دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

ساختار برابر یا سلسله مراتبی؟

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ق.ظ

ساختار برابر یا سلسله مراتبی؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: stanford.edu

یافتن خطایی در مفهوم برابری دشوار است. بنیان‌گذاران آمریکا از این مفهوم مانند یک ایده مقبول جهانی مراقبت کردند و دموکراسی نوپای خود را روی این مفهوم بنیان نهادند. امروزه، هیچ عقل سلیمی حتی ادعا نمی‌کند که ساختار اجتماعی طبقه بندی شده را به ساختار برابر ترجیح می‌دهد.

بر اساس پژوهشی تازه که توسط «لاریسا زد. تایدنز» استاد مدرسه کسب و کاراستنفورد و «ایمیلی ام.زیتک» استادیار مدرسه روابط کار و تولید دانشگاه کرونل انجام شده است،هنوز برخی مواقع مردم واقعا از روابط سلسله مراتبی در مقابل روابط برابر طرفداری می‌کنند.چرا که به دست آوردن و مدیریت کردن روابط سلسله مراتبی برای افراد آسان‌تر است و باعث می‌شود که آنها احساس موفقیت کنند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

تایدنز می‌گوید: «چرا وقتی افراد می‌گویند روابط سلسله مراتبی را نمی‌خواهیم، این روابط را ایجاد می‌کنند؟ یکی از پاسخ‌ها این است که این نوع روابط، فکر کردن را بسیار ساده‌تر می‌کنند.»او اضافه می‌کند: «ما روابط سلسله مراتبی را خلق می‌کنیم تا از نظر شناختی، زندگی مان را ساده‌تر کنیم، این یک واقعیت است که تفکر درباره روابط سلسله مراتبی و درک آن به قدری ساده است که موجب می‌شود ما آنها را بیشتر دوست داشته باشیم.»

این پژوهش که به تازگی در نشریه «شخصیت و روانشناسی اجتماعی» چاپ شد،شامل پنج آزمایش مجزا است که با هدف ارائه بینشی تازه درباره نفوذ و سودمندی سلسله مراتب در روابط اجتماعی طراحی شده‌اند. تایدنز می‌گوید: هدف بزرگ‌تر، کمک به سازمان‌ها برای تامل بیشتر آنها درباره ساختار خود است. او می‌گوید: شرکت‌های بسیار معتبر و موفقی مانند گوگل به راحتی ساختار سلسله مراتبی را کنار گذاشته‌اند. حرف رایج این است که«ساختار سلسله مراتبی بد است و ساختار برابر خوب.»

او می‌افزاید: «اما نکته‌های بسیاری خوبی هم درباره نظام سلسله مراتبی و هم درباره برابری وجود دارند. از همین رو، به هنگام ایجاد یک سازمان، تفکر درباره ساختاری که به بهترین صورت به اهداف شما خدمت خواهد کرد، بسیار اهمیت دارد.»

تایدنز و زیتک در اولین آزمایش قصد داشتند، نشان دهند که برای افراد فعالیت در نظام سلسله مراتبی در قیاس با روابط برابر، ساده‌تر است. تایدنز و همکارش به ۱۰۴ سوژه، ۴ مجموعه دوتایی از تصاویر پرسنل کادر ارتش را نشان دادند. قبل از نمایش تصاویر برای آزمایش شوندگان، تمام علایم مربوط به درجه‌های نظامی از روی این تصاویر حذف شدند. یکی از مجموعه ها،تصاویر چهره‌های کارشناسان مستقل را نشان می‌داد که در گذشته به طور یکسان به عنوان افراد مطیع دسته بندی شده بودند. مجموعه دیگر، کسانی را نشان می‌داد که به طور یکسان مقتدر به نظر می‌رسیدند.

در مجموعه سوم نیز یک تصویر چهره‌ای مقتدر و تصویر دیگر، چهره‌ای مطیع داشت و در نهایت، مجموعه چهارم شامل تصویری از چهره یک حیوان و تصویری از چهره یک انسان بود. مجموعه‌ها سریع و به طور ناگهانی روی نمایشگر کامپیوتر به نمایش گذاشته شدند. مشارکت کنندگان در این آزمایش باید به محض تشخیص اینکه دو چهره [در هر مجموعه] انسان هستند،کلید«H» روی کیبورد را فشار می‌دادند و اگر یکی را انسان و دیگری را حیوان تشخیص می‌دادند،باید به کلید«A » ضربه می‌زدند.

نتایج این تحقیق نشان داد که سوژه‌ها به آن جفت عکسی که چهره‌ای «مقتدر» و چهره‌ای «مطیع» را نشان می‌دادند- آنچه که آنها «شرایط سلسله مراتبی» نامیدند- سریع‌تر پاسخ صحیح می‌دادند تا سایر تصاویر. آنها نتیجه گرفتند که چون افراد تصاویر سلسله مراتبی را در قیاس با تصاویر برابر سریع‌تر پردازش می‌کنند، درک روابط سلسله مراتبی برای افراد ساده‌تر است.

آزمایش دوم در پی اثبات این بود که افراد روابط سلسله مراتبی را در دفعات کمتری به یاد می‌آوردند تا روابط برابر را؛ بنابراین سلسه مراتب را بهتر دوست دارند. سه نمودار به سوژه‌ها نشان داده شد که هر کدام شامل نام هفت مرد بود. اولین نمودار با یک نام در بالا، دو نام دیگر در زیر آن و دو نام دیگر در زیر دو نام اول، ساختار ساده قدرت را نشان داد. در دومین نمودار هفت نام به صورت دایره‌ای و بدون هیچ نشانه سلسله مراتبی به هم متصل شده بودند.سومین نمودار نیزهفت نام را به صورت تصادفی و بدون ساختار بالا و پایین کنارهم به طور فشرده نشان می‌داد.

پس از این سوژه‌ها به یکی از نمودارها به مدت هفت ثانیه نگاه کردند، از آنها خواسته شد تا آن نمودار را بازسازی کنند. اگر آنها به درستی نمودار را دوباره می‌کشیدند، آزمایش را درست انجام داده بودند؛ در غیر این صورت، همان نمودار را برای ۷ ثانیه دیگر نگاه کرده و آزمایش را دوباره انجام می‌دادند. این کار ادامه داشت تا این سوژه‌ها بتوانند آزمایش را به درستی انجام دهند. همان طور که انتظار می‌رفت،سوژه‌ها نمودار سلسله مراتبی را در قیاس با سایر نمودارها زودتر یادگرفتند و انجام دادند. آنها همچنین اعلام کردند که نمودار سلسله مراتبی را بیشتر از نمودار روابط برابر «دوست» دارند. پژوهشگران همچنین نشان دادند که میان «یادآوری» و «دوست داشتن» رابطه‌ای منفی وجود داشت؛ به عبارت دیگر، افراد آنچه را که به راحتی به یاد نمی‌آوردند، دوست نداشتند.

در سومین آزمایش، پژوهشگران برابری و سلسله مراتب را هم در روابط قدرت و هم در روابط دوستانه مقایسه کردند. آنها از شرکت‌کنندگان خواستند تا مجموعه‌ای از روابط میان چهار مرد را به خاطر بسپارند. روابطی که با عبارت‌های «دستور می‌دهد به»، «دستور می‌گیرد از»، «دوستانه است با»،«دوستانه نیست با» توصیف شده بودند.تایدنز و زیتکت به درستی پیش‌بینی کردند که آزمایش شوندگان با سرعت بیشتری روابط «نامتقارن» – یا سلسله مراتبی- را در قیاس با روابط قدرت «متقارن» به خاطر می‌سپارند. آنها همچنین پیش‌بینی کردند که آزمایش شوندگان در دفعات کمتری روابط«نامتقارن» را به خاطر می‌آوردند تا روابط «متقارن»را. چرا که برابری در روابط دوستانه مورد انتظار و آشنا است و سریع‌ترین یادگیری به روابط سلسله مراتبی قدرت تعلق دارد، حتی از روابط برابر دوستانه سریع‌تر یادگرفته می‌شوند.

افزون براین، آزمایش شوندگان دوباره اعلام کردند، آنچه را که در سریع‌ترین زمان ممکن یاد می‌گیرند، بیشتر دوست دارند. این به معنی این است که آنها روابط سلسله مراتبی را به روابط برابر ترجیح می‌دهند.

این پژوهش نتیجه می‌گیرد که «فراگرفتن موقعیت دستورات متقارن، یعنی وضعیتی که در آن افراد امکان صدور دستور به افراد هم رده‌های خود را دارند، برای افراد بسیار دشوار است». «این موضوع به این دلیل جذاب است که در برخی مواقع سازمان‌ها با قرینه سازی تلاش می‌کنند تا برابری ایجاد کنند.به عبارت دیگر، این موضوع با توانمندسازی افراد برای دستور دادن به شخصی دیگر و دستور گرفتن از فردی دیگر محقق می‌شود. با وجود این، چنین ساختارهایی برای مشارکت‌کنندگان این پروژه پژوهشی گیج‌کننده بود به گونه‌ای که حتی برخی از آنها انتقاد می‌کردند که این روابط معنا ندارند.

هدف آزمایش چهارم اثبات یا رد این نکته بود که آیا سلسله مراتب درون یک سازمان روی عقیده ناظر بیرونی آن سازمان اثر می‌گذارد؟ در این آزمایش از آزمایش شوندگان خواسته شده بود که با استفاده از کامپیوترهای خانگی خود مطالبی را بخوانند و توصیه هایی را برای یک شرکت خیالی ارائه کنند، شرکتی که اهدافش شامل «کوچک‌سازی تا ۱۰ درصد»،«خروج تدریجی از دفتر آتلانتا»و«افزایش تعداد زنان در مناصب بالا» است. محتواهای ارائه شده به آزمایش شوندگان نیز لیستی شامل نام، جنسیت، سن و رتبه بندی عملکرد کارکنان و همچنین نمودارهای سازمانی بیانگر موقعیت و جایگاه آنان، بود.

در این زمان،پژوهشگران متغیرها را دست کاری کردند: برخی نمودارها با حداکثر سه سطح در هر اداره ،مقدارکمی از سلسله مراتب را نشان دادند یا اساسا سلسله مراتبی را به نمایش نگذاشتند؛درحالی که مابقی نمودارها از ساختاری بسیار طبقه بندی شده‌تر رونمایی کردند. پس از بررسی ۳۰ دقیقه‌ای این نمودارها، آزمایش‌شوندگان در پاسخ به سوالاتی مشخص، پیشنهادهایی ارائه کردند.

سوالاتی مانند اینکه آنها چه کسی را باید اخراج کنند؟ به چه کسی باید ارتقای شغلی بدهند؟ و چه کسی را باید زودتر بازنشسته کنند؟ سپس از آنها خواسته شد تا روی طیفی از یک تاهفت، میزان راحتی درک این تکلیف و میزان خوب بودن عملکرد شرکت را رتبه بدهند. همان طور که انتظار می‌رفت، کسانی که شرکت را دارای سلسله مراتب بیشتر ارزیابی کردند، نه تنها تکمیل تکلیف را آسان‌تر دریافتند که نظر بسیار مثبتی از شرکت و کارکنانش ارائه کردند.

در آزمایش پایانی، پژوهشگران در پی این بودند که مشخص کنند که آیا جنسیت افراد در یک سلسله مراتب روی میزان راحتی‌ای که افراد آن سلسله مراتب را ارزیابی می‌کنند، اثرمی‌گذارد؟ در این آزمایش از دانش‌آموزان خواسته شد تا یکی از این چهار نمودار را به خاطربسپارند: در دو نمودار تصویر هفت مرد یکسان و در دو نمودار دیگر تصویر هفت زن یکسان وجود داشت، اما در هر جفت، یک نمودار به شکل سلسله مراتب سنتی ۱-۲-۴ بود که یک نفر در بالا و دیگران در زیر آن و یک نفر هم در پایین‌ترین قسمت قرار داشت.

آزمایش شوندگان چه مرد بودند، چه زن، از شانس‌های[تعداد دفعات] معدودی برای به خاطر سپردن اطلاعات مربوط به نمودار از بالا به پایین مردان در قیاس با سه نمودار دیگر برخوردار بودند. این موضوع بیانگر این بود که سلسله مراتب مردان بسیار آشناتر و در قیاس با انواع دیگر ساختارهای اجتماعی بیشتر مورد انتظار است.

پژوهش «سادگی سلسله مراتب اجتماعی: روابط سلسله مراتبی که راحت دیده می‌شود،به خاطر سپرده می‌شود،یادگرفته می‌شود و دوست داشته می‌شود» نتیجه می‌گیرد که درک روابط سلسله مراتبی در قیاس با روابط برابر برای افراد ساده‌تر است و به خاطر سپردن را تسهیل می‌کنند؛ آنها قابل پیش بینی و آشنا هستند و با نخستین تعامل اجتماعی ما – رابطه میان والدین و کودک- آغاز می‌شوند. تایدنز می‌گوید:«برابری احتمالا آشفته است اما سلسله مراتب از نظر مفهومی مرتب‌تر است.»

البته این نکته به معنی این نیست که ما باید ایده برابری را به نفع زنجیره‌ای محکم از فرامین رها کنیم؛بلکه فقط به این معنی است که سازمان‌های طرفدار حذف یا کوچک سازی سلسله مراتب- که به نظر می‌رسد تبدیل به یک روند شده است- باید برای جایگزینی سلسله مراتب با چیزی دیگر آماده شوند. تایدنز می‌گوید: «رهایی صرف از نمودار سازمانی می‌تواند مشکلاتی را ایجاد کند.»

«افراد اغلب فکر می‌کنند که برابری حالتی طبیعی است و نباید مدیریت شود، اما باید مدیریت شود. فهمیدن و آموختن ساختار برابر برای افراد دشوارتر است. با وجود این، در سایر متغیرهای ساختاری مانند عناوین شغلی مشخص، به نظم و ترتیب بیشتری نیاز دارید.» چنین عناوینی نباید یک سلسله مراتب را ترسیم کند، از این رو، به جای عناوینی مانند«مدیر»، «رییس» یا «دستیار»، شرکت‌ها باید عناوین شغلی را به شدت تخصصی کنند. مانند «نویسنده آگهی‌ها» یا «هماهنگ‌کننده فعالیت‌ها.»

تایدنز بر این باور است که موفق ترین سازمان‌ها ، سازمان هایی هستند که به تعادلی میان برابری و سلسله مراتب دست می‌یابند. او می‌گوید: «کارهای بسیاری باید برای دستیابی به شیوه‌ای مطلوب انجام شود، شیوه‌ای که در آن برابری یا سلسله مراتب شکلی مشروع و مقبول به خود بگیرد.» «انسان‌ها به شیوه‌ای برای دسته بندی اطلاعات از جمله اطلاعات مربوط به روابط میان افراد نیاز دارند. شما به شیوه‌ای به منظور ارتقای توان افراد برای درک چیستی سازمان و چگونگی کارکردن افراد درون آن، نیاز دارید.»

در گام بعدی، تایدنز برای بررسی اینکه آیا تغییر مدیریت در حوزه‌ها (فردی می‌تواند یک پروژه را مدیریت کند و فردی دیگر، پروژه‌ای دیگر را) مزیت‌های ترکیب برابری با سلسله مراتب را افزون خواهد کرد؟ او می‌گوید: «شاید این شیوه برای هر دو بهتر باشد.»

مترجم: مجید اعزازی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

 

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۹:۴۸
سلیم خلیلی

چرا مدیران زن باید جسورانه‌تر رفتار کنند؟

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ق.ظ

چرا مدیران زن باید جسورانه‌تر رفتار کنند؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نویسنده: ویتنی جانسون

منبع: HBR

هر روز که می‌گذرد، شمار بیشتری از زنان از موسسات آموزشی فارغ‌التحصیل می‌شوند. اما مهارت‌هایی که باعث می‌شود زنان در کلاس درس بهترین باشند، آنها را در محیط کار در حد متوسط نگه می‌دارد.

تحقیقات جدید نشان می‌دهد زنان متصدی ۴/۵۱ درصد از پست‌های مدیریت میانی در آمریکا هستند، اما تنها ۲/۴ درصد از ۵۰۰ نفر مدیران عامل برتر جهان را زنان تشکیل می‌دهند. طبق تجربه ما، آمار مدیران عامل زن در جهان افزایش خواهد یافت؛ اما این افزایش فقط در عدد و رقم خواهد بود مگر آنکه زنان به این درک برسند که اتاق هیات مدیره، کلاس مدرسه نیست. زنان برای موفق شدن، اکنون باید کاری را انجام دهند که همیشه به آنها یاد داده شده که انجام ندهند: برای موفق شدن باید جسور باشید.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

سرانجام جسور بودن در مدرسه این بود که شما را به دفتر ناظم ببرند؛ اما در کسب و کار، ثابت شده است که جسور بودن راه رسیدن به موفقیت است.

۱- بفهمید چگونه باید قدرت را به چالش گیرید و بر آن اثرگذار باشید. در مدرسه یاد گرفته‌اید برای نمره گرفتن هر آنچه قدرت بالاتر (معلم) می‌خواهد انجام دهید. اما در محیط کار، این رفتار مختص کسی است که می‌خواهد یک «فرد مثبت» باشد: این رییس چه انتظاراتی از من دارد؟ کدام یک از انتظارات رییسم برآورده نشده است؟

این روش شاید در مراحل ابتدایی امتیازاتی به شما بدهد؛ اما در درازمدت نمی‌توانید آنچه واقعا می‌خواهید یعنی یک مهره مهم بودن، نه فقط برای رییستان، بلکه در صنعتی که در آن فعالیت می‌کنید باشید. برای آنکه موفق شوید، باید یک مهارت جدید را در خود شکل دهید: قدرت را چگونه به چالش گیرید و بر آن اثر گذار باشید، نه اینکه فقط تابع افراد قدرتمند باشید و آنچه را که آنها می‌خواهند نجام دهید.

وقتی مشکلاتی را که حل آنها لازم است درک کردید و درباره راه‌حل آنها فکر کردید، شروع به صحبت کنید و از آن مهم‌تر، دیگران را مجاب کنید. طبق تحقیقات اخیر درباره کارآفرینان (فراموش نکنید برای موفق شدن، طرز فکر کارآفرینی لازم است) مهم ترین ویژگی، توانایی مجاب کردن است.

۲- همیشه آمادگی داشته باشید. اما یاد بگیرید که بتوانید فی البداهه نیز صحبت کنید. در مدرسه برای امتحانات، تا حد ممکن آماده می‌شدید. اما در محیط کار، هر آنچه باید بدانید در کتاب‌ها یافت نمی‌شود. به جای آنکه خود را بیش از حد آماده کنید یا ترس از عدم امنیت داشته باشید، یاد بگیرید چگونه فی‌البداهه صحبت کنید. این کار بسیار ساده است. فقط کافی است به بخشی از مغز خود بروید که مطمئن است شما می‌دانید. فی البداهه سخن گفتن، نیاز به تمرین دارد. پس زمانی تمرین کنید که ریسک کمی متوجه‌تان است. اگر هیچ‌گاه در جلسات سخن نمی‌گویید، از همین اکنون شروع به صحبت کنید. اگر گزارش را تمام نکرده‌اید، هر چه دارید ارائه دهید و بقیه مطالب را خودتان بگویید. اگر در یک پروژه خوب همه مهارت‌های لازم را ندارید، با این حال داوطلب شوید.

۳- روش‌های موثر پیشرفت شخصی را بیابید. در مدرسه یاد گرفته‌اید که اگر عملکرد خوبی داشتید، نمره ۲۰ دریافت می‌کنید. نمرات ۲۰ شما را به دانشگاه می‌رساند و احتمالا شغل خوبی نیز نصیبتان می‌شود؛ اما در محیط کار باید سخت کار کنید، عملکرد خوبی داشته باشید و مطمئن شوید دیگران نیز متوجه عملکرد خوب شما هستند. تا زمانی که این فرهنگ در زنان تکامل یابد، باید دو برابر مردان زحمت بکشند. برای آنکه در خط مقدم سازمان باقی بمانید باید بهتر و بیشتر از مردان کار کنید. به همین خاطر باید روش‌های پیشرفت شخصی را که در سازمان شما برای یک زن کارآیی دارد، پیدا کنید.

۴- روش‌های کمتر متداول و پر از شگفتی را برای موفقیت خود برگزینید. در مدرسه، بیشتر دانش آموزان از روش‌های متداول جهانی پیروی می‌کنند: جبر، حسابان، ریاضیات و غیره، اما مسیر موفقیت چندان مستند و مدون نیست و پر از شگفتی است. روش‌های شخصی و غیر معمول خود را برای موفقیت دنبال کنید که در نوع خود روش جدیدی باشد. اگر حداقل ۵۰ سال دارید، باید به طور متوسط ۱۱ شغل دیگر را تجربه کرده باشید. اگر می‌ترسید، این نشانه خوبی است. اگر نخواهید همرنگ جماعت شوید و بخواهید مسیر خودتان را در پیش گیرید، احتمالا احساس ناراحتی خواهید کرد؛ اما می‌توانید طوری برنامه‌ریزی کنید که از بلاتکلیفی رها شوید. به عنوان مثال، من به عنوان نویسنده این مقاله از ابتدا در رشته موسیقی تحصیل می‌کردم، سپس درباره حقوق صاحبان سهام تحقیق کردم و بعد یک صندوق سرمایه گذاری تاسیس کردم و فکر می‌کنم نمی‌توانستم از حالا خوشبخت‌تر باشم. نمونه‌های بسیاری از این دسته وجود دارد.

۵- سعی کنید مورد احترام باشید، نه اینکه تنها محبوب باشید. در مدرسه تقریبا همه ما هر آنچه را برای بقای اجتماعی‌مان لازم بود، انجام می‌دادیم. مواردی پیش می‌آمد که رفتار احمقانه‌ای داشتیم اما فکر می‌کردیم رفتارمان هوشمندانه است چون دوست داشتنی هستیم. اما در محیط شغلی طی زمان یاد می‌گیریم کاری کنیم تا در نظر کسانی که با آنها کار می‌کنیم محترم باشیم نه اینکه تلاش کنیم در نظر همه محبوب باشیم. برای تحقق رویاهای حرفه‌ای خود، آنچه را همه انجام می‌دهند کنار بگذارید. البته جنگیدن با کلیشه‌ها کار آسانی نیست اما انجام کارهای غیرمنتظره همان معنای دقیق جسوری است. بحث امروز به آن معنا نیست که هر آنچه در مراکز آموزشی یاد می‌گیرید غیر ضرورری است، بلکه این توصیه‌ها هم در کار و هم در زندگی، حیاتی هستند. شما یاد گرفته‌اید به قدرت و قانون احترام بگذارید. باور دارید که تلاش شما مورد تقدیر واقع خواهد شد. می‌توانید خود را با عکس العمل‌ها و نظرات دیگران تطبیق دهید. اکنون وقت آن است که این مهارت‌های اساسی را در خود توسعه دهید و به‌طور فعال جسوری را در پیش گیرید، باید درک کنید از آنجا که موضوع جدیدی را امتحان می‌کنید، شاید در مراحل اولیه نمره قبولی کسب نکنید. اما وقتی یاد گرفتید موقعیت‌ها را به چالش گیرید، خودتان فکر کنید، برای محبوب شدن تلاش نکنید و راه‌های غیرمعمول را کشف کنید، در این صورت می‌توانید راه خود را طوری باز کنید که در زندگی حرفه‌ای نیز بهترین شاگرد کلاس باشید.

مترجم: رویا مرسلی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

 

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۵
سلیم خلیلی

مدیریت استعداد، استراتژی برنده یک سازمان

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ق.ظ

مدیریت استعداد، استراتژی برنده یک سازمان

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Oracle

مدیریت استعداد در ابعاد وسیع آن به عنوان پروسه‌ای ظریف و مداوم که به طور نظام‌مند قادر به تشخیص، ارزیابی، توسعه و ابقای استعداد‌های یک سازمان برای رسیدن به اهداف تجاری حال و آینده آن است، تعریف می‌شود. به دیگر سخن، مدیریت استعداد به آن معنی است که افراد مناسب را با مهارت‌های مناسب در زمان صحیح در مکان صحیح قرار دهیم

مدیریت استعداد بلافاصله پس از اینکه استخدام کنندگان، افراد دارای پتانسیل را به استخدام سازمان درآورند آغاز شده و با نگهداری فرد در سازمان به عنوان عضوی از آن ادامه می‌یابد.

چرا کارفرمایان نیاز دارند تا استراتژی مدیریت استعداد را تدوین کنند؟

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

‌ نخست اینکه استعداد و رهبری همچنان به عنوان ویژگی کمیاب برای سازمان‌ها به شمار می‌روند و همچنان تعداد کارمندان و رهبران واجد شرایطی که به بازار کار وارد می‌شوند تا جای افراد قبلی را که بازنشسته می‌شوند بگیرند به مرور کاهش می‌یابد. از این رو مزیت رقابتی که این عوامل می‌توانند برای سازمان ایجاد نمایند توسط دیگر سازمان‌ها قابل تقلید نیست. از این رو در دنیای پررقابت فعلی دستیابی به استعدادی منحصر به‌فرد برای ادامه حیات سازمان در شرایط عادی و بحران کارآمد است.

‌ دوم اینکه فعالیت‌های مدیریت استعدادی که در قرن بیستم انجام می‌شد باید برای همگام ماندن با تغییرات جهان تجارت در قرن بیست و یک مورد بازنگری قرار گیرد. Peter Capelli استاد مدیریت در دانشگاه Pensylvania بیان می‌دارد که: شما درگذشته نیازی نداشتید تا تغییرات را در پایان سال اعمال کنید. ولی امروزه نوع تقاضاها ممکن است حتی در طی یکسال نیز تغییر کند. امروز دامنه اختیارات و مسوولیت‌ها به جای سیستم‌های مختلف به دست افراد سپرده شده است و انتقال مسوولیت‌ها در سازمان بسیار اتفاق می‌افتد.

‌ نکته آخر اینکه روش مدیریت استعداد می‌تواند باعث تغییر روند کاری سازمان شما شود. چرا که سهامداران ارتباط میان نگه‌داشتن بهترین استعداد‌ها و دستیابی به نتایج دلخواه را می‌دانند. همانطور که موسسه سرمایه انسانی جهانی اشاره می‌کند: امروزه تعداد بیشتری از تحلیلگران سرمایه‌گذاری و مدیران بنگاه‌ها تقاضا دارند تا در مورد دسترسی به اطلاعات و انواع فرصت‌های توسعه برای استعدادهای فوق العاده آگاهی پیدا کنند.

رابطه مدیریت استعداد و بازده بهتر سهامداران

مدیریت استعداد یک استراتژی تجاری موفق برای سازمان‌هایی است که آن را به عنوان تعهدی بلندمدت برای خود تصور دارند.

با توجه به واقعیات فضای اقتصادی پس از سال ۲۰۰۸، مدیران اجرایی یک بنگاه حرفه‌ای آموزش و رهبری عنوان کردندکه استراتژی‌های مدیریتی در تعریف خود باید به طور بلندمدت برنامه‌ریزی شوند و تاکید کردند: تمرکز رهبران استعداد باید افقی فراتر از بقای سازمان خود را مد نظر قرار دهد و این هدف تنها توسط گروه رهبری قدرتمند و دارای نفوذ حاصل خواهد شد.

علاوه برآن، کارفرمایانی که تعهدات خود را به طور مداوم نسبت به سرمایه‌گذاری بلندمدت در مدیریت استعداد بازنگری می‌کنند، اما تعیین نرخ بازده سرمایه یک نیاز اساسی است و فاکتور مدیریت استعداد سهم بسزایی در آن دارد. می‌توانند تمامی آنچه را نیاز دارند تا حضور خود را درمیان بهترین استعدادهای موجود در بازار پررنگ نمایند در اختیار داشته باشند.

Frauenheim مدیر منابع انسانی شرکت کاترپیلاردر مقاله خود در مورد مدیریت استعداد بیان می‌دارد: ما در سال جاری سرمایه‌گذاری به مبلغ ۵/۱ میلیارد دلار برروی تحقیق و توسعه انجام دادیم. بنابراین می‌دانیم که باید مجموعه شایسته‌ای از مهندسان را در سال‌های خوب و در سال‌های بحران در اختیار داشته باشیم. از این رو بسیار تاکید داریم تا این روند را ادامه دهیم.

شواهد متقنی وجود دارد که نشان می‌دهد ارتباط تنگاتنگی بین فعالیت‌های مهم استعداد و بازده‌های بهتر سهامداران وجود دارد. برخی از بهترین شواهد توسط بنگاه مشاوره استراتژیک

Hackett Group جمع‌آوری شده‌اند که حمایت‌کننده استراتژی موجود برای توسعه و نگهداری نیروی انسانی می‌باشد.

تحقیقات آنها نشان می‌دهد: بنگاه‌هایی که مدیریت استعداد را با حمایت رده‌های بالای مدیریتی انجام می‌دهند و برای آن سرمایه قابل توجهی اختصاص می‌دهند، توانستند از بنگاه‌های معمولی در چهار بعد استاندارد مالی پیشی بگیرند. آنها توانسنتد EBITDA (درآمد قبل از محاسبه سود، مالیات‌ها، استهلاک و افت بها ) را به ۲/۱۶ درصد در برابر ۱/۱۴ درصد برای بنگاه‌های عادی برسانند. به طور میانگین، اجرا کنندگان مدیریت استعداد توانستند به طور سالانه ۲۴۷ میلیون دلار را از طریق ۲۲ درصد بهبود در حاشیه سود خالص خود، ۹۲۲ میلیون دلار از طریق ۴۰ درصد بهبود در بازده دارایی و ۳۴۰ میلیون دلار از طریق ۲۷ درصد بهبود دردارایی کسب کنند.

اهمیت مدیریت استعداد کاملا واضح است و این نتایج به اهمیت بررسی توانایی برای جذب و ابقای افراد مستعد و ارزش سرمایه‌گذاری بلند مدت می‌پردازد.

وجه مشترک مثال‌های زیر چیست؟

‌ یک خرده فروش معتبر تعداد فروشگاه‌های خود را دو برابر کرده و تمایل دارد بداند آیا این کار موجب افزایش مشتری و افزایش درآمد می‌شود.

‌ یک خط هوایی در حال رشد، برنامه پروازی خود را در جست‌وجوی سهم بازار بیشتر افزایش داده و می‌خواهد بداند آیا تعداد مسافران بیشتری در اثر تغییر، این خط هوایی را انتخاب می‌کنند یا خیر.

‌یک فروشگاه زنجیره‌ای بزرگ پیش‌غذاهای رایگان به همراه شام سرو می‌کند و می‌خواهد بررسی کند آیا این سرمایه‌گذاری باعث افزایش درآمد و صرف هزینه بیشتر توسط هر مشتری در هر بار مراجعه می‌شود یا خیر.

پاسخ: سازمان‌های موفق همواره تاثیرگذاری کلیه استراتژی هایشان را در نظر می‌گیرند.

در هر نمونه معیارهایی وجود دارد مانند: سیستم‌اندازه گیری‌ که کاملا برای آن مورد خاص، منحصر به‌فرد است تا بتواند بازده سرمایه‌گذاری را تعیین کند. برخی از سازمان‌ها معیارهای مشخص خود را دارند که با فرهنگ سازمانی آنها مطابقت دارد.

Nacy R.Lockwood یک مقاله در مجله منابع انسانی دارد که در آن عنوان می‌کند: به عنوان مثال شرکت Pfizer سه هدف اصلی مدیریت استعداد را تدوین کرد که عبارتند از: قدرت گروه رهبری،‌ نیرومند سازی پروسه مدیریت استعداد و توسعه ارزش‌ها و خطوط فکری متمرکز بر استعداد.

یکی از این معیارها که به بررسی نیرومند سازی پروسه مدیریت استعداد می‌پردازد درصد افراد مستعدی است که مناصب کلیدی را در اختیار دارند و هریک برنامه‌های توسعه یافته فردی خودشان را دارند.

این معیارها در حقیقت به شما کمک می‌کنند تا به میزان موفقیت برنامه خود پی ببرید، بازده سرمایه خود را توجیه کنید و بتوانید از این طریق اطلاعات را به رده سوم مدیریتی خود در سازمان اعلام کنید.

اندازه گیری موفقیت مدیریت استعداد هیچ استثنایی ندارد. معیارهای استاندارد مدیریت استعداد که سرمایه‌گذاری‌ها را به سرمایه انسانی مربوط می‌سازد و از نظر مالی عملکردی را رقم خواهند زد که برای دیگر رقبا غیر قابل تقلید است، می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

  1. نرخ ابقای استعداد به‌صورت کلی
  2. هزینه استخدام استعداد
  3. زمانی که برای استخدام استعداد مورد نیاز است.
  4. نرخ میانگین ماندن استخدام شدگان جدید در سازمان
  5. زمان تولید به‌ازای هر کارمند تمام وقت
  6. درآمد حاصل از هر کارمند تمام وقت
  7. تاثیر نرخ زیان عمدی و غیرعمدی هر کارمند بر درآمد
  8. آمار تنوع کارمندان
  9. تعداد مناصب ارشد و عمق توانایی‌های آنها
  10. تعداد ترفیع‌های داده شده در سازمان

چگونه یک استراتژی مدیریت استعداد را برنامه ریزی و اجرا کنیم

سازمان‌های موفق از نیازهای مدیریت استعداد خویش آگاهی دارند، چراکه آنها اقدام به طراحی و اجرای استراتژی مدیریت استعدادی نموده‌اند که برای سازمانشان ماندنی است. در زیر به برخی از روش‌هایی که رهبران منابع انسانی می‌توانند برای برنامه ریزی و اجرای استراتژی مدیریت استعداد از آن استفاده کنند، می‌پردازیم:

  1. رهبران عالی رتبه خود، از جمله مدیر اجرایی‌تان را در این کار دخیل کنید. توضیح دهید که چرا سازمان شما نیاز به استراتژی مدیریت استعداد دارد، دورنمای کلی اهداف خود را ترسیم نمایید، به رهبران خود بگویید که چگونه موفقیت را ارزیابی خواهید کرد و حمایت همه جانبه آنها را طلب نمایید.
  2. برای سازمان خود یک رهبر استعداد منصوب کنید. یک فرد ارشد را برای توسعه و به روزرسانی مداوم و پشتیبانی از استراتژی مدیریت استعداد سازمان خود به کار گمارید.
  3. مناصب کلیدی و توانایی‌های مورد نیاز را بررسی کنید. این کار به شما کمک می‌کند تا خطوط کلی استعداد مورد نیاز خود را بشناسید و بتوانید با بررسی استعدادهای موجود به اهداف فعلی خود برسید.
  4. نیازهای آینده را بررسی نمایید. مدیریت استعداد برای آینده را در جلسات برنامه ریزی استراتژیک خود تعیین کنید.
  5. از اتوماسیون برای بهبود مراحل انجام کار و بهبود روند آن استفاده کنید. برنامه‌های خود را با استفاده از تکنولوژی پوشش دهید،ولی توقع نداشته باشید تکنولوژی مبدا تصمیم‌گیری شما باشد.
  6. معیارهای مناسب را برای‌اندازه‌گیری موفقیت تعیین کنید. به طور منظم به ارائه نتایج با رهبران عالی‌رتبه سازمان خود بپردازید و از آنها بخواهید پیشنهادهای خود را برای بهبود کار ارائه کنند.
  7. استراتژی مدیریت استعداد خود را با حمایت همه جانبه مدیر اجرایی تان عملیاتی کنید. از مدیر اجرایی تان بخواهید تا شخصا استراتژی مدیریت استعداد سازمان را اعلام کند. این کار اهمیت برنامه‌ریزی استراتژیک مدیریت استعداد را مشخص کرده و همه افراد سازمان از آن مطلع می‌شوند.

سازمان‌ها به طور فزاینده‌ای به تکنولوژی و پروسه‌های وابسته به تکنولوژی برای کمک به حداکثر رساندن منافعی که قرار است از برنامه‌های مدیریت استعدادشان حاصل شود گرایش پیدا کرده‌اند. نتایج تحقیق Watson Wyatt در سال ۲۰۰۹ نشان داد تعداد زیادی از بنگاه‌هایی که برنامه ریزی خود را به سمت پروسه‌های مدیریت استعداد جهت دهی کرده بودند، سود

برده‌اند. سوال اصلی برای این بنگاه‌ها و دیگر سازمان‌هایی مانند آنها این است که تمایل دارند چگونه به این اهداف دست یابند. سازمان‌ها می‌توانند استراتژی مدیریت استعداد خود را به واسطه ساخت، کارمند یابی، نگهداری و به روزرسانی سیستم‌های موجود حمایت کرده یا اینکه می‌توانند توسط برون سپاری به شرکت‌های خدماتی که هزینه IT را کم می‌کنند و در عین حال تاثیرات اجرایی آن را افزایش می‌دهند این کار را انجام دهند.

مدیریت استعداد درآینده

با توجه به توسعه تکنولوژی می‌توان پیش بینی تقریبی از آنچه ممکن است در دو تا سه سال آینده رخ دهد داشته باشیم. به نظر می‌رسد مدیریت استعداد در سال‌های آینده بر چهار ستون زیر استوار خواهد بود:

مجموعه استعدادهای دیجیتالی جهانی: پیشرفت در شبکه‌های اجتماعی باعث می‌شود دسترسی آسان تری به منابع استعداد و مجموعه کاندیداهای غیرفعال داشته باشیم.

تکنولوژی به شرکت‌ها این فرصت را می‌دهد تا به شبکه‌های اجتماعی دسترسی داشته و به گسترش فایل‌های دیجیتالی خود بپردازند و نیز موجب می‌شود تا کاندیداهای غیرفعال (که در حال حاضر به دنبال جست‌وجوی فرصت استخدامی نیستند) در اختیار استخدام‌کنندگان قرار

گیرد.

ایده‌هایی برای جانشین پروری: برنامه‌ریزی جانشین پروری به مکانیزه نمودن پیشنهادها برای برنامه‌های جهانی جانشین پروری به واسطه در هم آمیختن مجموعه استعداد جهانی دیجیتالی با مناصبی که به طور داخلی مشخص شده‌اند می‌پردازد. تمایلات فردی و پرونده‌ها به جانشین پروری و توسعه شغلی این امکان را می‌دهد تا به طور خودکار به سمت جذب افراد حرکت کنند. آموزش ضمن خدمت، تربیت و سیستم‌های کاری دوستانه باعث می‌شود تا همیاری بیشتری برای برنامه‌ریزی مسیر با استفاده از مجازی سازی و شبکه‌های اجتماعی به جای مشاوره‌ رو در روی فردی داشته باشیم.

ایده‌های رشد: شبیه‌سازی و بازی‌های دیجیتالی برای توسعه نیروی کار مورد استفاده قرار می‌گیرند و مدیریت عملکرد براساس دیدگاه‌های روزمره خواهد بود. در عوض آن کاربران بازخوردهای پیوسته‌ای از سیستم کاری که بر کار آنها نظارت می‌کند را دریافت می‌دارند. سیستم‌های توسعه از این اطلاعات برای تولید پیشنهاد به منظور پیشبرد یا تصحیح فعالیت‌ها استفاده می‌کنند و با ابزاری مانند

Microsoft ESO شرکت‌ها از شبیه سازی برای کمک به توسعه مهارت‌ها سود می‌برند.

هماهنگی مدیریت استعداد و تجارت: با هماهنگ سازی تجارت و استراتژی‌های مدیریت استعداد وسیستم‌ها سازمان‌ها می‌توانند فاصله میان مدیریت استعداد و سیستم‌های تجاری را از بین ببرند. ابزار مناسب‌تر می‌توانند نیازهای استعدادی را براساس نوسانات تقاضاهای تجاری برآورده سازند. نیازهای استعدادی به‌صورت خودکار تشخیص داده شده و گزارش می‌شود.

نکاتی که باید در اجرای مدیریت استعداد در نظر گرفته شود:

۱‌ – هر کارفرمایی باید به اهمیت مدیریت استعداد واقف بوده و استراتژی مناسب را برای ترغیب و نگهداشتن استعدادی که برای موفقیت سازمان مورد نیاز است تدوین نماید.

۲‌ – سازمان‌ها می‌توانند به مزیت‌های رقابتی با استفاده از دخالت فعال مدیریت استعداد، سیستم‌های پرداخت و مدیریت یادگیری، جانشین پروری و نیز همکاری فعال با شبکه‌های اجتماعی دست یابند.

۳‌ – مانند هر استراتژی دیگری که نیاز به سرمایه‌گذاری زمانی، مالی و دیگر منابع دارد باید بتوانید به‌اندازه گیری موفقیت مدیریت استعداد خود با معیارهایی که از نظر استراتژیک مربوط به سازمان شما هستند بپردازید.

۴‌ – مدیریت استعداد یک سفر مداوم یا یک پروسه کاری است و نه یک هدف ایستای تجاری. فشاری که از جانب رقبای شما وارد می‌شود و نیز تغییرات سریع در بازار جهانی به طور پیوسته به ایجاد تغییر پرداخته و نیازمند توجه مداوم شما در دراز مدت است.

۵‌ – سازمان‌ها باید از تکنولوژی‌های مدیریت استعداد برای تدوین مسیر دستیابی به آن استفاده نمایند ولی وابستگی کاملی به آنها برای اتخاذ تصمیمات مدیریتی نداشته باشند.

۶‌ – ابزاری که به مکانیزه کردن و ادغام جنبه‌های اجرایی مدیریت استعداد در اجرای تصمیمات می‌پردازند باعث می‌شوند تا این پروسه‌ها به طور مستقیم و مکانیزه به رده‌های مدیریتی سازمان اطلاع‌رسانی شود.

مترجم: مریم بیدمشگی پور

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

 

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۸
سلیم خلیلی

شما در کدام سطح از بازاریابی دیجیتال قرار دارید؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Strategy Business

مشخصه‌ «مشتری‌مداری» در شرکت شما برای آشکار کردن قابلیت‌هایی که برای موفقیت در رسانه‌های دیجیتال به آنها نیاز دارید به کار می‌رود و اینکه آیا شما در این حوزه اساسی بازاریابی در چه سطحی قرار دارید.

اگر شما مدیر ارشد بازاریابی در یک شرکت مشتری‌محور هستید؛ برای مثال یک تولید‌کننده مواد‌غذایی، احتمالا نحوه تلاش‌های شما برای دستیابی به مشتریان بیشتر که سال‌های متمادی از آن استفاده می‌کردید امروزه بیش از هروقت دیگر برای شما مورد سوال قرار گرفته است؛ چراکه درسال‌های اخیر رسانه‌های دیجیتال باعث تغییرات عمده‌ای در شیوه تبلیغات و بازاریابی شده‌اند و از طریق شبکه‌های اجتماعی، زیرساخت‌های پهنای‌باند و در اختیارگذاردن روش‌های جدید جمع‌آوری داده به‌صورت آنلاین باعث تغییر اساسی در نحوه‌ ارتباط میان شرکت‌ها و مشتریانشان شده‌ است. اما در این میان تنها تعداد کمی از مدیران بازاریابی توانسته‌اند شیوه‌های بازاریابی خود را کاملا منطبق بر روند جدید نمایند و بیشتر کمپانی‌ها فاقد ظرفیت‌های لازم برای بازاریابی دیجیتال باهدف دستیابی به تعامل کامل با مشتریان هستند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

مفهوم «مشتری‌مداری» به عنوان معیاری برای توصیف جهت‌گیری جدید بازاریابی بااستفاده از رسانه‌های دیجیتال مطرح شده‌است، در این جهت‌گیری جدید اولین مرحله برای تعامل با بازار دیگر محصول، توسعه تجارت یا کمپین تبلیغاتی نیست، بلکه انتقال تجربیات مشتریان از فردی به فرد دیگر و از طریق رسانه‌های دیجیتال، سرآغاز این تعامل است. مصرف‌کنندگان با یکدیگر و با کمپانی‌ قبل، بعد و درطی خرید محصول در تعامل هستند.

این روند نیازمند سطح بالایی از یکپارچگی در سازمان، توانایی گردآوری منابع متعدد از مفاهیم، منابع داده، ظرفیت‌ها، خط تولید و بهبود دائمی ظرفیت آنلاین است. این یکپارچگی نیازمند استفاده از تجربیات مصرف‌کنندگان در ایجاد یک لینک بازاریابی دیجیتال قوی بین فروش از طریق فروشگاه‌های فیزیکی و ازطریق تجارت الکترونیک است.

برای مثال نایک سرمایه‌گذاری سنگینی در زمینه ایجاد رسانه‌های دیجیتال و حمایت از رسانه‌های موجود برای ارتباط بامشتریان (مانند فیس‌بوک) کرده است. درسایت نایک، مشتریان می‌توانند دائما مجموعه‌ای از نرم‌افزارها و خدماتی که توسط تولید کنندگان کفش و لباس ارائه شده را بیابند، همچنین می‌توانند به لینک‌های موجود در صفحات فیس‌بوک دست یابند و عکس‌هایی را که توسط دیگر مصرف‌کنندگان محصولات نایک قراد داده‌شده مشاهده کنند. در این سایت همه‌چیز در هماهنگی کامل طراحی شده و از این طریق این ذهنیت را که نایک پشتیبان ورزشکاران تازه‌کار است تقویت می‌کند و چون نایک این گروه را به‌عنوان جامعه هدف خود در ارائه محصولات در نظر گرفته، این روش در افزایش میزان فروش آن موثر است. نایک در روند توسعه استراتژی رسانه دیجیتال خود سرمایه‌گذاری برای تبلیغات در رسانه‌های جمعی را به‌گونه چشمگیری کاهش داده و با تمرکز بر سرمایه‌گذاری برای ایجاد رسانه‌های شخصی خود توانسته میزان تاثیرگذاری این برند را به‌طور موثر افزایش دهد.

اما کمپانی شما کجای این مسیر قرار دارد و چه ظرفیت‌هایی نیاز دارد تا بتواند به‌گونه‌ای موثر در این حوزه به رقابت بپردازد؟

یک بررسی مبتنی بر وب با نام «ارزیابی میزان مشتری‌محوری دیجیتال۱» موجود است که اخیرا توسط Booz & Company ارائه شده و هدف آن پاسخگویی به این سوال است. این طرح بر ارتباط بین مصرف‌کنندگان محصول و مصرف‌کنندگان بالقوه تمرکز دارد و بر امکانات(یا کمبود امکانات) شرکت‌ها برای اینکه بتوانند در تمام روند خرید، با مشتریان از طریق آنلاین در تعامل باشند.

تکمیل این طرح تنها ۱۰ تا ۱۵ دقیقه طول می‌کشد و به طرح سوالاتی درمورد شیوه‌های جاری شرکت شما در زمینه رسانه‌های اجتماعی، تجزیه‌و تحلیل داده‌ها و تجارت الکترونیک می‌پردازد و اقدام به سنجش میزان ظرفیت شما برای به کارگیری شیوه‌های دیگر در این زمینه که ممکن است از آنها بی‌اطلاع باشید، می‌کند. سپس براساس پاسخ‌های شما و پاسخ سایر کسب‌و‌کارها به این اطلاعات (البته خود پاسخ‌ها خصوصی باقی می‌ماند)، شما را در یکی از این چهار گروه زیر دسته‌بندی می‌کند:

سطح پیشتاز: گروهی کوچک اما درحال توسعه از کمپانی‌ها هستند، مثل نایک، اپل، باربری، ال.ال.بین، کوکاکولا، که دارای دوظرفیت اصلی لازم در بقای حضور آنلاین هستند: یکی بینش و قدرت تجزیه‌و‌تحلیل و دیگری فعال‌سازی سیستم رسانه دیجیتال.

سطح پژوهشگر: گروهی که تنها درحوزه تشخیص بینش‌های مصرف‌کنندگان و تجزیه‌و‌تحلیل مهارت دارند، برای مثال برخی از آنها قادر به ارائه فرم‌های پیچیده‌ای از تقسیم‌بندی بازار براساس دیدگاه‌های عمیق از روش خرید مردم هستند، اما هنوز نتوانسته‌اند این دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها را به فعالیتی سودمند تبدیل کنند.

سطح پیشگام: که حضوری قوی و تثبیت‌شده در حوزه رسانه‌های دیجیتال دارند و اشکالی پایدار از تجارت الکترونیک را ارائه می‌دهند مانند انواع سایت‌ها و خدمات از طریق موبایل اما فعالیت‌های آن‌ به‌اندازه کافی مشتری‌محور نیست و آنها الگوهای خرید مشتریان را مبنای فعالیت‌های دیجیتال خود قرار نداده‌اند و درعمل نمی‌توانند مشتریان‌را آن‌گونه که باید درگیر کنند.

سطح تازه‌کار: که به‌سرعت در حال به‌کارگیری شیوه‌های بازاریابی دیجیتال هستند و در بسیاری از موارد درحال بررسی این هستند که کدام‌یک از ابعاد رسانه‌های دیجیتال می‌تواند به نفع کسب‌و‌کار آنها باشد.

در ماه اول از ارائه این ارزیابی آنلاین، نتایج به دست آمده مبنی بر این بود که اگرچه یک الگوی خاص برای مدیریت دیجیتال کسب‌و‌کارها موجود نیست اما تمام شرکت‌ها موجود در سطح پیشتاز بر ظرفیت‌های مشابهی سرمایه‌گذاری کرده‌اند. آنها سعی در قوی‌تر کردن روابط مستقیم خود با مشتریان دارند، همچنین توسعه راه‌حل‌هایی برای درگیرکردن هرچه بیشتر مشتریان در تمام گروه‌های خود و استفاده از رسانه‌های جمعی برای دستیابی به بینش‌های قابل اطمینان. براساس شرایط کمپانی شما، قابلیت‌های بازاریابی دیجیتال شما می‌تواند شامل روشی متمایز برای تغییر در محصولات خود برای پاسخگویی مناسب در رسانه‌های جمعی باشد؛ شکلی بسیار موثر از تقسیم‌بندی براساس نحوه رفتار مصرف‌کنندگان در دنیای واقعی(مثلا با دنبال کردن فاصله زمانی میان بازدیدها از فروشگاه‌های خرده‌فروش شما)‌؛ یا توانایی ایجاد یک زیرساخت تجارت الکترونیک قوی که مردم را به سمت محصول شما می‌کشاند. یک برنامه بازاریابی دیجیتال منسجم که با استراتژی کمپانی شما همسو شده‌باشد می‌تواند به‌عنوان برگ برنده‌ای برای کسب‌و‌کار شما عمل کند. این روش به شما اجازه می‌دهد تا با استفاده از پیشنهاد ارزش‌های بهتر به مشتریان روابط مستحکم‌تری با آنها ایجاد کنید، ارزش‌هایی همچون معاملات مناسب، ارائه محصولات معتبر‌تر و سادگی و وضوح بیشتر در برخورد با مشتریان. اما در این راستا نیازمند ایجاد ظرفیت‌های مناسب و سرمایه‌گذاری درست بر زمان و منابع خود هستید. از طریق تجربیات و خود ارزیابی که «ارزیابی میزان مشتری‌محوری دیجیتال» دراختیار شما قرار می‌دهد، شرکت شما می‌تواند به درک بهتری از موقعیت کنونی خود در این مسیر دست‌یابد و اینکه چگونه گام‌های بعدی خود را بردارد.

مترجم:نفیسه هاشم خانی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

 

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۱۲
سلیم خلیلی

چگونه بهترین استراتژی را برگزینیم؟

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ق.ظ

چگونه بهترین استراتژی را برگزینیم؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نام «فرد آر دیوید»، برای اساتید و دانشجویان اکثر رشته‌های دانشگاهی، حتی رشته‌هایی که به طور مستقیم با مباحث آکادمیک مدیریت نیز سر و کار ندارند، آشنا است.

پژوهشکده سیاست‌گذاری علم، فناوری و صنعت شریف

نام «فرد آر دیوید»، برای اساتید و دانشجویان اکثر رشته‌های دانشگاهی، حتی رشته‌هایی که به طور مستقیم با مباحث آکادمیک مدیریت نیز سر و کار ندارند، آشنا است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

گفت‌وگوی ما با افراد مختلف نشان می‌دهد که حتی تعداد قابل توجهی از مدیران دولتی و غیر دولتی نیز با او آشنا هستند؛ اگر نام او را ندانند، با کتاب او آشنا هستند و اگر کتاب او را نشناسند، حتما با مدل برنامه‌ریزی او بیگانه نیستند. نشانه‌های مدل دیوید را می‌توان در همه جا مشاهده کرد؛ دانشگاه‌ها، وزارتخانه‌ها، شرکت‌های شبه‌دولتی، سازمان‌های فرهنگی در این میان، بسیاری از شرکت‌های خصوصی و تعاونی نیز از هم‌نشینی با آن بی‌بهره نبوده‌اند؛ چراکه در اکثر مواقع، دستگاه‌های دولتی، تعامل خود با آنها را مشروط به ارائه مدل دیوید کرده‌اند. به عبارت دیگر، در ایران، اکثر ما روز خود را به نحوی با مدل دیوید آغاز می‌کنیم و به نحوی با آن به پایان می‌بریم!.

با وجود این فراگیری در ایران، برای ما عجیب بود که هر وقت از دوستان دانشجوی دانشگاه‌های خارج از کشور در مورد منابع درسی آنها می‌پرسیدیم، نامی از دیوید نمی‌شنیدیم. در هیچ کتاب معتبر نیز به دیوید ارجاع نشده بود. پس وسعت استفاده و ارجاع به دیوید در ایران و گمنامی او در دانشگاه‌های معتبر جهان برای ما جای سوال داشت. این موضوع از یک طرف جالب شد و از طرف دیگر ما را به فکر فرو برد. بنابراین تصمیم گرفتیم تا اعتبار علمی «فرد آر دیوید» را مورد بررسی قرار دهیم.

برای این کار، ابتدا لیستی از متفکران شناخته شده حوزه مدیریت و استراتژی، که به نحوی به تئوری‌پردازی در مورد رفتار سازمان و رابطه سازمان با محیط پیرامونی پرداخته بودند، تهیه کردیم.۱ سپس با استفاده از پایگاه علمی Scopus، جدولی تهیه کردیم که در آن، در مورد هر متفکر، تعداد مقالات، تعداد ارجاعات و h index (شاخص عددی که بهره‌وری و تاثیرگذاری علمی دانشمندان را به صورت کمی نشان می‌دهد) وی قابل مشاهده باشد (جدول).

همان‌طور که شما هم مشاهده می‌کنید، در میان این متفکران، مایکل پورتر دارای بیشترین تعداد ارجاعات (۵۶۹۴) و همچنین بالاترین

h index (23) است. پس از وی نیز، سیدنی وینتر (از نظر تعداد ارجاعات) و جفری ففر (از نظر h index) قرار گرفته‌اند. با این وجود، همانگونه که کاملا مشخص است، «فرد آر دیوید»، تنها دارای دو مقاله ثبت شده در پایگاه Scopus است و جالب‌تر اینکه از سال ۱۹۹۵ به بعد، او حتی یک مقاله علمی نیز منتشر نکرده تا جایی که حتی برای وی، h index نیز محاسبه نشده است. همچنین کل ارجاعات داده شده به این دو مقاله دیوید، ۵۱ مورد است (این تعداد را با ۵۶۹۴ مورد پورتر یا حتی ۴۲۶ مورد کریس آرگریس مقایسه کنید!). بنابراین، آنچه واضح است آن است که در جامعه آکادمیک بین‌المللی، دیوید، به هیچ وجه به‌عنوان یک متفکر شناخته نمی‌شود.

از طرف دیگر، کسانی که کتاب مدیریت استراتژیک دیوید را خوانده‌اند (که نام انگلیسی آن Strategic Management: Concepts است) می‌دانند که این کتاب، بر خلاف کتب دیگری که اسم مشابه دارند، به هیچ وجه گردآوری نظرات مطرح و مهم موجود در حوزه مدیریت و استراتژی جهان نیست. برای مثال کافی است نگاهی به کتاب Strategy: Process، Content، context نوشته ویت‌ومیر بیندازید تا متوجه شوید که نویسندگانی که نام «استراتژی» یا «مدیریت استراتژیک» را به طور عام در عنوان کتاب خود به کار می‌برند، قطعا به مروری جامع روی نظریات موجود در حوزه استراتژی می‌پردازند. این در حالی است که دیوید، صرفا در ابتدای کتاب خود، به ارائه مدلی ساده و کمی در مورد تدوین و اجرای استراتژی پرداخته و سپس در فصول دیگر کتاب، به شرح اجزای تشکیل دهنده این مدل اقدام کرده است. پس علاوه بر بررسی اعتبار علمی شخص دیوید، می‌توان اعتبار علمی مدل وی را نیز مورد بررسی قرار داد.

مهم‌ترین نکته در مورد مدل مورد استفاده دیوید آن است که ادبیات آکادمیک، این مدل را در زمره مکتب «برنامه‌ریزی استراتژیک» قرار می‌دهد. البته در اینجا قصد بررسی علمی این مکتب و مدل‌های رایج در آن را نداریم چراکه بررسی فرضیات، آغاز به کار، شکست‌های تاریخی، استدلالات غلط، جایگاه واقعی برنامه‌ریزی در شکل‌گیری استراتژی یک بنگاه و به طور کلی نقدهای وارد بر اینگونه مدل‌ها، نیازمند نوشته (یا بهتر بگوییم نوشته‌های متعدد) دیگری است. اما اگر بخواهیم در اینجا اشاره کوتاهی به یکی از نقدهای وارده داشته باشیم، باید بگوییم که ادبیات موجود در حوزه مدیریت و استراتژی، به بنگاه به شکل‌های مختلفی می‌نگرد به طوری که هر یک از این نگاه‌ها، به نتایج بسیار متفاوتی منجر خواهد شد. برای مثال، از آنجاکه برخی از متفکران، بنگاه را مجموعه‌ای از منابع تعریف می‌کنند، پس سوال استراتژیک در این نگاه آن خواهد شد که چه منابعی برای بنگاه، استراتژیک محسوب شده و بنگاه باید تلاش خود را برای دستیابی به آنها معطوف کند؟ این درحالی است که برخی دیگر از متفکران، «نیروهای رقابتی» را شکل‌دهنده رفتار بنگاه می‌دانند و معتقدند هرگونه تصمیم استراتژیک بنگاه باید پس از تحلیل این نیروهای رقابتی صورت گیرد. در نگاه متفکرانی دیگر، جنگ‌های قدرت درون و بیرون سازمان است که نهایتا رفتار استراتژیک سازمان را شکل می‌دهد و بنابراین در این نگاه، مذاکرات و ائتلافات از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌شود. از منظر برخی دیگر از متفکران نیز، استراتژی چیزی نیست مگر توانایی سازمان در یادگیری و انعطاف با محیط خود که در نتیجه، ایجاد نوعی ساختار و فرهنگ یادگیرنده، شرط موفقیت استراتژیک سازمان خواهد بود. با این اوصاف، اکنون این سوال ساده مطرح می‌شود که در مدل آقای دیوید، تعریف بنگاه چیست؟ و پاسخ ایشان این خواهد بود که بنگاه، همانی است که با چشم مستقیم برنامه‌ریزان و مدیران دیده می‌شود و به نظر آنها می‌رسد؛ هیچ تئوری و رویکردی در مورد بنگاه لازم نیست. به عبارت دیگر از نظر جناب دیوید، سال‌ها تحقیق و مطالعه محققان و تئوری‌پردازان مدیریت و استراتژی روی سازمان‌های متعدد و در محیط‌های مختلف، چندان ضروری نبوده و می‌توان با تشکیل چند جلسه و گپ و گفت با مدیران بنگاه در مورد نقاط قوت و ضعف و فرصت و تهدید، به دیدی جامع و عمیق برای دستیابی به یک استراتژی دقیق و بی‌نقص دست یافت.

جدای این مباحث، جالب است بدانید که «فرد آر دیوید»، در میان خود متفکران اصلی نهضت برنامه‌ریزی استراتژیک نیز جایگاهی ندارد؛ چراکه ادبیات آکادمیک، بطور مکرر و خدشه‌ناپذیری، «ایگور آنسوف»، «جورج اشتاینر»، «پیتر لورنج»، «ماریان جلینک» و «راسل ایکاف» را پیشقراولان نهضت برنامه‌ریزی استراتژیک معرفی می‌کند۲٫ به عبارت دیگر، با توجه به تجربه تحقیقاتی گسترد‌ه‌ای که در این زمینه انجام دادیم، هیچ محقق طراز اولی را تاکنون نیافته‌ایم که دیوید را به عنوان یک متفکر تاثیرگذار در نهضت فکری برنامه‌ریزی استراتژیک معرفی کرده باشد. البته بسیار جالب است بدانید که دیوید در کتاب خود، رسم امانتداری را به خوبی رعایت کرده و حتی کوچک‌ترین اشاره‌ای نیز به این بنیانگذاران نهضت برنامه‌ریزی استراتژیک نکرده است۳! بنابراین در خود نهضت برنامه‌ریزی استراتژیک نیز، مدل دیوید و نوشته‌های وی، از جایگاه علمی برخوردار نیست و این موضوع، جدای از این نکته مهم است که هیچ یک از متفکران بزرگ و زنده مدیریت و استراتژی، به هیچ نحوی درون پارادایم فکری نهضت برنامه‌ریزی استراتژیک نگنجیده و حتی شهرت بسیاری از این متفکران، ناشی از نقد عمیق و موشکافانه برنامه‌ریزی‌های گام‌به‌گام و تصمیم‌گیری‌های کمی (که بوفور در برنامه‌ریزی استراتژیک و بالطبع در مدل دیوید موجود است) بوده است.

با این اوصاف، این پرسش مطرح می‌شود که در خلأ تئوری‌هایی که حاصل تلاش متفکران ایرانی باشد، چرا در کشور، از میان نهضت‌های فکری علمی موجود در حوزه مدیریت و استراتژی (که به بخشی از آنها در جدول فوق اشاره شد)، صرفا نهضت برنامه‌ریزی استراتژیک و آن هم نویسنده‌ای که از هیچگونه اعتبار علمی (حتی در خود این نهضت) برخوردار نیست، مورد توجه قرار گرفته است. آیا این موضوع ناشی از عدم ارتباط جامعه آکادمیک، محققان، سیاست‌گذاران و مجریان کشور با نهضت‌های علمی معتبر دنیا است؟ آیا خود این عدم ارتباط، به دلیل عدم تسلط جامعه فعال کشور به زبان انگلیسی و در نتیجه روی آوردن آنها به معدود کتب ترجمه شده (که کتاب دیوید را می‌توان قدیمی‌ترین آنها محسوب کرد) است؟ مدل دیوید، ابزاری است گام‌به‌گام که استفاده از آن بسیار راحت بوده و خروجی مکتوب و کمی فراوانی تولید می‌کند. پس شاید ریشه را باید در سوءاستفاده برخی شرکت‌های مشاوره‌ای بزرگ و برخی افراد شناخته شده برای پول در آوردن آسان دانست؟ شرکت‌ها و افرادی که همواره در پی «آچار فرانسه»‌ای همه‌کاره هستند تا بتوانند بدون اینکه به‌خود کمترین زحمتی برای تحقیق و مطالعه روی تئوری‌های علمی موجود و همچنین ویژگی‌های منحصربه‌فرد بنگاه مورد بررسی خود و نیز محیط پیچیده فعالیت آن بنگاه دهند، به سراغ حل مشکلات تمام انواع بنگاه‌ها رفته و برای اینکه نشان دهند چه کار دشواری انجام داده‌اند، پس از مدت کوتاهی با چند ده کیلو مستندات (که به انواع و اقسام جدول و شکل و ماتریس نیز مزین شده است) کار خود را تحویل دهند. اشکالی هم ندارد اگر کارشان هیچ نتیجه‌ای برای بنگاه در پی نداشته باشد چون حتما اشکال از مدیریت سنتی خود بنگاه‌ها بوده است که نتوانسته است کار ارزشمند آنها را اجرا کند!. البته پس از ذکر همه این مباحث، شاید هنوز دوستانی باشند که به اعتقاد آنها، متفکر بودن یا نبودن دیوید و اعتبار علمی مدل وی چندان اهمیت ندارد، چراکه مدل وی، نه تنها به سهولت قابل پیاده‌سازی است، بلکه خروجی‌های بسیار مفیدی نیز برای سازمان‌های کشور در پی دارد. در جواب این دوستان باید گفت که کافی است نگاهی به اطراف خود بیندازید، خواهید دانست که میلیاردها میلیارد پولی که در کشور، صرف انواع و اقسام برنامه‌ریزی‌های استراتژیک در این سال‌ها شده است، در کدام قفسه‌ها در حال خاک خوردن است.

هم‌اکنون که این نوشته را می‌خوانید، کتاب مدیریت استراتژیک نوشته فرد آر دیوید، چاپ بیست و سوم خود را پشت سر می‌گذارد.

پاورقی:

۱- جهت بالا بردن اعتبار این لیست، از کتاب Great Minds in Management: The Process of Theory Development منتشر شده توسط انتشارات آکسفورد (۲۰۰۵) نیز استفاده گردیده است.

۲- برای مطالعه بیشتر در مورد تاریخچه برنامه‌ریزی استراتژیک، می‌توانید به کتاب Rise and Fall of Strategic Planning نوشته هنری مینتزبرگ مراجعه کنید.

۳- البته اگر دقیق‌تر بخواهیم بگوییم، دیوید در سه جای کتاب خود به شکل بسیار نازلی این دو متفکر اشاره نموده است. در واقع دیوید نه‌تنها اشاره‌ای به تاثیر این دو متفکر در رشد و شکل‌گیری برنامه‌ریزی استراتژیک نکرده است بلکه به گونه‌ای از این دو متفکر نقل قول کرده که خواننده اینگونه برداشت می‌کند که گویی با یک پژوهشگر عادی و نه چندان مرتبط روبه‌رو است. برای مثال در یکی از اشارات با چنین عبارتی روبه‌رو می‌شویم: «پژوهشگری به نام آنسوف می‌گوید:….»

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۲۴
سلیم خلیلی