها را با افزایش ارجحیت انتخاب طرح سه بخشی، بیشتر افزایش دهند.

برای مدیران بازاریابی آموزه‌های روشنی از این پژوهش برای یادگیری وجود دارد:

  • شرکتی که از قیمت‌گذاری اقلامی یا دقیقه‌ای استفاده می‌کند باید آگاه باشد تا آزمایشات میدانی را پیش از اجرای طرح‌های قیمت‌گذاری جدید انجام دهد. این مطالعه نشان می‌دهد که مشتریان اغلب رفتارشان را بر اساس دریافت اینکه چه چیزی می‌تواند یک معامله خوب باشد تغییر می‌دهند.
  • یک شرکت باید تصمیم بگیرد که چگونه می‌تواند به شکل مناسبی از واژه «رایگان» استفاده کند. این مطالعه به دنبال این است که چطور یک شرکت می‌تواند فروشش را با تکیه بر جنبه‌های مختلف «رایگان» تقویت کند.
  • شرکتی که از ظرفیت محدودی برخوردار است تا تقاضای عمومی را برای اقلام رایگان برآورده سازد باید مواظب باشد تا چنین برنامه‌هایی را به صورت فزاینده‌ای ترویج ندهد.
  • در آخر، شرکتی که از برنامه‌های غیرخطی قیمت‌گذاری یعنی تاکتیکی که به مشتری پیشنهاد می‌کند «یکی بخر، دیگری را با تخفیف یا رایگان ببر». استفاده می‌کند، همان‌طورکه اساتید اشاره می‌کنند، «نه تنها هزینه را برای مشتریان مشخص می‌کند بلکه مشخصه‌های دریافتی خدمات را نیز تغییر می‌دهد، بنابراین انتخاب و استفاده مشتریان را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد». این یکی از ابعاد جدید پژوهش‌های قیمت‌گذاری است، در حالی که به طور گسترده‌ای تصور بر این بوده است که مشتریان فقط چیزی را که در توان مالی‌شان باشد می‌خرند یا استفاده می‌کنند.

در بازاریابی فروشگاه‌های بزرگ، بانک‌ها، شرکت‌های مخابراتی و بسیاری از بازارهای دیگر واژه «رایگان» بدون هیچ محدودیتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. می‌توان گفت سوال بزرگ‌تری که این مطالعه مطرح می‌کند و از حوزه پژوهشی استادان فراتر می‌رود، این است:آیا زمان آن فرا نرسیده است تا دولت در استفاده از واژه «رایگان» در برنامه‌های بازاریابی شرکت‌ها، مداخله کند.

مترجم: پژمان رمضانی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۱
سلیم خلیلی

چگونگی جذب مشتری در بازارهای نو ظهور

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۲۹ ق.ظ

چگونگی جذب مشتری در بازارهای نو ظهور

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Mckinsey

رشد سریع بازارهای نوظهور، قدرت خرید بیشتری به میلیون‌ها مصرف‌کننده در این کشورها داده است. این مصرف‌کننده‌ها با نوعی فضای بازاریابی مواجه شده‌اند که مانند فضاهایی که در بازارهای توسعه یافته وجود دارد، پیچیده و به سرعت در حال نمو هستند. این روزها انتخاب محصول و کانال‌های ارتباطی و در نتیجه پتانسیل پایگاه‌های دیجیتال در حال گسترش است و این مساله باعث می‌شود مشتری گزینه‌های بیشتری برای انتخاب، پیش روی خود داشته باشد.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

تاثیر این تغییرات در بازارهای توسعه یافته به قدری عمیق بوده که ۳ سال پیش گروهی از محققان، رویکرد تازه‌ای برای درک رفتار مصرف‌کننده ارائه کردند. نتایج این تحقیق که در آن ۲۰۰۰۰ مصرف‌کننده در ۵ حوزه صنعتی و ۳ قاره مورد مطالعه قرار گرفته‌اند، باعث شد محققان پیشنهاد کنند استعاره قدیمی مسیر «قیف مانند» در مورد سفر مشتری (که در آن مشتری مسیر خود را از طرف گشاد قیف آغاز می‌کند و چندین برند در ذهن خود دارد و در نهایت انتخاب‌های خود را محدود می‌کند تا به خرید نهایی می‌رسد) تغییر کند. این محققان با تصور اینکه رفتار مصرف‌کننده یک مسیر صاف خطی نیست و بیشتر یک سفر پر پیچ و خم است، چارچوبی را مطرح کردند که آن را «سفر تصمیم مشتری» نامیدند و بر اساس آن چهار عرصه منازعه مهم را شناسایی کردند که بازاریاب‌ها می‌توانند در آن برنده یا بازنده باشند.

این چهار حوزه عبارتند از: فکر اولیه (وقتی مشتری ابتدا تصمیم می‌گیرد محصول یا خدماتی را خریداری کند و به چند برند فکر می‌کند)، ارزیابی فعال (وقتی مشتری در مورد خریدهای احتمالی خود تحقیق می‌کند)، تصمیم‌گیری (وقتی مشتری برندی را در لحظه خرید انتخاب می‌کند) و بعد از خرید (وقتی مشتری کالا یا خدمات انتخابی را تجربه می‌کند). این حوزه‌ها در بازارهای نوظهور، به اندازه دیگر بازارها به هم پیوسته‌اند. در بازارهای نوظهور نیز پیشرفت تکنولوژی مثل بازارهای توسعه یافته، امکان درگیری عمیق مشتری را در مراحل سفر کمتر می‌کند، اما در این راه پیچیدگی‌های مهمی وجود دارد که نشان دهنده تفاوت‌هایی در ویژگی مشتریان بازارهای نوظهور است. مصرف‌کنندگان بازارهای نوظهور به اندازه همتایان خود در بازارهای توسعه یافته، از برندها و فهرست محصولات تجربه ندارند. مثلا خیلی از آنها هنوز به دنبال خرید اولین خودرو یا اولین تلویزیون خود هستند.

در این مقاله، بر سه اختلاف کلیدی بین مشتریان بازارهای نوظهور و بازارهای توسعه یافته تاکید می‌شود. اول اینکه مهار قدرت کلمات کاری بسیار با ارزش است. این موضوع در سفر تصمیم مشتریان بازارهای نوظهور نقش مهمی را ایفا می‌کند. دوم، وارد کردن برند در مجموعه تفکرات اولیه مشتری در بازارهای نوظهور اهمیت بیشتری دارد، زیرا این مرحله از سفر مشتری، اثر قابل‌توجهی بر تصمیمات خرید وی دارد. در نهایت، شرکت‌ها باید تاکید ویژه‌ای بر این موضوع داشته باشند که وقتی کالایی در قفسه‌های خرده‌فروشان قرار می‌گیرد، چه اتفاقاتی می‌افتد، زیرا این مرحله از سفر تصمیم مشتری، در بازارهای نوظهور طولانی‌تر و مهم‌تر از بازارهای توسعه یافته است.

قدرت گفتار با تمرکز جغرافیایی

قدرت تبلیغات شفاهی، در سفر تصمیم مشتری در بازارهای نوظهور نسبت به بازارهای توسعه یافته، نقش کلیدی‌تری ایفا می‌کند. وقتی در مورد مصرف‌کنندگان اقلام خوراکی و آشامیدنی در تعدادی از بازارهای نوظهور و توسعه یافته تحقیق کردیم، تقریبا ۳۰ تا ۴۰ درصد پاسخ دهندگان در بریتانیا و آمریکا گفته‌اند که قبل از انجام خرید خود، دوستان یا اعضای خانواده به آنها پیشنهاداتی کرده‌اند. این تعداد برای مصرف‌کنندگان در آفریقا و آسیا بسیار بیشتر گزارش شده است، به طوری که در چین بیش از ۷۰ درصد و در مصر ۹۰ درصد به حرف اطرافیان خود توجه کرده‌اند.

توضیح مهمی که برای نقش مهم تبلیغات شفاهی می‌توان ارائه داد این است که در کشورهایی که مشتری برای اولین بار کالایی را می‌خرد (به طور مثال بیش از ۶۰ درصد چینی‌ها اگر قصد خرید خودرو داشته باشند، برای اولین بار است و همین موضوع برای خرید لپ تاپ ۳۰ تا ۴۰ درصد است) تعداد برندهای موجود برای اینکه به برند ثابت برای یک مشتری تبدیل شوند، کم است. مردم تنها وقتی ببینند دوستی از یک کالای خاص استفاده می‌کند، اعتمادشان به آن کالا جلب می‌شود. در واقع، هر چقدر مشتری در مورد یک کالای معروف کمتر بداند، بیشتر به نظر دیگران در مورد آن کالا توجه می‌کند. این گونه مشتریان می‌گویند «هر قدر افراد بیشتری از آشنایان ما از یک کالا استفاده کنند، بیشتر اطمینان پیدا می‌کنیم که آن کالا کیفیت خوبی دارد و مصرف آن کمتر برای ما در آینده دردسر ایجاد می‌کند.» وجود یا عدم وجود این اطمینان، گروه برندهایی را که مصرف‌کننده آنها را ارزیابی می‌کند، شکل می‌دهد. این ارزیابی به طور خاص تحت تاثیر تجربه بعد از خرید آشنایان و همچنین وفاداری آنها به یک برند است.

تبلیغ شفاهی در مورد یک برند، معمولا پدیده خاص بازارهای نوظهور است، تا حدی به دلیل این واقعیت ساده که مصرف‌کنندگان در بازارهای نوظهور به طور کلی در زندگی‌های خود روابط بسیار نزدیکی با دوست و فامیل دارند. به علاوه، شیوه‌های دیجیتالی برقراری ارتباط که از موقعیت جغرافیایی فراتر می‌رود و به سرعت در بازارهای نوظهور در حال رشد است، نسبت به بازارهای توسعه یافته هنوز محدودتر است و اعتبار کمتری دارد. طبق تحقیقاتی که از مصرف‌کنندگان چینی صورت گرفته، تنها ۵۳ درصد افراد توصیه‌های اینترنتی را معتبر می‌دانند (که نسبت به ۹۳ درصدی که به توصیه آشنایان توجه می‌کنند، رقم بسیار کمی است). همین تحقیق نشان داده که تنها ۲۳ درصد مصرف‌کنندگان چینی اطلاعات لازم برای کالاهایی که خرید می‌کنند را از اینترنت به دست می‌آورند. این رقم برای مصرف‌کنندگان در بریتانیا و آمریکا حدود ۶۰ درصد است.

اگر در بازارهای نوظهور شرکت‌ها استراتژی با تمرکز جغرافیایی را دنبال کنند، نسبت به موقعی که بر بازاریابی در همه جای کشور متمرکز می‌شوند، نتیجه بهتری می‌گیرند. یعنی بهتر است یک شرکت، سهم بازار خود را اول از تعدادی از شهرهای مجاور خود به دست آورد. به محض اینکه برندی با این کار بر سر زبان‌ها افتاد، (یعنی معمولا ۱۰ تا ۱۵ درصد سهم بازار را به دست آورد) توصیه شفاهی افرادی که قبلا مصرف‌کننده این برند بوده‌اند، به عنوان یک عامل اضافی، به سرعت اعتبار آن را افزایش می‌دهد و باعث می‌شود بدون صرف هزینه‌های بیشتر بازاریابی، به سهم بیشتری از بازار دست یابد.

برندسازی برای جلب توجه مشتری

مصرف‌کنندگان در بازارهای نوظهور، وقتی قصد خرید دارند به مجموعه کوچکی از برندها توجه می‌کنند و در مقایسه با مصرف‌کنندگان در نقاط دیگر، احتمال اینکه به برند دیگری خارج از مجموعه اولیه مورد نظرشان توجه کنند، کمتر است. به عنوان مثال، تحقیقات ما در مورد ۹ قلم کالا (از جمله خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها، لوازم الکترونیکی و لوازم خانگی) نشان داده مصرف‌کنندگان در چین، از همان ابتدا که تصمیم به خرید کالایی می‌گیرند به طور متوسط ۳ برند را مد نظر قرار می‌دهند و در ۶۰ درصد موارد یکی از همان ۳ برند را خریداری می‌کنند. این تعداد در آمریکا و اروپا ۴ برند با احتمال خرید ۳۰ تا ۴۰ درصد است.

برای اینکه یک برند در تصمیمات اولیه مشتری قرار بگیرد، باید مشتری به خوبی از آن اطلاع داشته باشند. تبلیغات در تلویزیون و دیگر رسانه‌ها می‌تواند اولین قدم ضروری در به وجود آوردن این شناخت باشد. در اینجا نیز بار دیگر، تمرکز جغرافیایی مساله مهمی است. مصرف‌کنندگان در بازارهای نوظهور نه تنها به دوستان و خانواده خود نزدیک هستند، بلکه بیشتر تمایل دارند کانال‌های محلی را ببینند و روزنامه‌های محلی را بخوانند تا رسانه‌های ملی (به طور مثال، چین حدود ۳۰۰۰ ایستگاه تلویزیونی محلی دارد). ایجاد تبلیغات از طریق فروشگاه‌های محلی در مناطق جغرافیایی مورد هدف می‌تواند این حس را به وجود آورد که چه برندهایی اولویت یک شرکت هستند. این کار ارزشمندی است، زیرا مصرف‌کنندگان بی‌تجربه بازارهای نوظهور، برندهایی را ترجیح می‌دهند که آنها را پیشتاز بازار می‌دانند.

اما اختصاص هزینه زیاد برای تبلیغات، به تنهایی برای جلب توجه مشتری کافی نیست. شرکت‌ها علاوه بر این، به شعارهایی نیاز دارند که مناسب اولویت‌ها و نگرانی‌های بازارهای محلی باشد و بتوان به آن اطمینان کرد.

امتحان کردن این شعارها – حتی شعارهایی که به نتایج قدرتمندی در بازارهای توسعه یافته منجر شده‌اند – بخش کلیدی این معادله است. شرکت Acer در چین شعار «زندگی مرا آسان کن» را امتحان کرد تا در صحنه رقابت، بر قیمت پایین کامپیوترهای شخصی خود تاکید کند، اما این شعار چندان موفقیت آمیز نبود. برای مصرف‌کنندگان معمولی در چین، کامپیوتر شخصی یک خرید گران قیمت است و بنابراین آنها بیشتر به عمر مفید این گونه کالاها اهمیت می‌دهند؛ بنابراین چون شعار Acer بیشتر بر مساله مادی متمرکز شده بود، موجب شد مشتریان فکر کنند کالاهای این شرکت کیفیت ندارند، اما تغییر این شعار و تاکید بر اعتبار کالا به جای سادگی و بهره‌وری قیمتی آن، به Acer کمک کرد برندی قابل‌اطمینان‌تر بسازد و به لیست مشتریان بیشتری وارد شود و در نهایت این شرکت توانست سهم بازار خود را در کمتر از دو سال دو برابر کند.

پیروزی در جنگ داخل مغازه

در بازارهای نوظهور، مرحله تصمیم‌گیری داخل مغازه در سفر تصمیم مشتری، طولانی‌تر و مهم‌تر از بازارهای توسعه یافته است. مصرف‌کنندگان بازارهای نوظهور تمایل دارند چندین مغازه را چندین بار ببینند تا بتوانند اطلاعاتی را در مورد کالای مورد نظر جمع آوری کنند، به خصوص وقتی قصد دارند کالاهای گران قیمت بخرند. سفر تصمیم مشتری یک شهروند چینی معمولی، برای خرید یک کالای مصرفی الکترونیکی حداقل دو ماه طول می‌کشد و شامل بازدید از بیش از ۴ فروشگاه است. این نوع مصرف‌کننده‌ها تمایل دارند کالاها را امتحان کنند، با روسای فروش شرکت‌ها تعامل داشته باشند، اطلاعاتی در مورد محصول جمع‌آوری کنند و در نهایت با خرده‌فروشان مذاکره کنند تا بهترین خرید را انجام دهند.

در نتیجه، در بازارهای نوظهور فضای بیشتری برای تاثیرگذاری بر مشتری و شکل دادن به تصمیم او در لحظه خرید وجود دارد.

کنترل تجربه مشتری در داخل فروشگاه نیز برای شرکت‌ها مهم و چالش‌زا است. کالاها بعد از اینکه از کانال دو یا سه توزیع‌کننده عبور می‌کنند، ممکن است در ده‌ها هزار فروشگاه خرده‌فروشی به فروش گذاشته شوند. شرکت‌ها معمولا بر آنچه در لحظه خرید اتفاق می‌افتد نظارت محدودی دارند. خرید و فروش نامناسب، بسته‌بندی و تبلیغات داخل فروشگاه، به راحتی بر کالاهای خوب و استراتژی تبلیغ کردن آنها اثر می‌گذارند.

اولین قدم برای جلوگیری از این مشکل این است که دید واضحی از چشم‌انداز خرده‌فروشی‌ها داشته باشید؛ اینکه چگونه بخش‌بندی شده‌اند و کدام فروشگاه‌ها در اولویت قرار دارند. سپس شرکت‌ها باید سیستم‌های کنترل مناسب بر اساس طرح‌های مشوقانه، همکاری با توزیع‌کنندگان و برنامه‌های مدیریت خرده‌فروشی ایجاد کنند. برای فروشگاه‌هایی که اولویت دارند، باید مدلی را برای نظارت بر کار فروشنده‌ها بکار بگیرند.

اگرچه اصول ذکر شده ممکن است بدیهی به نظر برسند، اما عمل کردن به آنها آسان نیست. این کار به تصمیمات سرمایه‌گذاری شجاعانه و تلاش برای ایجاد مهارت‌های مدیریتی در گروه‌های محلی نیاز دارد. خوشبختانه، نتایج احتمالی مثبت هستند. وقتی مصرف‌کننده در بازارهای نوظهور، برندی را به طور دائم می‌بیند، ارتباط آن را با سایر مشتریان از جمله دوستان و خانواده مثبت ارزیابی می‌کند و تجربه خوبی در فروشگاه دارد، احتمال اینکه از آن پس این برند را استفاده کند بیشتر می‌شود.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۰:۲۹
سلیم خلیلی

نقدی بر آموزش مدیریت در ایران

سه شنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ

نقدی بر آموزش مدیریت در ایران

 

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

سروش خواجه حق وردی

چندین سال است که تمایل برای تحصیل در رشته‌های مدیریت افزایش یافته است؛ ولی آنچه در نهایت مشاهده می‌شود پایین بودن کیفیت آموزشی در این میان است؛ بنابراین در این مقاله سعی شده تا مختصرا اشاره‌ای به برخی دلایل این امر شود و راهکارهایی برای حل این مشکل ارائه گردد.

به این منظور شیوه آموزش دانشگاه‌های معتبر در رشته‌های مدیریت (همچون هاروارد، وارتون) دانشکده مدیریت دانشگاه پنسیلوانیا، ام‌ای تی و … مورد بررسی قرار گرفته است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

گام اول: ورودی‌های دانشگاهی

اگر به صورت عمیق بررسی‌ها روی نظام آموزشی ما انجام شود ضعف‌هایی در ورودی‌های دانشگاهی به چشم می‌خورد. به دلیل بین رشته‌ای بودن رشته‌های مدیریت، دانش‌آموزان از سه گرایش ریاضی فیزیک، تجربی و علوم انسانی به این رشته وارد می‌شوند، اما در بدو ورود دانشجویان یکسانی نداریم. در مصاحبه با آنها این مشکل به چشم می‌خورد که دانش آموختگان علوم انسانی از ضعف در دروس ریاضی رنج می‌برند و این باعث عقب‌افتادگی آنها در رقابت‌های تحصیل می‌شود همچنین مشکل نهانی که درمیان گروه‌های دیگر یعنی ریاضی و تجربی به چشم می‌خورد بی بهره بودن از دروس فلسفه و منطق است؛ ولی این مشکل به دلیل اینکه دانشگاه‌های ما به‌طور عمیق وارد مباحث مدیریتی نشده‌اند زیاد به چشم نمی‌خورد؛ بنابراین پیشنهاد می‌شود اصلاحاتی در بدو ورود به دانشگاه صورت گیرد یا در مقطع متوسطه تغییراتی اعمال شود.

گام دوم: تعیین تکلیف استادان

آنچه در دانشگاه‌های معتبر ملاحظه می‌شود این است که استادان یا در دانشگاه هستند یا در صنعت، آنهایی که در دانشگاه هستند خود به دو گروه تقسیم می‌شوند گروه اول فقط تدریس می‌کنند گروه دوم فقط یک سمت در دانشگاه دارند. بنابراین در این دانشگاه‌ها اساتیدی که در صنعت هستند مسوولیت ارتباط بین صنعت و دانشگاه را به عهده می‌گیرند و آن دسته اساتید که سمتی داشته باشند به هیچ وجه حق تدریس ندارد و دسته دیگر که وظیفه تدریس را بر عهده دارند، حق ورود به کار دو گروه دیگر را ندارد. پس به طور کلی اساتید به ۳ گروه افراز می‌شوند، در حالی که در نظام آموزشی عالی ما به دلیل تامین نشدن نیازهای مالی اساتید در مواردی دیده می‌شود که یک استاد به آموزش مشغول است و همزمان هم در دانشگاه سمت دارد هم مشغول انجام پروژه در صنعت است که این خود در دراز مدت از کیفیت آموزشی می‌کاهد.

گام سوم: آموزش به شیوه درست

در اکثر دانشگاه‌های معتبر دنیا مانند هاروارد، ام‌ای تی، آکسفورد و… روش‌های آموزش دروس مدیریت به این صورت است که استاد در کلاس درس حاضر می‌شود و یک مورد (CASE )مطرح می‌کند که این مورد می‌تواند واقعی یا غیرواقعی باشد که به عنوان مثال در دانشگاه هاروارد ۷۶ درصد موارد برخاسته از واقعیت هستند.

این مورد‌ها با توجه به مطلب درسی‌ای که گفته خواهند شد، مطرح می‌شوند.

مثلا یک مساله از وجود مشکل یا یک موقعیت جاری در جنرال موتورز ارائه می‌شود و از دانشجویان می‌خواهند این موضوع را موردکاوی کنند و پس از بررسی، خود را در آن موقعیت ببینند و برای حل مشکل با بهبود موقعیت نظرات خود را ارائه کنند. این کار یک موقعیت را شبیه‌سازی می‌کند و چون عمده آموزش آنها به این روش انجام می‌گیرد، بنابراین دانشجویان از دروس تئوری خسته نمی‌شوند و آنها را بیهوده نمی‌پندارند، بلکه با به‌کارگیری آنها در حل مساله، بیشتر و عمیق‌تر این دروس را فرا می‌گیرند. همچنین در برخی دروس نرم افزارهای شبیه‌سازی طراحی شده که با استفاده از این نرم‌افزار یک وضعیت شبیه‌سازی می‌شود که نهایتا نکته‌ای را به کاربر می‌آموزد.

گام چهارم: در نظر گرفتن واحد کارآموزی

اگر در چارت درسی رشته مدیریت واحد کار آموزی در نظر گرفته شود و در اجرای آن جدیت صورت گیرد باعث می‌شود. دانشجویان کار عملی را هم تجربه کنند؛ زیرا در موارد بسیار دیده شده که برخی محصلین رشته مدیریت در طول تحصیلات خود هیچ‌گونه فعالیت سازمانی‌ای نداشته‌اند و این باعث تئوری گرا بودن دانشجو می‌شود و پس از مدتی که فرد به کار مشغول شد اگر با مشکلی مواجه شود و نتواند آن را با مفروضات خود حل کند، ایراد کار را دروس تئوری می‌پندارد و به این نتیجه می‌رسد که این دروس بیهوده هستند، در حالی که اگر به روش درست و همراه با کارعملی سعی در یادگیری درس‌های تئوری شود، نتیجه چیز دیگری است که دانشجویان دانشگاه‌های برتر جهان را از دانشجویان ما متمایز می‌سازد.

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-khalili-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۱
سلیم خلیلی

افزایش بهره‌وری

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

افزایش بهره‌وری

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نویسنده: جیمز کلر

شما بایدیک آغازگر یا پیشگام باشید. اغلب کارآفرینان و مدیران کارآفرین را می‌توان شروع‌کننده‌ یک کسب‌و‌کار نو دانست. کارآفرینان همواره ایده‌ها، پروژه‌ها و شغل‌های نو تولید می‌کنند. البته مساله را باید طور دیگری نیز نگاه کرد:

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

شما به آغاز کاری جدید علاقه‌مند می‌شوید، ایده‌هایتان را پرورش می‌دهید و جذب کار مزبور می‌شوید، اما اتفاقی می‌افتد که شما را از به پایان رساندن پروژه‌های جاری‌تان بازمی‌دارد. گهگاه پیش می‌آید که، بی‌آنکه بدانیم، چهار پنج پروژه‌ باز و نیمه‌تمام روی میز کارمان قرار دارند. مدیران اغلب ترجیح می‌دهند تا، به جای خاتمه‌دادن به هر کدام از پروژه‌های نیمه‌کاره، چند ساعتی را به هر یک از آنها اختصاص دهند: یک ساعت به پروژه اول، چند ساعت برای پروژه بعدی و همین‌طور الی آخر، اما این دسته از مدیران در پایان یک روز کاری تنها با چهار پنج پروژه و ایده نیمه‌کاره و نیمه‌تمام مواجه می‌شوند که تنها بخشی از هر کدام پیش رفته است. به نظر می‌رسد با این شیوه از کار هرگز نمی‌توان هیچ پروژه‌ای را به موقع به پایان رساند و همواره برخی پروژه‌ها ناتمام می‌مانند یا ناتمام رها می‌شوند. تمام این نکات ما را به مساله مهم بهره‌وری، یا همان قابلیت تولید، نزدیک می‌کنند. تعداد ساعت‌های کاری شما ربط چندانی به قابلیت تولید و حتی بازدهی شما ندارد. مساله مهم تنها بر سر آغاز کردن و به پایان رساندن پروژه‌ها است. به عبارت بهتر، مساله بر سر مدیریت بر چندین و چند پروژه کلان نیست؛ بلکه برعکس، مساله بر سر وفور پروژه‌های نیمه‌تمام و چگونگی خلاص‌شدن از دست آنها است. اما برای اینکه بهره‌وری را در سطح پروژه‌ها و اجرای ایده‌ها افزایش دهیم، چه باید بکنیم؟ اگر هر روز بتوانید در ابتدا مهم‌ترین پروژه را در دست بگیرید و همان پروژه را تا انتهایش پیش ببرید، آنگاه هر روز توانسته‌اید تا یک پروژه را به طور موفق تمام کنید یا، دست کم،آن را تا مراحل قابل قبولی برسانید. این نکته بسیار منطقی و معقول است، اما مدیران به این نکته ساده و مرسوم در کسب‌و‌کار چندان توجهی ندارند؛ چراکه مساله اساسی برای بسیاری از مدیران تنها بر سر به دست گرفتن چندین و چند پروژه مهم است و نه به پایان رساندن تمام و کمال و دقیق هر پروژه مشخص. اعتبار واقعی هر شرکت در بازار را پروژه‌های موفق و تمام‌شده‌اش تضمین می‌کنند و نه چندین و چند پروژه بزرگ، اما نیمه‌کاره. البته ضرورتی ندارد که همه وظایف و مسوولیت‌هایتان را برای هر روز کاری اولویت‌بندی کنید. مساله بر سر اتمام مهم‌ترین پروژه و آغاز جدیدترین پروژه بعدی است. حال فرض کنیم که پروژه‌های بسیار مهمی در دست دارید. اگر به پایان رساندن این پروژه‌ها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار باشد، آنگاه باید یک جدول زمان‌بندی یا یک برنامه زمانی مشخص برای پروژه‌تان ترسیم کنید. اینجا دو نکته موازی و متناظر وجود دارند: اینکه «چه زمانی» جدول زمان‌بندی پروژه‌هایتان را مشخص می‌کنید، معادل است با اینکه «چگونه» جدول زمان‌بندی خود را آماده می‌کنید. یک مثال این نکته را روشن‌تر می‌کند: من عادت داشتم تا ده‌ها مقاله نیمه‌کاره بنویسم و همچنان صدها یادداشت نیمه‌تمام داشته باشم. این کار احساس گناه شدیدی به من می‌داد. هر بعدازظهر پشت میز کارم می‌نشستم و شروع به نوشتن می‌کردم، ایده‌های قدیمی و جدیدم را در مورد موضوعی مشخص در ذهن می‌پروراندم، بعد یکی دو پاراگراف یادداشت برمی‌داشتم و سپس با خودم می‌گفتم که بقیه نکات را بعدا اضافه خواهم کرد و مقاله را کامل‌تر خواهم نوشت، اما هرگز نتوانستم هیچ ایده‌ای را بعدا ادامه دهم و درست به همین خاطر، با انبوهی از یادداشت‌ها و ایده‌ها تنها می‌ماندم. خُب! بی‌تردید یک ایده تکامل‌یافته بسیار سودمندتر از صدها ایده نه چندان کامل است. توجه یا عدم توجه به این مساله مهم عملا به افزایش یا کاهش بهره‌وری در سطح اجرای پروژه منجر می‌شود. کمی بعد به نتایج تازه‌ای در مورد افزایش قابلیت تولید و بهره‌وری در سطح کارآفرینی دست یافتم. مثلا دریافتم که خلاقانه‌ترین زمان کاری برای من اوایل صبح است. من عملا می‌توانم با آغاز از صبح زود و بعد از هفت ساعت کار مستمر روی یک ایده یا پروژه به‌خصوص آن را در بعدازظهر به پایان برسانم. این بینش به من کمک می‌کند تا فراز و فرودهایی را بفهمم که بر بهره‌وری من و کسب‌و‌کارم تاثیر مستقیم دارند. همه مدیران و کارمندان باید به این نکته توجه کنند. هر کسی زمان و مکان خاص خودش را برای افزایش قابلیت تولیدش دارد. باید بتوانیم این زمان‌ها و مکان‌ها را بشناسیم و آنها را به کار ببندیم.

این فهم مشخص و دقیق از زمان و جدول زمان‌بندی سبب می‌شود بتوانیم هر پروژه را به درستی و با سلامت از ابتدا تا انتها پیش ببریم و توامان به افزایش بهره‌وری در فضای کاری دست یابیم. کارآفرینان همواره باید چند سوال مشخص و ثابت را از خودشان بپرسند و خود مساله بهره‌وری را بر اساس پاسخ‌هایشان بیشتر مد نظر قرار دهند: چه زمانی به بهترین شکل کار می‌کنید؟ در چه ساعتی از روز انرژی‌های خلاق شما به اوج خودشان می‌رسند؟ چه زمانی حس می‌کنید که سرشار از انرژی و انگیزه لازم برای فعالیت هستید؟ این ساعت‌های مثبت، کارآ و خلاق را به مهم‌ترین بخش کاری خود اختصاص دهید و مهم‌ترین وظیفه‌تان در قبال پروژه کنونی شرکتتان را در این ساعت به دست بگیرید. جدول «زمان‌بندی برای افزایش بهره‌وری» باید دقیقا به همین ساعت‌ها، وهله‌ها و زمان‌ها بیشترین توجه را داشته باشد. اگر کار بسیار مهمی دارید، اگر این کار مهم‌ترین وظیفه کاری شما طی یک ماه کنونی است، پس شاید باید بهترین و خلاق‌ترین بازه زمانی‌تان را به این وظیفه اختصاص دهید. البته تردیدی نیست که این نکات بسیار ساده به نظر می‌رسند؛ اما واقعا بسیاری از مدیران و کارآفرینان توجهی به این سطح مهم از کار ندارند. در واقع می‌توان به جرات گفت که اغلب اوقات این نکات هرگز رعایت نمی‌شوند.

پس اجازه ندهید چنین اتفاقات ناخوشایندی زیاد برای شما رخ دهند. بنابراین، سعی کنید، حتی از همین فردا، مهم‌ترین پروژه کاری‌تان را به دست بگیرید و آن را در بهترین زمان ممکن به انجام برسانید. می‌توان حتی مدعی شد که اگر از همین فردا نکات مذکور را رعایت کنید، روزی خواهد رسید که با کمترین پروژه‌های نیمه‌کاره و بیشترین وظایف انجام‌شده مواجه می‌شوید.

مترجم: سیمین راد

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

کانال رسمی تلگرام سلیم خلیلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۷
سلیم خلیلی

چگونه قابلیت‌های یک شرکت را توسعه دهیم؟

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ق.ظ

چگونه قابلیت‌های یک شرکت را توسعه دهیم؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

بخش نخست

شرکت کمپبل سوپ مدت‌ها یک بنگاه اقتصادی سنتی بوده است. این شرکت که در سال ۱۸۶۹ در نیوجرسی آمریکا تاسیس شده، لوگوی اولیه و طراحی بسته‌بندی‌های خود را از سال ۱۸۹۸ تغییر نداده است. طراحی‌های اندی وارهول روی بسته‌بندی محصولات این شرکت نیز به نوبه خود نیم قرن قدمت دارد. حتی فعالیت‌های تجاری اخیر این شرکت نیز به شیوه‌ای سنتی انجام شده است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

کمپبل، همانند بسیاری از دیگر شرکت‌های مواد غذایی، خط تولید خود را تنوع‌سازی کرد تا طی سال‌های دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ به سودآوری برسد. بعد از این کار، در اواسط دهه ۹۰ عملکرد مالی این شرکت رو به افول گذاشت. در دهه اخیر، این شرکت استراتژی منسجم‌تری اتخاذ کرده تا با پورتفولیوی به شدت کاهش یافته و متمرکز بر سه برند مواد غذایی با نام‌های کمپبل، V8 بورجز و پپریج فارم که از یک خانواده هستند، به رشد جهانی برسد. در نهایت، در سال‌های اخیر، این شرکت نیز مانند بسیاری از شرکت‌های صنایع غذایی با دو الزام متناقض در خط تولید خود مواجه شده است: توسعه سلامت و استاندارد در غذا و افزایش تقاضای مشتریان برای غذای آماده.

ایجاد این تغییرات به مهارتی نسبی در تکنولوژی و فرآیند و همچنین در رهبری و مدیریت نیروی انسانی نیاز دارد. داگلاس کونانت، مدیرعامل کمپبل در سال‌های ۲۰۰۱ تا۲۰۱۱، به جای تلاش برای یاد گرفتن این قابلیت‌ها، سعی کرده آنها را درون‌سازی کند. رویکرد کونانت به عنوان مدیرعامل، متمرکز شدن بر سرمایه گذاری روی افراد، از جمله توجه خاص داشتن به شیوه رهبری خودش بوده است.

به دلیل اینکه حکایت کمپبل از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده، با کونانت در مورد اینکه چگونه شرکت‌ها می‌توانند قابلیت‌هایی را ایجاد کنند که خودشان باید آنها را تشخیص دهند، مصاحبه‌ای ترتیب داده شده است. این مصاحبه به هدف افزایش کیفیت و اثر رهبری در میان مدیران انجام شده است.

* در حال حاضر در مکاتبات و کار با شرکت‌ها تلاش می‌کنید چه چیزی را به سرانجام برسانید؟

هدف من این است که در بحثی در مورد رهبری از نگاه کسی که در این کار حرفه‌ای شده، شرکت کنم. جهان برای اولین بار، با پنج نسل نیروی کار با سوابق و چشم‌اندازهای متنوع روبه‌رو شده است. مدیران باید ارتباط بین افراد را با تکنولوژی و شبکه مدیریت کنند. ساختارهای سلسله مراتبی قدیمی در مدیریت نیز به تدریج از بین می‌روند.

شرکت‌های غیرانتفاعی و انتفاعی ممکن است به طور متفاوت به این مساله نگاه کنند، اما هر دو چالش مشابهی دارند: تلاش برای ایجاد جوامعی با عملکرد بالا که بتوانند بر جهان اثر گذار باشند و هر دو آنها به یک شیوه شکست می‌خورند؛ یعنی نمی‌توانند تفکر استراتژیک را وارد کار روزانه بنگاه کنند.

* چرا این طور است؟

این مساله به ماهیت آرمانی استراتژی‌های آنها مربوط است. در هر جایی که کار کرده ام – شرکت‌های جنرال میلز، کرفت، نابیسکو و کمپبل – همواره در مورد اینکه در جهان بهترین باشیم بحث شده است. افراد به طور طبیعی اشتیاق دارند از آنچه هستند بزرگ تر باشند، هدفشان از کار فقط حقوق گرفتن نیست؛ بلکه دوست دارند در کارشان معنا بیابند.

من در کل زندگی خود استراتژی‌های آرمانی ایجاد کرده‌ام. در شرکت کمپبل، یکی از بزرگ‌ترین لحظه‌هایی که داشتم در ابتدای سال سوم و طی جلسه رهبری جهانی ما بود. در آنجا دریافتم که ما مجبوریم سطح مسوولیت و تعهد خود را بالا ببریم. در نتیجه جلسه را این گونه آغاز کردم «امیدوارم همه شما بخواهید بخشی از پیشرفت این شرکت باشید، اما باید به شیوه‌ای پیش بروید که این شرکت فوق‌العاده‌ترین شرکت صنایع غذایی جهان باشد. اگر آمادگی این کار را ندارید، نباید اینجا بمانید.»

روحیه تمایل به انجام کار بهتر، در کارمندان منعکس می‌شود؛ اما در طول زمان، این ریسک به وجود می‌آید که همه فکر کنند شما فرد بلند پروازی هستید و هدفتان از توانایی‌هایتان بزرگ تر است. در این صورت استرس و نگرانی در سیستم ایجاد می‌کنید که این مساله توانایی شما را برای اجرای کار به خطر می‌اندازد.

* به عبارت دیگر، اگر هدف شما از توانایی تان بزرگ‌تر باشد، مجبورید این توانایی را بالا ببرید؟

و برعکس. اگر توانایی شما از هدفتان بیشتر باشد، باید بلند پروازی بیشتری داشته باشید. باید نقطه کانونی را که شرکت شما از آن می‌تواند رشد کند و به موفقیت برسد پیدا کنید و به روشی درست به دنبال بزرگ کردن آن باشید.

به صورت ایده آل، باید شغلی را پیدا کنید که دائمی باشد. فرزندان من تمام عمر خود شنیده‌اند که در دنیای

پر هرج و مرجی از نظر کسب و کار و کارآفرینی زندگی می‌کنند، به طوری که مجبورند در عمر کاری خود در ۷ یا ۱۰ شرکت کار کنند. من فکر نمی‌کنم این انتخاب آنها باشد. آنها باید بتوانند در شرکتی کار کنند که از آنها تقدیر می‌شود، جایی که می‌توانند در آن یاد بگیرند و رشد کنند و حس پایدار همکاری در آن وجود دارد و در نهایت به نوعی تجربه کاری مفید دست یابند. من خودم در طول عمر کاری خود در ۴ شرکت و هر کدام به مدت ۹ سال کار کرده ام که تجربه بسیار خوبی بوده است.

* در این ۴ شرکتی که اشاره کردید، هدف یا توانایی، کدام بزرگ تر از دیگری بوده است؟

این شرکت‌ها به طور منطقی متعادل بوده‌اند و توانایی آنها از هدفشان بزرگ‌تر بوده است. این مساله در صنایع غذایی مرسوم است. این صنعت ۱۵۰ سال قدمت دارد و میزان مصرف در آن همگام با رشد جمعیت افزایش می‌یابد، اما میزان خوراک افراد هر ساله بیشتر نمی‌شود؛ بنابراین این گونه کسب و کارها به شیوه‌ای قدیمی اداره می‌شوند. برندها و رقابت بین آنها هر ساله تغییر قابل توجهی نمی‌کند.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۴۸
سلیم خلیلی