دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

۲۹ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

پیش از شراکت، به چه نکاتی توجه کنیم

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ق.ظ

پیش از شراکت، به چه نکاتی توجه کنیم

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نویسنده: بری ملتز

نوشتن قرارداد پیش از ازدواج شهرت و وجهه خوبی ندارد. اما در دنیای تجارت عقل حکم می‌کند که از ابتدای تلاش برای ایجاد توافق در رابطه،همه چیز را مکتوب کرد. بهتر است هنگامی که شرکت هنوز سود چندانی ندارد و طرفین هنوز با مشکلات مواجه نشده‌اند، توافقات انجام شوند، نه زمانی که تجارت تا حد یک سرمایه‌گذاری واقعی گسترش یافته و به سودآوری رسیده است.

اینها مناسباتی هستند که باید هنگام به‌وجودآمدن شراکت به عنوان سند در قرارداد ذکر شوند:

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

  1. مسوولیت‌های داخل شرکت را بخش به بخش تقسیم و تفکیک کنید. برای هر یک از شرکا،شرح وظایفش را با جزئیات بنویسید. تصمیم گرفتن برای اینکه چه کسی حساب درآمد روزانه راداشته باشد، اهمیت ویژه‌ای دارد. تصمیم بگیرید که چه کسی برای کارمندان و دنیای خارج، چهره (وجهه) شرکت باشد.
  2. طراحی نمودار سازمانی. شاید در ابتدا مسخره به نظر برسد، اما برای اینکه بیایند کارمندان برای کدام بخش مناسبند و باید به کدام یک از شرکا گزارش کار بدهند، برنامه داشته باشید.

هر کارمند تنها می‌تواند یک رییس داشته باشد. اتخاذ تصمیمات تاکتیکی و مدبرانه در یک هیات متشکل از مدیران، کارمندان را گیج می‌کند و هرگز کارآیی آنها را به حد اعلا نمی‌رساند. در اغلب شرکت‌های موفق تنها یک مدیرعامل وجود دارد، پس تصمیم بگیرید چه کسی این وظیفه را به عهده بگیرد. به یاد داشته باشید که مدیرعامل همچنان به هیات‌مدیره – که معمولا متشکل از شرکاست وتصمیمات مهم در آنجا اتخاذ می‌شود – جواب پس می‌دهد.

  1. تعیین کنید که تصمیمات کلیدی در چه زمانی گرفته شوند آیا توافق صددرصد عموم لازم است؟ آیا تصمیمات کلیدی باید خلق الساعه گرفته شوند یا در جلسات سازمان یافته، برنامه‌ریزی شوند؟ بهترین حالت این است که مجموعه‌ای از قوانین ساده برای کسانی که تصمیمات کلیدی را وضع می‌کنند، موجود باشد.این قوانین ممکن است شامل استخدام، انگیزش کارمندان، تعهدات سرمایه یا ابتکارات عمده در تولید محصول باشد.
  2. اتخاذ تصمیمات لازم برای زمانی که یکی از شرکا بخواهد شرکت را ترک کند. اگر یکی از شرکا بخواهد سهم خود را بفروشد، باید روند مشخصی برای این کار وجود داشته باشد. اینکه ارزش سهام چگونه تعیین می‌شود و چه کسی می‌تواند آن را بخرد؟ معمولا شرکا بر ارزش سهام از پیش تعیین شده‌ای، توافق می‌کنند یا از یک شخص بی‌طرف (میانجی) خارج از شرکت کمک می‌گیرند.
  3. اگر یکی از شرکا به ناچارنتواند فعالیت کند یا فوت کند،چه باید کرد؟ مسلما کسی دوست ندارد از ابتدا به این مسائل فکر کند، اما واقعیت دارند و ممکن است اتفاق بیفتند. اگر یکی از شرکا فوت کند یا دیگر فعالیت نکند، با مشکلات زیادی روبه‌رو خواهید شد. باید از ابتدا تصمیمات لازم برای رویارویی با چنین اتفاقاتی گرفته شود. باید در نظر گرفت سهام او چه می‌شود؟ آیا تغییری در آن حاصل می‌شود؟ ارزش سهام در چه مدت زمانی باید پرداخت (توزیع) شود؟ آیا شریکی که جدا شده می‌تواند سهام خود را تا زمانی که شریک سابقش احیانا سهامدار جدیدی پیدا کند، نگه دارد؟

پس از اینکه تمام اینها را در قرارداد ذکر کردید، برای اطمینان از اینکه شراکت روند مطلوبی خواهد داشت، بررسی کنید که آیا شرکا می‌توانند با یکدیگر کار کنند و از این قوانین تبعیت کنند؟

  1. ییاموزید چگونه برخورد کنید. شراکت را همچون ازدواج تلقی کنید. هرگز اجازه ندهید یک اختلاف بیشتر از ۲۴ ساعت طول بکشد. رضایت عموم همیشه حاصل نمی‌شود، اما عقاید (مختلف) باید بین شرکا به بحث گذاشته شوند. این نوع از ارتباط در نهایت نتیجه بهتری خواهد داشت.
  2. هرگز کارمندان دیگر را درگیر مشاجره نکنید. هرگز در مشاجره و نزاع بین شرکا، کارمندان را گرونگیرید. هرگز شریکتان را نزد کارمندان بی‌اعتبار نکنید. هیچ‌وقت در مشاجره‌ای که مربوط به مسائل بین شرکا است، از کارمندان کمک نخواهید. این کار فقط باعث خراب شدن روابط در هر دو طرف می‌شود.
  3. وقتی تصمیمی گرفته شد، دست به کار شوید. شرکا می‌توانند با هم مخالف باشند، اما زمانی که تصمیمی اتخاذ شد، تمامی گروه‌ها (اشخاص) باید دست به کار شوند تا تصمیم عملی شود. مجال دادن به تردید‌ها هرگز ثمربخش و مفید نیست.

۹٫در گروه «من» وجود ندارد. شرکا باید یاد بگیرند کاری را انجام دهند که در طولانی مدت برای شرکت و شراکت‌شان بهترین باشد و تنها بر آنچه در زمان حال برای خود یا موقعیت حرفه‌ای شان مفید است، تمرکز نکنند. برای اینکه این اتفاق بیفتد، لازم است که اهداف شرکت به وضوح بیان و به روز شوند. شرکا باید درباره چگونگی انطباق اهداف شخصی شان بر اهداف شرکت بحث و تبادل نظر کنند.

  1. به توانایی‌های هر یک از شرکا توجه کنید. اطلاع از توانایی‌های گوناگون شرکا واینکه این توانایی‌ها چگونه در مجموع نیازهای شرکت را تامین می‌کنند، گام مهمی است برای درک اینکه هر یک از اشخاص چه جایگاهی در این کل دارند و کجای کار را می‌گیرند. درباره مهارت‌های هر یک از شرکا و اینکه چگونه تک‌تک این مهارت‌ها باعث بهتر شدن شرکت می‌شوند، بحث و گفت‌وگو کنید.

آیا شما شراکت موفقی داشته‌اید؟ بدبیاری چطور؟ چه اقداماتی انجام داده‌اید؟

مترجم: عاطفه عبادی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۷
سلیم خلیلی

مدیریت تعارض و مذاکره

سه شنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

مدیریت تعارض و مذاکره

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

دیدگاه‌های متفاوتی در مورد تعارض وجود دارد و محققان در مورد آن پژوهش‌های زیادی انجام داده‌اند تا بتوانند راهنمایی‌های خوبی برای مدیران اجرایی فراهم کنند. هر چند که هنوز باید در جوامع مختلف پژوهش‌های مربوط انجام گیرد. در یک پژوهش از مدیران خواسته شده است که مهم‌ترین عامل موثر در موفقیت خود را بیان کنند، اکثریت بیان داشته‌اند که توانایی برخورد با تعارض مهم‌ترین نقش را در موفقیت آنان داشته است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

روان‌شناسان بیشتر تضادهای درونی و جامعه‌شناسان بیشتر به جنبه اجتماعی تعارض یعنی تضادهای میان افراد و گروه‌ها پرداخته‌اند. نظریه‌پردازان مدیریت بیشتر به تعارض‌های میان‌فردی و میان‌گروهی پرداخته‌اند. صاحبنظران معانی مختلفی از آن در ذهن دارند. ممکن است در جایی تعارض به عنوان عدم‌توافق بین افراد و گروه‌ها موردنظر باشد یا ممکن است که رقابت و هم‌چشمی از این مفهوم مستفاد شود. بعضی‌ها مخالفت را تعارض می‌نامند و منشأ آن را کمیابی منابع، موقعیت اجتماعی و قدرت متفاوت می‌دانند. تعارض وضعیتی است که در آن دو یا چند نفر درباره موضوع‌های اساسی مربوط به سازمان با هم توافق ندارند. تعارض به عدم‌توافق، مخالفت یا کشمکش میان دو یا چند نفر یا گروه اشاره دارد. تعارض وضعیتی است که در آن یک طرف (فرد یا گروه) درمی‌یابد که منافعش با مخالفت یا واکنش منفی طرف دیگر مواجه شده است. موضوع‌های مشترک در تعاریف تعارض عبارتند از: مخالفت، کمیابی‌منابع، ناسازگاری منافع با هدف‌های دو یا چند ذی‌نفع. منابع مانند امکانات سازمانی، قدرت یا هر چیز دیگر محدودند و کمیابی آنها موجبات مانع‌تراشی افراد را فراهم می‌آورد. افراد و گروه‌ها هنگامی با یکدیگر مخالفت می‌کنند که یکی مانع دستیابی دیگری به هدف باشد. به همین ترتیب یکی از تعاریف در مورد تعارض شدید به شرح زیر است: تعارض وضعیتی است که در آن تلاش عمدی شخص الف برای خنثی‌سازی تلاش‌های شخص ب از طریق نوعی مانع‌تراشی مشهود باشد تا به هدف‌های خود برسد. نکته‌ای که در مورد تعارض بسیار مهم است اینکه وجود یا فقدان تعارض به ادراک افراد بستگی دارد. گاهی تعارض‌های ادراک‌شده ممکن است واقعی نباشند و از این رو بسیاری از وضعیت‌هایی که تعارض‌آمیز توصیف می‌شود، تعارض‌آمیز نیستند و همچنین ممکن است گاهی افراد و گروه‌های درگیر با یکدیگر وجود تعارض را میان خود احساس نکنند یا دیگران چنین احساسی داشته باشند. به همین ترتیب گفته می‌شود که وجود تعارض به ادراک افراد بستگی دارد.

تکامل نگرش نسبت به تعارض

نوع نگاه به تعارض در کشورها و سازمان‌های مختلف به دلیل شرایط فرهنگی متفاوت، یکسان نیست؛ اما به طور کلی دو نوع نگرش در مورد تعارض وجود دارد که عبارتند از: نگرش منفی یا سنتی و نگرش مثبت یا جدید، اما آنچه در همه کتاب‌ها و تحقیقات به آن اشاره شده است این است که یک رشد و تکامل نسبی در همه جوامع نسبت به تعارض مشاهده می‌شود. یعنی اگر ما نگرش سنتی و جدید را در دو طرف یک محور قرار دهیم، در‌ آن سازمان‌هایی که نگرش سنتی وجود داشته است بیشتر به سمت تعادل و نگرش نوین روی آورده‌اند و در سازمان‌هایی که تعارض شدید حاکم بوده است، به شیوه‌هایی که همکاری و هماهنگی را بیشتر نشان می‌دهد مطرح شده است.

نگرش سنتی

این نگرش به تعارض به اوایل قرن بیستم برمی‌گردد و اساس این دیدگاه بر این فرض گذاشته شده است که تعارض بد است و هیچ تضادی نباید در سازمان باشد. چون سازمان یک مجموعه هماهنگ و منسجم است و برای یک هدف مشترک ایجاد شده است. صاحب نظران کلاسیک مدیریت معتقدند که تعارض غیرطبیعی و نامناسب است، موجب ویرانی گروه می‌شود و در نهایت اقتدار مدیریت را تهدید می‌کند. در این دیدگاه تعارض بار منفی دارد و باید تحت کنترل قرار گیرد. بنابراین، تعارض مساله‌ای قابل اجتناب شناخته می‌شود و می‌توان از آن جلوگیری کرد. این باور وجود دارد که تعارض توسط مساله‌سازها و هرج و مرج طلب‌ها پدید می‌آید. برای کنترل آن باید از شکل‌های قانونی مانند آیین‌نامه‌ها، روش‌های گزینشی و مانند آن استفاده کرد. بعد از مدتی بعضی نظریه‌پردازان که دیدگاه روابط انسانی را مطرح کرده‌اند، تعارض را در گروه‌ها و سازمان‌ها یک امر طبیعی و اجتناب‌ناپذیر دانسته و از بین بردن آن را غیرممکن دانستند. آنها معتقد نبودند که تعارض الزاما منفی است و حتی می‌تواند برای گروه و عملکرد آن مفید هم باشد؛ زیرا باعث توسعه خلاقیت می‌شود. بنابراین، نظریه‌پردازان روابط انسانی تا حدی از دیدگاه منفی بودن تعارض دور شدند و سعی کردند بیان کنند که می‌توان از وجود تعارض نیز استفاده کرد. البته مکتب روابط انسانی از آن جایی که به هماهنگی، همکاری، مدیریت مشارکتی و ارتباطات تاکید زیاد دارد و سازمان را به مثابه یک خانواده می‌پندارد، همواره برای ایجاد تعارض شدید انتقاد دارد. به طوری که التون مایو از بنیانگذاران مکتب روابط انسانی تعارض سازمانی را یک بیماری اجتماعی می‌داند.

نگرش نوین

نگرش افرادی که نسبت به تعارض دیدگاه مثبت دارند، درست در مقابل مفروضات دیدگاه سنتی قرار می‌گیرد. این نگرش فرض می‌کند که:

  1. تعارض اجتناب‌ناپذیر است؛
  2. عوامل زیادی از قبیل شخصیت‌های متفاوت، ساختار سازمانی، ماهیت مشاغل و کارها در ایجاد آن نقش دارند؛
  3. تعارض متعادل باعث توسعه خلاقیت، نوآوری و تغییر در سازمان می‌شود؛
  4. وظیفه مدیریت آن است که تعارض را در یک حد موثر و کارساز در سازمان نگه دارد. بنابراین این دیدگاه با وسعت نظر بیشتری به تعارض می‌نگرد، تعارض نه تنها اجتناب‌ناپذیر است، بلکه وجود آن می‌تواند برای سازمان موثر هم باشد؛ زیرا باعث پویایی در گروه‌ها و توسعه گفت‌وگو و مباحثه و یادگیری می‌شود. بعضی از نظریه‌پردازان جدید سازمان و مدیریت بر نقش موثر تعارض بیشتر تاکید داشته‌اند. آنچه مسلم است تعارض می‌تواند نقش موثر داشته باشد و نیز در صورتی که تعارض شدید باشد نقش منفی در عملکرد سازمانی و رفتار کارکنان دارد. دانشمندان از جمله رابینز معتقد است که تعارض را مطلقا خوب یا بد دانستن ناصواب و ساده‌اندیشانه است. خوب بودن یا مخل بودن تعارض به میزان و نقش آن در عملکرد بستگی دارد.

منبع: کتاب مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته – نویسنده: دکتر حسن زارعی‌متین

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۶
سلیم خلیلی

چرا استراتژی‌های خوب شکست می‌خورند

دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ

چرا استراتژی‌های خوب شکست می‌خورند

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

کاستی‌های یک استراتژی بد معمولا به وضوح نمایان است یا حداقل در نگاهی به گذشته قابل شناسایی هستند. با این حال گاهی استراتژی‌های خوب نیز با شکست مواجه می‌شوند و زمانی که این اتفاق می‌افتد شناسایی علل شکست بسیار مشکل است. با وجود اهمیت روشن برنامه‌ریزی و اجرای مناسب، هنوز تعداد نسبتا کمی از اندیشمندان حوزه مدیریت بر روی فرآیندها و راهبردهای مناسب برای اثربخشی یک استراتژی تمرکز کرده‌اند.

در این باره استاد مدیریت دانشگاه وارتون یعنی پروفسور هربینیاک می‌گوید: مدیران اجرایی آموزش دیده در این زمینه، درباره اینکه چگونه برنامه‌ریزی کنند مطالب زیادی می‌دانند در حالی که اطلاعات زیادی در مورد نحوه اجرای این برنامه‌ها ندارند. اگرچه آنها مدیران خوبی هستند، در گذر زمان آنها باید از طریق برخورد با سختی‌ها و کسب تجارب آموزش ببینند، و این به این معنی است که آنها اشتباهات زیادی را مرتکب می‌شوند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

این فقدان تخصص در اجرا می‌تواند پیامدهای بسیار جدی به دنبال داشته باشد. در مطالعه اخیر روی مدیران ارشد اجرایی ۱۹۷ کمپانی که توسط یک شرکت مشاوره مدیریت به نام ماراکن انجام شد، گفته شده است که تنها ۶۳ درصد از نتایج مورد انتظار برنامه‌های استراتژیک، به درستی به دست آمده است. مایکل مانکین، یکی از شرکای مدیریتی ماراکن در سان فرانسیسکو می‌گوید که شکاف بین انتظارات و عملکرد، نتیجه عدم موفقیت در اجرای موثر استراتژی یک شرکت است.

بنابراین آیا می‌توان راهکارهای اجرایی را بهتر آموزش داد؟ هربینیاک می‌گوید: «به نظر من شما حداقل می‌توانید افراد را از عوامل کلیدی آگاه سازید، اگر افراد بدانند عوامل کلیدی چه مواردی هستند، آنها خواهند دانست تا به دنبال چه چیزی باشند و به چه سوالاتی پاسخ دهند».

نقایص همگام‌سازی ضعیف

یکی از مهم ترین دلایل انحراف اجرای یک استراتژی، تغییر تمرکز آن طی زمان است. تلاش HP برای رقابت با کامپیوترهای شخصی Dell در فروش، یکی از مثال‌های کلاسیک تغییر آرمان است که عبارت است از: رقابت در قیمت در یک هفته، خدمات در هفته بعدی، و تلاش برای فروش از طریق کانال‌های پرهزینه و نامناسب. که نتیجه این رویکردهای اشتباه آن بود که کارلی فیورینا مدیرعامل HP شغلش را از دست داد و HP هنوز باید با برخی مشکلات استراتژیک کلیدی دست و پنجه‌نرم کند.

اولین گام در اجرای صحیح یک استراتژی این است که مساله به درستی تعریف شود. ریچارد استیل، یکی از شرکای ماراکن در نیویورک می‌گوید: چالش اجرا عمدتا در مورد موضوع همگام‌سازی است. مانند تحویل محصول مناسب، به مشتری مناسب، و در زمان مناسب. همگام‌سازی به دلایل مختلفی دشوار است، از جمله این واقعیت که «امروزه هر کمپانی بزرگی محصولات متنوعی را به مشتریان مختلفی در مناطق جغرافیایی مختلف عرضه می‌کند». برای مثال یک تولیدکننده منطقه‌ای در اروپا را در نظر بگیرید که در پیکربندی ۱۵ زنجیره تامین مختلف درگیر است و همزمان باید بازارهای ۱۵ کشور مختلف را نیز شناسایی کند. از چنین منظری مشخصا همگام‌سازی کاری بس دشوار است.

مثال کلاسیک دیگری از عدم تطابق زمانی یا همگام‌سازی شرکت خطوط هوایی TED است، به طوری که این شرکت در تلاش بود تا یک شرکت فرعی برای رقابت در برابر شرکت‌های تازه وارد ایجاد کند. البته این ایده مناسبی بود تا زمانی که TED درصدد برآمد تا از این استراتژی برای شرکت‌های کهنه‌کار استفاده کند که این دلیل عمده از دست دادن بازارشان در برابر خطوط هوایی با هزینه پایین بود.

در برخی مواقع طرح‌ها به سادگی با شکست مواجه می‌شوند، زیرا مسوولان اجرای طرح با افراد درگیر در اجرای طرح تعاملی ندارند. پروفسور هربینیاک در این‌باره می‌گوید: «وقتی در شرکت یک طرح استراتژیک عمده توسعه داده می‌شود به همفکری و مشورت می‌پردازم و پس از گذشت یک یا دو ماه بعد به سطوح پایینی سازمان می‌روم و از افراد می‌پرسم که مشغول انجام چه کاری هستند، ولی آنها حتی یک کلمه در مورد طرح استراتژیک نشنیده‌اند».

گاهی شکست استراتژی‌ها به خاطر این است که افراد در مقابل تغییرات مقاومت می‌کنند. برای مثال، ممکن است که شعب مرکزی استانداردهای بیشتری را در مورد محصول بخواهند، در حالی که یک مدیر اجرایی بازاریابی محلی با این ایده مخالف باشد.

در برخی موارد، ممکن است که دلایل خوبی برای مقاومت وجود داشته باشد. یا ممکن است یک استراتژی در بالاترین سطح معقول به نظر برسد، ولی تاثیر آن بر کل سازمان به طور کامل در نظر گرفته نشده باشد. برای مثال، فرض کنید که یک استراتژی برای رشد یک برند در سرتاسر سازمان ترتیب داده شود، در حالی که منابع را از برند دیگری در سازمان می‌گیرد. چنین چیزی ممکن است در یکی از بازارهای کمپانی معنی دار باشد و در دیگر جاها منجر به عدم رشد موثر شود. ریچارد استیل می‌گوید: «طبیعت انسان خواهد گفت من به دنبال هماهنگی با شما نیستم، من در جایی که شما می‌خواهید پولی خرج نمی‌کنم و می‌خواهم که مقابله کنم. این کاری است که طبیعت بشری انجام می‌دهد».

عوامل فرهنگی نیز می‌توانند مانع اجرای موفق یک استراتژی شوند. در برخی موارد، کمپانی‌ها سعی می‌کنند تا از یک استراتژی آزمون و خطا استفاده کنند در حالی که آنها این واقعیت را در نظر نگرفته‌اند که آنها در بازارهایی فعالیت می‌کنند که به رویکرد متفاوتی نیاز دارد. برای مثال، در زمانی که کمپانی وال‌مارت برای اولین بار به برزیل وارد شد، سعی داشت تا ضوابطی را با تامین کنندگان ایجاد کند که در آمریکا وجود داشت. در چنین شرایطی تامین‌کنندگان از قبول این شرایط خودداری کردند و بنابراین، کمپانی مجبور شد استراتژی اش را مورد بازبینی قرار دهد.

عوامل درون فرهنگی نیز ممکن است باعث وقوع برخی مشکلات شوند. ریچارد استیل به این نکته اشاره می‌کند که خریداران و تجار معمولا در یک چرخه دوساله از برندی به برند دیگر می‌روند. در همین زمان، مدیران اجرایی عملیات با یک سرعت کمتر و استوارتر و در یک چرخه پنج ساله پیش می‌روند. چنین اختلافی به هر دوی آنها چشم انداز‌های متفاوتی از گذشته و آینده سازمان می‌دهد.

با این وجود، بزرگ‌ترین عامل شکست یک استراتژی می‌تواند بی‌توجهی مدیر اجرایی باشد. وقتی طرحی مورد تصمیم‌گیری قرار گرفته می‌شود، به شکل غافلگیر کننده‌ای سطح کمی از پیگیری برای تضمین اینکه طرح به اجرا می‌رسد وجود دارد.

کمتر از ۱۵ درصد کمپانی‌ها به طور منظم پیگر این هستند که چگونه طرحشان را اجرا می‌کنند در حالی که بقیه تنها به این فکر کرده‌اند که طرح را چگونه می‌خواهند اجرا کنند. در این گونه کمپانی‌ها تنها اهداف در نظر گرفته شده برای سال اول ارزیابی می‌شوند و به همین منظور مسوولان اجرایی اغلب اهداف سال اول را عمدا در سطح پایینی تعریف می‌کنند تا بتوانند به سطحی برسند که پاداش دریافت کنند. چنین فقدان خودبازبینی باعث می‌شود مدیران اجرایی طرح‌های ناموفق را نادیده بگیرند. نادیده گرفتن شکست‌های موجود در اجرا، کار را برای شناسایی گلوگاه‌های اجرایی و انجام عملیات اصلاحی دشوارتر می‌سازد.

طبق گفته‌های مایک پریگو، یکی از شرکای ماراکن در سان فرانسیسکو، تعاملات مکرر برای اجرای موفق طرح‌ها ضروری است. وی می‌گوید: «ما پی برده ایم که در کمپانی‌های موفق مکالمات روزمره و منظمی بین تیم رهبری و واحد مدیران برقرار است».

افراد در مقابل فرآیند

چه باید کرد؟ مانکینز می‌گوید که دو نوع مکتب فکری در مورد بهترین راه‌ اجرای یک طرح وجود دارد: یکی از این دو نوع مکتب فکری بر افراد تاکید دارد. بر اساس این تفکر اگر افراد را به درستی انتخاب کنید کارها به درستی انجام می‌شود. با این حال، تقسیماتی نیز در این مکتب فکری در مورد افراد وجود دارد. برخی از متخصصان بر این باورند که افراد مناسب باید از ابتدا استخدام شوند نه آنکه درون سازمان ایجاد شوند. طبق این ایده شما افرادی خبره را استخدام می‌کنید و به آنها پول زیادی به خاطر عملکردی که ارائه می‌دهند می‌پردازید. برخی دیگر بر این باورند که عملکرد افراد اجرایی را باید از طریق آموزش‌های درون سازمانی بهبود داد.

دیگر مکتب فکری، بیشتر به فرآیند تاکید دارد تا افراد درگیر در اجرا. در این باره هربینیاک می‌گوید: «اگر شما افراد نامناسبی را در اختیار داشته باشید، مطمئنا شما نمی‌توانید فرآیند

مورد نظر خود را در کار به خوبی انجام دهید. مسلما سازمان‌ها افراد شایسته و مناسب را استخدام می‌کنند. بنابراین چیز دیگری هم مورد نیاز است تا در مسیر درست قرار گرفت. با این حال، من بر این باورم که این دو مکتب فکری رقیب همدیگر نیستند، بلکه آنها مکمل یکدیگرند.» وی بر این باور است که کمپانی‌ها برای رسیدن به بهترین نتایج باید هر دوی این بینش‌های فکری را به صورت ترکیبی استفاده کنند.

پنج کلید برای اینکه کار به انجام برسد

برای افزایش شانس موفقیت در اجرای استراتژی‌ها، نکات ملموسی وجود دارد که باید در نظر گرفته شوند. متخصصان در این زمینه بر این باورند که مانند موضوعات دیگر در مدیریت کسب و کار، بهبود اجرا یک فرآیند مداوم است. به هر حال آنها می‌گویند که اقداماتی وجود دارد که هر کمپانی می‌تواند برای بهبود اجرای استراتژی‌های خود انجام دهد تا به بهبود مستمر دست یابد.

۱- مدلی را برای اجرای استراتژی توسعه دهید

شاخص‌های ارزیابی استراتژیک فراوانی وجود دارد. برای مثال، تئوری مزیت مقایسه‌ای مایکل پورتر به استراتژیست‌ها راهی را نشان می‌دهد تا اهداف راهبردی بازار را دریابند. در ارزیابی برنامه‌های جزئی‌تر، مدل قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای شارپ، می‌تواند نقش مشابهی را بازی کند.

۲- معیارهای صحیحی را انتخاب کنید

در حالی که فروش و سهم بازار همیشه شاخص‌های اصلی کسب و کار هستند، مانکینز بر این باور است که بیشتر کمپانی‌های موفق شاخص‌هایی را انتخاب می‌کنند که آنها را نه تنها در ارزیابی عملکرد مالی شان، بلکه در میزان موفقیت یک طرح کمک می‌کند. برای مثال، وقتی یک کمپانی بزرگ تولید کابل متوجه می‌شود که سرعتی که کمپانی به یک بازار جدید نفوذ پیدا می‌کند مستقیما به تعداد نمایندگان خدماتی که در آن حوزه دارد وابسته است، مدیران اجرایی فرآیند افزایش تعداد این نمایندگان خدماتی در منطقه را پیگیری می‌کنند.

با این حال پروفسور هربینیاک هشدار می‌دهد که شاخص‌ها باید به شکل یک مجموعه انتخاب شوند تا آنها بتوانند آنها را با تغییر شرایط بازار تغییر دهند. برای مثال، فروش خودروها می‌تواند معیار مناسبی برای یک کمپانی سازنده خودرو باشد، ولی اگر نرخ‌های سود افزایش یابد، فروش به دردسر خواهد افتاد. یک مجموعه خوب از شاخص‌ها چنین موردی را نیز در نظر می‌گیرد.

۳- برنامه را فراموش نکنید

همانطور که در بالا اشاره شد، اغلب طرح‌ها به سادگی پذیرفته می‌شوند ولی به زودی فراموش می‌شوند. برای حل این مشکل یک راه‌حلی که توسط مانکینز ارائه شده است این است که جلسات اجرایی عملیات را از جلسات کسانی که روی استراتژی تمرکز دارند جدا کرد.

۴- عملکرد را به طور مستمر مورد ارزیابی قرار دهید

در بیشتر کمپانی‌ها نظارت بر عملکرد هنوز یک فعالیت سالانه محسوب می‌شود. به هر حال، طبق نظر مانکینز، در مقایسه با گذشته، بررسی طرح‌ها در بسیاری از کمپانی‌های پیشرو به تعداد بیشتری در سال انجام می‌شود. دلیل اینکه وال-مارت در اجرای استراتژی‌ها بسیار موفق عمل می‌کند به این دلیل است که این عملیات روزانه انجام می‌گیرد و آنها در هر روز چک می‌کنند که فروشگاه هایشان نتیجه گرفته‌اند یا نه.

۵- تعامل داشته باشید

پروفسور هربینیاک بر این باور است که کمپانی‌ها اغلب مسیر اشتباهی را انتخاب می‌کنند و این زمانی است که آنها یک تمایز فرهنگی بین کسانی که یک استراتژی را طراحی می‌کنند و کسانی که در سطوح پایین سازمان آن را به اجرا در می‌آورند ایجاد می‌کنند.

مترجم: پژمان رمضانی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۰
سلیم خلیلی

کارگاه تغییر و تحول در کسب و کار

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ق.ظ

کارگاه تغییر و تحول در کسب و کار

 

کارگاه تغییر و تحول در کسب و کار

توانایی شما پس از دوره:

  • ایجاد تغییر تحول در کسب و کار

  • هدف گذاری در کسب و کار و عملیاتی کردن آن

سرفصل:

  • پیش نیاز ساخت کسب و کار سود آور

  • پردرآمد ترین کاری که انجام می دهید

  • راهبرد بازاریابی

  • راهبرد خلق ثروت

  • راهکارهای بهبود عملکرد کارکنان

  • تصمیم گیری

  • برنامه ریزی اقدامات

مدرس: سلیم خلیلی

  • کار آفرین نمونه کشور

  • مدرس و مشاور منتخب پروفسوران برایان تریسی و جک کنفیلد در ایران

  • مدرس و مشاور دانشگاه ها و شرکت های داخلی و خارجی

محل برگزاری کارگاه: دانشگاه تهران

تاریخ و زمان همایش: ۹ بهمن ۹۴ از ساعت ۹ الی ۱۸

هزینه کارگاه: ۴۹۰٫۰۰۰ تومان       (ناهار، دو میان وعده ، دریافت گواهینامه بین المللی از آکادمی IQS انگلستان، پکآموزشی)

تلفن مشاوره: ۰۹۱۲۰۳۷۹۲۰۶ و ۰۲۱۸۸۲۱۳۰۲۸        WWW.SALIMKHALILI.COM

 
با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کارTelegram-salimkhalili

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۳
سلیم خلیلی

اشتباهاتی در فروش که باید از آن پرهیز کرد

يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ق.ظ

اشتباهاتی در فروش که باید از آن پرهیز کرد

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

این اشتباهات بزرگ به طرز عجیبی رایج هستند. مطمئن شوید که مرتکب هیچ یک از این اشتباهات نشوید.

پاسخ دادن به موضوعاتی که مشتری درباره آن سوال نکرده است.

هر چند پرداختن به موضوعاتی که ممکن است باعث نگرانی مشتری باشد و آماده کردن جواب‌های منطقی برای این نگرانی‌ها ایده خوبی است؛ اما اینکه خودتان این نگرانی‌ها را مطرح کنید اصلا ایده خوبی نیست؛ چرا که با این کار ممکن است موضوعی را ایجاد کنید که اصلا وجود خارجی نداشته است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

راه حل: هرگز جمله خود را این گونه آغاز نکنید «شاید از این مساله نگران باشید که …» یا «شاید از خودتان می‌پرسید …»

هرگز «قدم بعدی» را در اختیار مشتری نگذارید : من نامه‌ها و ایمیل‌های زیادی در رابطه با فروش دیده ام که در پایان آن به مشتری پیشنهاد می‌شود که با فروشنده «در صورت تمایل» یا «برای اطلاعات بیشتر» تماس بگیرد. افرادی که چنین نامه‌هایی با این مضمون می‌نویسند همیشه شکایت دارند که هیچ پاسخی از مشتری دریافت نمی‌کنند.آنچه می‌گویم شوخی نیست در واقع شما با این کار از مشتری می‌خواهید کار شما را انجام دهد.

راه حل: توپ را در زمین خودتان نگه دارید. از عبارات جایگزین مانند این استفاده کنید: «هفته آینده جهت بررسی امکان سنجی این موضوع و گفت‌وگو درباره آن با شما تماس خواهم گرفت.»

هرگزنتایج را فدای ویژگی‌ها نکنید: عجیب است که برخی افراد (اغلب گروه بازاریابی) بر این باور هستند که مشتریان به علت ویژگی‌های مطلوب یک محصول تصمیم به خرید آن می‌گیرند. به همین خاطر، این افراد لیستی از این ویژگی‌ها تهیه می‌کنند به این امید که حداقل یکی از آنها بتواند توجه مشتری را به خود جلب کند.

راه‌حل: بدانید مشتری به چه علت با وجود رقبا، محصول شما را می‌خرد و خرید از شما را به رقبا ترجیح می‌دهد. سپس برای فروش همان نتیجه برنامه‌ریزی کنید و از ویژگی‌های محصول برای ارائه هر چه بهترآن نتایج استفاده کنید.

از صمیمیت مصنوعی پرهیز کنید: چه خوشتان بیاید و چه نیاید، لحظه‌ای که در ذهن یک شخص به عنوان «فردی که می‌خواهد به من چیزی را بفروشد» جای می‌گیرید، در واقع وارد مبازره سختی برای جلب اعتماد طرف مقابل قرار می‌گیرید. تحت چنین شرایطی، بی شک بدترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که سعی کنید با چاپلوسی درصدد جذب طرف مقابل برآیید.یکی از شایع ترین رفتار‌ها این است که در آغاز یک مکالمه سرد و خشک کاری از طرف مقابل سوال می‌شود «امروز حالتان چطور است؟» این سوال برای طرف مقابل بی معنی است.

راه حل: باشخصیت و حرفه‌ای باقی بمانید تا زمانی که واقعا رابطه دوستی میان شما ایجاد شود که در نوع خود هفته‌ها طول خواهد کشید.

هرگز پیشنهاد فروش را به سرعت ننویسید: گرچه پیشنهادها می‌توانند در برخی موارد به رشد یک فرصت کمک کنند، اما در اغلب موارد فرآیند درخواست پیشنهاد بعد از پیش‌بینی مسائل پیش رو و احتمالا یافتن راه‌حل آن محقق می‌شود؛ چراکه نوشتن یک پیشنهاد نیاز به زمان و تلاش دارد و اغلب ارائه زودهنگام آن کار درستی نیست مگر آنکه نسبت به سایر رقبا در موضوع فروش، مزیت خاصی داشته باشید.

راه‌حل: پیشنهاد فروش را زمانی بنویسید که موافقت شفاهی صورت‌پذیرفته باشد.

بیشتر گوش دهید و کمتر صحبت کنید: این اشتباه آنقدر رایج است که شایستگی تکرار را دارد. وقتی چیزی را می‌فروشید، ممکن است به آسانی هیجان زده یا عصبی شوید و به همین خاطر برای آنکه فروش را محقق نمایید ممکن است زیاد حرف بزنید یا سخنرانی کنید. این کار از دید مشتریان بسیار آزاردهنده است.

راه حل: در ذهن خود، فرآیند فروش را به عنوان یک فعالیت «خنثی» بازتعریف نمایید که بیش از همه متضمن گوش دادن و عکس العمل به حرکات و گفته‌های مشتری است.

هرگز وقت خود را برای «موقعیت‌هایی» که به بن بست منتهی شده است، هدر ندهید: امروز با وجود اقتصاد چالش انگیز و همین‌طور رقابت دیوانه وار جهانی، گاهی اوقات معجزه به نظر می‌رسد که بتوان با یک انسان واقعی وارد مذاکره فروش شد. اگر این اتفاق بیفتد، امکان تحقق فروش می‌تواند آنقدر اغواکننده باشد که اصلا تمایل نداشته باشید سوالاتی بپرسید که نشان دهد طرف مقابل قصد جدی برای خرید ندارد.

راه حل: طی پنج دقیقه اول در اولین گفت‌وگو سوالاتی بپرسید که نشان دهد آیا مشتری نیاز واقعی دارد یا پول کافی برای خرید موجود هست یا خیر.

هرگز کاررا نیمه رها نکنید: ایجاد رابطه با مشتری متضمن ایجاد تدریجی اعتماد کافی در او برای غلبه بر انزجار طبیعی است که بیشتر افراد در قبال فروشندگان احساس می‌کنند.به همین علت، اگر نتوانید آنچه را قول داده‌اید، ارائه دهید، موفق به فروش نخواهید شد.

راه حل: نسبت به توانایی انجام کار و زمان بندی وقایع دقیق و پایبند باشید.فقط در جایی تعهد ایجاد کنید که ۱۰۰ درصد مطمئن هستید از عهده آن بر خواهید آمد.

هرگز پس از پایان کار آن را «خاتمه یافته» تلقی نکنید: بسیاری از شرکت‌ها و افراد معنای عبارت «انجام یک معامله» را به این معنی تعبیر می‌کنند که فعالیت فروش به پایان رسیده است. اما هیچ چیز بالاتر از حقیقت نیست. کار واقعی بعد از انجام یک معامله شروع می‌شود؛ چراکه درست در همین زمان است که می‌توانید نوعی رابطه ایجاد نمایید که پایدار باشد و در این زمان خواهید توانست برای فروش خود مرجعیت کسب کنید، هر دو نتیجه بسیار آسان‌تر و سودمندتر از ورود به یک کسب و کار جدید است.

راه‌حل: همیشه هدفتان رابطه بلندمدت باشد نه یک منفعت کوتاه مدت. در این صورت، اتمام یک کار به منزله شروع یک فرآیند است نه پایان آن.

به سرعت برای معرفی خود اقدام نکنید: برخی از برنامه‌های آموزشی فروش، استفاده از این عبارت را توصیه می‌کنند آیا شخص دیگری را می‌شناسید که به محصول ما نیاز داشته باشد؟ این روش نادرست است؛ چراکه مشتریان حاضر نیستند حسن شهرت خود را با توصیه شخصی که توانایی او در انجام کار برای آنها ناشناخته است خدشه دار کنند.

راه‌حل: فقط زمانی درخواست معرفی نمایید که مشتری نسبت به محصول یا خدماتی که به او فروخته‌اید، کاملا راضی باشد.

مترجم: رویا مرسلی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۷
سلیم خلیلی

هفت حقیقت جهانی برای اطمینان از کارآیی برند

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

امروزه دیگر دوره شرکت‌های بزرگ سپری شده است و آنها نمی‌توانند هر تصمیمی را که در ذهن دارند، عملی سازند. شرکت‌های امروزی بایدبه دنبال راه‌هایی باشند که از طریق آنها بتوانند اعتماد مشتریان را جلب نمایند.

ما در دورانی زندگی می‌کنیم که به علت حضور رسانه‌های جمعی، هیچ چیز از دیدگان مردم پوشیده نمی‌ماند. در نتیجه اگر شرکت‌های بزرگ و چندملیتی همچنان خواستار بازار محافظت‌شده باشند، به طوری که سیاست‌ها تنها درون‌شرکتی و مخفی بمانند کار بسیار دشواری در پیش خواهند داشت؛ چراکه عصر امروز عصر خلاقیت‌های مشارکتی است،‌ بنابراین شرکت‌ها باید از تجربیات یکدیگر استفاده نموده و کارآیی یکدیگر را ارزیابی کنند تا پیشرفت جمعی حاصل شود. در واقع تکنولوژی‌های اخیر مردم را به گونه‌ای توانمند ساخته است که همواره دنبال خریدهای هدفمند باشند، در نتیجه شرکت‌های گوناگون با به اشتراک گذاشتن تجربیات خود می‌توانند هدف‌های مردم را بهتر شناسایی کرده و پیشرفت نمایند. در ادامه هفت حقیقت جهانی برای تضمین کارآیی برندهای امروزی بیان شده است.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

انسانیت

اولین نکته مهم که برندهای مختلف باید در نظر بگیرند این است که مردم به دنبال ایده‌آل بودن برند نیستند، بلکه تنها می‌خواهند برندها با مردم صادق باشند. در واقع مردم می‌خواهند در کنار معاملات تجاری محض،‌ به روابط نیز ارزش داده شود. به عنوان مثال،‌ کمپین «خرید کمتر» پاتاگونیا، با شعار جلوگیری از مصرف انبوه طرفداران زیادی به خود جلب کرده است. این شرکت به منظور کاهش مصرف، کالاهای مصرف‌شده در پاتاگونیا را خرید و فروش می‌کند که برای دسترسی راحت‌تر مصرف‌کنندگان، این عمل را به صورت تیمی با همکاری ای‌بی (eBay) و کامن تردز (Common Threads)‌ انجام می‌دهد. این عمل در ابتدا بسیار عجیب به نظر می‌آید؛ در حالی که اگر به صورت بلندمدت به آن نگاه شود بسیار ایده هوشمندانه‌ای است؛ چراکه پس از مدتی، مردم افراد این کمپین را به عنوان فروشندگانی می‌شناسند که به محیط زیست اهمیت می‌دهند و اصلا تمایلی به کسب‌و‌کار ۲۴ ساعته ندارند.

داشتن دیدگاه خاص

به عنوان یک برند،‌ همواره «واژه‌ای» که مردم شما را با آن می‌شناسند بسیار مهم است، به عنوان مثال نام شرکت ولوو، «ایمنی» را به دوش می‌کشد. این در حالی است که برندهای موفق،‌ از این شعارها فراتر رفته و به دنبال دیدگاه‌های خاصی می‌باشند که برای مردم ملموس و حقیقی باشد. در واقع برندهای موفق توسط این دیدگاه، جواب بسیاری از سوالات اساسی مصرف‌کنندگان را می‌دهند. سوالاتی نظیر اینکه چه کسانی برند را اداره می‌کنند؟ انگیزه آنها و نقطه جذاب آنها برای مصرف‌کننده‌ها چیست؟ در حقیقت، مردم امروزه به دنبال شعارهای خیالی و به دور از واقعیت نیستند، بلکه می‌خواهند شرکت‌ها هرچه بیشتر فاصله خالی بین حقیقت و شعارها را پر کنند. به همین دلیل شرکتی که دارای دیدگاه خاص خود باشد و همواره تلاش کند تا دیدگاه خود را برای مردم ملموس و قابل درک نمایش دهد، می‌تواند محبوبیت بیشتری نزد مردم پیدا کند.

حامی باشید

بازاریابی حمایتی (Cause Marketing) از سال ۲۰۰۹ بسیار مورد توجه قرار گرفت. در نتیجه آن، شرکت‌ها تلاش بسیار زیادی انجام دادند تا در زمینه‌های مختلف حمایت خود را انجام دهند. به عنوان مثال برخی شرکت‌ها حامی فعالیت‌های اجتماعی، فرهنگی یا ورزشی می‌شوند که در نتیجه آن می‌توانند نظر افراد مختلفی را به خود جلب کنند. این فعالیت‌ها نیز به دور از شعارهای فریبنده می‌تواند در کارآیی و ماندگاری یک برند نقش بسزایی داشته باشد.

به هنگام تغییر مانند کاتالیزور عمل کنید

اگر بدانید چه جایگاهی دارید و چگونه می‌خواهید خود را به مردم معرفی کنید، به هنگام یک تغییر اجتماعی که مملو از آرای مثبت و منفی می‌باشد به آسانی می‌توانید رهبری آنها را بر عهده بگیرید. به این ترتیب دیگر در ادامه جنبش خود تنها نیستید و بسیاری از مصرف‌کنندگان با ذهنیت مثبت را همراه خود ساخته‌اید.

به جای کالا،‌ تجربه زندگی را عرضه کنید

ممکن است مصرف‌کنندگان به کالا نیاز داشته باشند،‌ اما نیاز واقعی آنها داشتن رابطه است، یعنی ارتباط با یکدیگر و همچنین برندهایی که بخشی از زندگی آنها می‌باشند. شرکت‌های مختلفی برای فروش بیشتر محصولات خود،‌ احساس مشارکت و همکاری را در بین مشتریان خود ایجاد می‌کنند. به عنوان مثال، یکی از این شرکت‌ها مبادله ماشین با دوچرخه را به صورتی مفرح برگزار کرد. در این همایش مصرف‌کنندگان لحظات شادی را در کنار یکدیگر داشتند و در مسابقات مختلفی شرکت کردند.

بنابراین ممکن است مصرف‌کنندگان به کالا نیاز داشته باشند؛‌ اما چیزی که آنها واقعا به آن نیازمندند ارتباط می‌باشد.

خلاقیت مشارکتی

خلاقیت مشارکتی صحیح به دور از حیله است. این نوع از خلاقیت در واقع مسیری است که فضا را برای مشارکت مصرف‌کنندگان باز می‌گذارد تا جوابی خلاقانه پیرامون هدفی مشترک به دست آید. به عنوان مثال یک شرکت کرایه اتومبیل در آمریکا،‌ «زیپکار»،‌ تنها در یک روز با برقراری مذاکره‌ای بین مصرف‌کنندگان خود در فیس‌بوک به بیش از ۱۰۰۰ ایده کاری دست پیدا کرد که توانست برای این شرکت بسیار مفید و موثر باشد.

سازندگی را از داخل به بیرون انجام دهید

تمجید از ارزشمندترین دارایی‌های خود کار آسانی است؛‌ اما اگر با توجه به قوانین جهانی بخواهید آنها را در موفقیت سازمان مشارکت دهید کار بسیار دشوار خواهد شد. برخی از شرکت‌های بسیار موفق چنین روشی را پیش گرفتند. در واقع شرکت‌هایی نظیر گوگل توانسته‌اند با مشارکت دادن کارمندان که مهم‌ترین سرمایه شرکت‌ها می‌باشند، در امور سازمان به موفقیت‌های بی‌نظیری دست یابند. این تجربیات نشان می‌دهد که اگر یک شرکت با توجه به شرایط خود،‌ ابتدا بافت درونی خود یا همان کارمندان شرکت را طوری تربیت نماید تا کارآیی بالایی داشته باشند، می‌تواند در دنیای بیرونی نیز موفقیت‌های بزرگی کسب نماید که حاصل مشارکت کارمندان داخلی است.

ترجمه: بهزاد بهمن‌نژاد

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۳
سلیم خلیلی

چگونه برای محصول خود توزیع‌کننده بیابیم

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

یک توزیع کننده خوب می‌تواند باعث افزایش چشمگیر حجم فروش شود به شرط آنکه شما نحوه انتخاب یک توزیع کننده مناسب را بدانید. در زیر به نامه‌ای از یک تولیدکننده توجه کنید:

جناب آقای …

من اخیرا محصولی را طراحی کرده‌ام و اولین مجموعه آن به زودی تولید خواهد شد. این محصول فوق‌العاده است، اما من برای رساندن آن به فروشندگان مشکل دارم. آیا بهتر نیست براین امر تمرکز کنم که فروش محصول را به یک توزیع‌کننده واگذار نمایم؟ توجه داشته باشید که یک محصول، تا زمانی که فروش نرود محصول نیست.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

کانال‌های فروش

سه روش اصلی برای فروش محصول شما وجود دارد:

  • فروش مستقیم به مشتری از طریق وب سایت.
  • فروش کالا به فروشگاه‌های خرده فروشی که آنها به مشتری نهایی عرضه می‌کنند.
  • فروش به یک توزیع کننده که کالا را در خرده فروشی‌ها توزیع کرده و آنها را به مشتری نهایی عرضه می‌کنند.

حدس من این است که شما هر سه روش را به کار می‌گیرید. مسلما برای فروش یک محصول ایجاد سایت اینترنتی ضروری است- و لو اینکه فقط برای بازاریابی باشد- اما در عین حال باید تلاش کنید تا فروش نیز محقق شود. (مگر آنکه قرارداد شما با خرده فروشان یا توزیع کننده‌ها مانع این کار شود).

فروش مستقیم به فروشگاه‌ها نیز ضروری است. حتی اگر هدف نهایی شما کار کردن با یک توزیع‌کننده باشد، باز هم باید پیش زمینه مناسبی در فروش داشته باشید که به توزیع‌کننده نشان دهید و به او ثابت کنید که محصول شما ارزش فعالیت برای فروش را دارد مگر آنکه یک محصول بی‌نظیر و بی‌رقیب در دست داشته باشید. هزاران فروشگاه وجود دارد که توسط صاحبان آن اداره می‌شود پس اگر برخی از آنها به شما جواب منفی دادند، پاسخ برخی نیز مثبت است.

اما درباره فروش مستقیم به فروشگاه‌ها مشکلاتی وجود دارد. اول اینکه این کار به شدت زمانبر است. دوم اینکه یک فروشگاه در سطح متوسط (به خصوص فروشگاهایی که توسط صاحبان آن اداره می‌شوند و بخشی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای نیستند) چندان علاقه‌ای به این امر ندارند که با شمار زیادی از تولیدکنندگان تجارت داشته باشند. آنها ترجیح می‌دهند با توزیع‌کنندگان در ارتباط باشند؛ چرا که در این گونه تجارت همه کارها یک بار انجام می‌شود: یک کاتالوگ، یک فاکتور فروش، و یک چک پرداخت. آنها مایل نیستند با افراد زیادی در تماس باشند و با تعداد زیادی از فروشندگان تجارت کنند.

 

آنچه یک توزیع کننده باید بداند

بنابراین، انتخاب یک توزیع‌کننده احتمالا امری اجتناب ناپذیر است. فقط به یاد داشته باشید که تمایلات توزیع‌کننده‌ها با خواسته‌های فروشندگان خرد متفاوت است. نگرانی‌های یک توزیع کننده عبارتند از:

۱- میزان سودی که می‌توانند از محصول شما به دست آورند.

۲- هزینه انبارش و نگهداری محصول شما.

۳- پتانسیل رشد محصول شما چقدر است؟

۴- آیا کالاهای مختلفی عرضه می‌کنید یا خیر؟

منطقی که در پس دو مورد اول وجود دارد واضح است. برای هر دو دسته فروشندگان و توزیع‌کنندگان، سود و هزینه در اولویت قرار دارند. قابلیت رشد نیز در صورتی بسیار مهم است که محصول شما نسبتا گران قیمت باشد. به‌عنوان مثال فرض کنید قیمت مصرف کننده محصول شما ۲۵ دلار باشد و شما آن را به قیمت ۱۵ دلار در اختیار فروشندگان قرار می‌دهید. در این‌صورت لازم است شما هزینه کمتری از این میزان برای توزیع کننده در نظر بگیرید تا او بتواند سود ببرد (مثلا ۱۲ دلار یا ۱۰ دلار یا حتی کمتر). توزیع‌کننده‌ای که فقط ۳ تا ۵ دلار در هر فروش سود می‌برد باید مقدار زیادی از محصول شما را بفروشد تا فعالیتش سود معناداری را عاید او نماید.

قابلیت شما برای تولید محصولات مختلف نیز مهم است، چرا که هزینه‌های اداری برای توزیع کنندگان مهم هستند. به همان دلیل که خرده فروشان ترجیح می‌دهند به جای خرید از چند منبع، تنها از یک توزیع کننده خرید کنند، توزیع کنندگان نیز ترجیح می‌دهند چندین محصول را از یک تولیدکننده بخرند.

بنابراین قبل از تعیین یک توزیع کننده برای محصول خود، خودتان را به جای او بگذارید: یک توزیع کننده احتمالا سوالات زیر را از خود خواهد پرسید:

  • از این محصول چقدر سود عاید خواهد شد- هم در واحد و هم در مجموع؟
  • آیا ما از این محصول در مقایسه با محصول مشابه سود بیشتری بدست خواهیم آورد؟
  • آیا فعالیت بازاریابی تولیدکننده به فروش محصول کمک خواهد کرد؟
  • سطح انبارش محصول تا چه میزان باید باشد؟
  • انبارش و نگهداری این محصول تا چه میزان بر هزینه توزیع اثر خواهد گذاشت؟
  • آیا مشتریان خواستار چنین محصولی هستند؟ آیا این محصول نیاز فروشندگان خرد را برآورده می‌کند؟
  • آیا این تولیدکننده محصولات دیگری برای فروش نیز دارد؟ یا احتمالا محصولات دیگری که ما توان فروش آن را داشته باشیم؟

مهم این است که به این موضوع توجه کنید که توزیع‌کننده‌ها محصول شما را با معیارهایی کاملا متفاوت از مشتری نهایی ارزیابی می‌کنند. هیچ تفاوتی ندارد که محصول شما تا چه حد جذاب یا نوآورانه باشد، در هر صورت اگر کار کردن با شرکت شما سخت باشد و از آن مهم‌تر توزیع کننده نتواند سود ببرد، از شما خرید نخواهد کرد. آخرین نکته اینکه در این باره خوب فکر کنید که چرا تمام سعی خود را می‌کنید که محصول خود را به فروشندگان خرد بفروشید. بیشتر محصولاتی که برای توزیع‌کننده‌ها جذاب هستند، فروششان به فروشندگان خرد بسیار آسان است؛ دلیل اینکه شما به سراغ توزیع کننده‌ها می‌روید این است که حجم فروش خود را گسترش دهید.

بنابراین اگر نمی توانید تعداد زیادی از فروشندگان خرد را به خرید محصول خود ترغیب نمایید، در اینصورت احتمال دارد که هنوز آماده عرضه محصول خود از طریق توزیع کننده نباشید. قبل از هر کار، این موضوع را مورد بررسی قرار دهید.

مترجم: رویا مرسلی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۰
سلیم خلیلی

شش قانون کسب و کاری که می‌توانید زیرپا بگذارید

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

من «رنه شیمادا»، موسس شرکت High Tech Connect هستم. ممکن است ذاتا آدمی قانونمندی باشم، ‌اما زمانی که پای شرکتم به میان می‌آید خوب می‌دانم که چه وقت از قوانین سرپیچی کنم.

من اهل ریسک کردن نیستم. حتی زمانی که بچه بودم، اکثر اوقات هرچه معلم‌ها می‌گفتند، انجام می‌دادم و به حرف والدینم گوش می‌کردم. در دانشکده و اوایل کارم در شرکت‌های فناوری، برای رسیدن به سطح بعدی از مدیریت و ارتقا از یک مسیر خطی و قابل پیش‌بینی‌ پیروی می‌کردم.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

اما زمانی که کسب و کار خود را راه اندازی کردم، همه چیز تغییر کرد. عدم ریسک به معنی عدم دستیابی به سود و موفقیت بود. من متوجه شدم که گاهی اوقات قوانین استاندارد کاربردی ندارند، به خصوص قوانین زیر:

  1. «هرگز با خانواده و دوستان خود کار نکنید.» اولین کسانی که من استخدام کردم، خواهرم و بهترین دوستش بود. خواهر من لوری بسیار به جزئیات اهمیت می‌دهد و همسر او نیز در قسمت خدمات پس از فروش در فروشگاه زنجیره‌ای Nordstrom سابقه کار داشت. از آن زمان ۱۵ سال گذشته و آنها هنوز در شرکت من کار می‌کنند و بسیار کمک حال من هستند. مطمئنا ما اختلاف نظرهایی داشته‌ایم، ‌اما لوری و مایکل همواره به موفقیت شرکت متعهد بوده‌اند و برای من به عنوان مدیر شرکت احترام قائلند. ما به یکدیگر اعتماد داریم و در مورد مسائل مهم شرکت با هم بحث و گفت‌وگو می‌کنیم.
  2. «مدرک کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار (MBA) بگیرید.» همان طور که از استیو جابز، والت دیزنی و مارک زوکربرگ آموخته‌ایم، داشتن مدرک عالی تحصیلی کسب و کار برای کارآفرینی موفق لازم نیست. از افراد هوشمند بهره بگیرید، به داشته‌های خود اعتماد کنید و تنها کافی است که به جلو حرکت کنید. من با پیوستن به گروه فرشتگان نجات سرمایه‌گذاری به بینش و درک فوق العاده‌ای رسیده‌ام و دیده‌ام که چطور کارفرمایان شرکت شان را می‌گردانند و بازاریابی می‌کنند. فرشتگان کسب‌وکار، افراد توانمندی هستند که به طور غیررسمی‌ و غیرشرکتی فعالیت می‌کنند و علاقه‌مند به سرمایه‌گذاری یا مشارکت باشرکت‌های کوچک نوپایی هستند که در مرحله اولیه باشند. سازمان‌های تخصصی و حرفه‌ای در صنعت مربوط به حرفه‌ام، مرا به کارفرمای موفقی تبدیل کرده‌اند. سازمانی به نام ویستیج که ارائه‌دهنده مشاوره به شرکت‌ها است، امکان دسترسی به متخصصان در هر زمینه‌ای از کسب و کار را برای من فراهم کرد.
  3. «فروش، کلید موفقیت است.» من به عنوان صاحب یک کسب‌و‌‌کار، سال‌ها موفق بودم. متاسفانه در قسمت فروش با مشکل مواجه بودم. از درخواست کردن برای پول متنفرم. بنابراین کارمندان فروش حرفه‌ای را استخدام کردم‌؛ اما همه آنها ناموفق بودند. حالا می‌فهمم به همان اندازه که من از فروختن متنفرم، مشتریانم هم از‌اینکه در معرض فروش قرار بگیرند متنفرند. آنها حقیقتا نیاز به همفکری کسی دارند که ناراحتی شان را درک کند و راه حلی را بیابد که حتی نیاز به کار بیشتر هم نباشد.
  4. «شما نیاز به طرح و برنامه دارید.» به مدت چند سال، گروه ما هیچ طرح کسب و کار رسمی‌ای نداشت. البته بدون نقشه ، ممکن است وقت و منابع را هدر دهید. حتی ممکن است متوجه نشوید چه زمان به اهدافتان دست می‌یابید. ‌اما گذراندن هفته‌ها به بحث و مذاکره برای نوشتن طرحی جامع که تازه قسمت کوچکی از آن اجرا می‌شود، سودآور و مفید نیست.

ما شروع ساده‌ای داشتیم و همان شیوه را ادامه دادیم؛ یک صفحه به منظور درآمد سالانه و یک موضوع اصلی که مورد توافق کل تیم بود، همچنین هر سه ماه، یک یا دو طرح برای هر نفر درنظر گرفته می‌شد. با ‌این طرح‌های ساده زمانی که بازار تکنولوژی در سال ۲۰۰۹ دچار رکود شد، روش ما‌ این ‌امکان را به ما داد که سریع تغییر موضع دهیم. ما حساب فروش خود را کاهش دادیم و سرمایه‌گذاری بزرگی را در رسانه‌های اجتماعی انجام دادیم. در نهایت، ‌این آن چیزی بود که ما را به سمت بهبودی سوق داد.

  1. «گستره مشتریان خود را متنوع کنید.» حقیقتا ما سال‌ها تلاش کردیم. ‌اما زمانی که یک غول صنعتی، بزرگ‌ترین مشتری شماست و مدیران با همکارانشان در بخش‌های دیگر در مورد شما حرف می‌زنند، چه جای شکایت باقی می‌ماند؟ بازاریابی دهان به دهان همیشه یک هدیه و مزیت محسوب می‌شود.‌ این نوع بازاریابی به گونه‌ای است که آوازه سرویس‌ها و خدمات خوب از طریق مردم دهان به دهان می‌گردد و باعث می‌شود که یک سرویس یا شرکت از این طریق بر تعداد مشتریان خود بیفزاید. مطمئنا، ما با سایرشرکت‌های بزرگ و همچنین با بسیاری از شرکت‌های کوچک نیز کار کرده‌ایم؛ ‌اما بزرگ‌ترین مشتری ما آن شرکتی است که باعث حفظ و پایداری کسب و کار ما می‌شود. بنابراین ما سخت کار می‌کنیم، تا بتوانیم تداوم همکاری خود را با‌این شرکت‌ها حفظ کنیم.
  2. «هرگز رایگان کار نکنید.» هنوز هم گاهی اوقات پیش می‌آید که ما خدمات خود را به صورت رایگان ارائه می‌دهیم. در حقیقت، ‌این شیوه‌ای بود که ما کسب و کار خود را آغاز کردیم. ما با دوستانی که نیاز به تبلیغات داشتند همکاری می‌کردیم و آنها هم تخصص مربوطه را در اختیار ما می‌گذاشتند.

بعد از دو سال متوجه شدیم که موقعیت کسب و کار واقعی نیز در ‌این حوزه وجود دارد و حالا ما به جایی رسیده‌ایم که هزینه‌های بیمه، مالیات، اجاره، حقوق کارمندان و سایر هزینه‌ها را پرداخت می‌کنیم، البته زمان‌هایی هم هست که نمی‌توانیم در برابر حمایت سازمان‌های غیرانتفاعی و به ویژه دوستان نزدیک مقاومت کنیم.

ممکن است من ذاتا پیرو قانون باشم. من همیشه چراغ راهنما می‌زنم و صبورانه در صف منتظر می‌شوم. ‌اما یکی از مهیج ترین چیزها در مورد یک کارآفرین و کارفرما، خلاقیت و نوآوری است و‌اینکه کشف کند چه چیزی بهترین است، حتی اگر برخلاف آن چیزی باشد که دیگران توصیه می‌کنند.‌ این است زیبایی رییس خود بودن.

مترجم: زهره همتیان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۹
سلیم خلیلی

روانشناسی ارتباط با مشتری

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۷ ق.ظ

روانشناسی ارتباط با مشتری

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

فروشندگانی که با مهارت‌های زبان بدن آشنا هستند و در دوره‌های یادگیری مهارت‌های غیرکلامی شرکت می‌کنند، به این توانایی دست می‌یابند که حتی با شنیدن تن صدای یک فرد از طریق تلفن، زبان بدن او را پیش‌بینی کنند.

فروشنده‌هایی که در مقابل مشتری با حالت دست به سینه ژست می‌گیرند و به نظر خود، ژست یک انسان مودب گرفته‌اند، به‌طور ناخودآگاه احساس ترس یا حالت مقاومت خود را در ذهن مشتری حک می‌کنند؛ هرچند که اکثر فروشنده‌ها از این نوع رفتار اطلاع چندانی ندارند و برای همین است که اکثر آنها در برخی فروش‌های خود ناموفق هستند و هرگز نخواسته‌اند علت عدم موفقیت خود را در یک فروش از زاویه دیگری بررسی کنند. اکثر آنها خرید نکردن مشتری را براساس پیش‌فرض‌های ذهنی خود توجیه می‌کنند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

برای بسیاری از ما اتفاق افتاده است که با خود این جملات را می‌گوییم: حدس می‌زنم که فروشنده دروغ می‌گوید؛ یا احساس می‌کنم آنچه فروشنده در مورد ویژگی‌های کارش یا محصولات بیان می‌کند، واقعیت ندارد. این گونه برداشت‌های مشتری زمانی اتفاق می‌افتد که زبان بدن فروشنده و گفتارش با هم مطابقت ندارند. فروشندگان هوشمند باید قادر باشند تضادهای بین گفتار و زبان بدن مشتری را تشخیص دهند. به طور مثال زمانی که مشتری از ارتباط با شما امتناع می‌کند یا حاضر به معامله با شما نیست؛ ولی دست‌هایش باز است و کف دست‌های خود را نشان می‌دهد، باید نتیجه بگیرید که وی مشتری بالقوه‌ای است که حالت تهاجمی ندارد و با چندین بار ارتباط با وی می‌توانید او را به مشتری بالفعل تبدیل کنید.

 

بازار پرازدحام و پیچیده امروزی

برای انجام یک فروش خوب، ممکن است کالای شما قیمت مناسب، کیفیت عالی، زمان تحویل سریع، خدمات پس از فروش، شرایط مناسب پرداخت و بسیاری از فاکتورهای مهم و تاثیرگذار در فروش را داشته باشد. حتی فروشنده دقیقا بتواند تیپ شخصیتی‌ مشتریان را به خوبی تشخیص دهد. چه بسا فروشنده در رعایت اصول مشتری‌مداری نیز تا سرحد وسواس اعتقاد داشته باشد و احترام قائل شود؛ به گونه‌ای که حتی معتقد باشد در دنیای تجارت امروزی، مشتری صاحب کسب وکار است؛ چرا که رضایت و خشنودی او باعث بقای کسب‌وکار می‌شود. این طور بیان کنم که از نظر خود فروشنده، همه چیز برای یک فروش موفق آماده و مهیا باشد؛ اما فروشنده به دریافت سفارش یا فروش، موفق نشود. چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیفتد؟

در بازار ازدحام و پیچده امروزی، تسلط و مهارت در برقراری ارتباط، یکی از عناصر کلیدی موفقیت در فروش است. بدون آگاهی از مهارت‌‌های غیرکلامی (زبان بدن)، نمی‌توانید پیام‌های غیرکلامی مشتری را که ممکن است با پیام‌های شفاهی او همخوانی نداشته باشد، تشخیص دهید و در نتیجه نتوانید ارتباطی اثربخش با مشتریان برقرار کنید.

اکثر بازاریابان، فروشندگان و حتی مدیران، مهارت‌های غیرکلامی را جدی نمی‌گیرند. با جرات بیان می‌کنم بیشتر همین افراد، از علائم زبان بدن و تاثیر آن اطلاع‌ چندانی ندارند و به صورت حرفه‌ای نمی‌توانند زبان بدن طرف مقابل را بفهمند؛ حال آنکه درک و تفسیر زبان بدن در مذاکرات خرید و فروش، بسیار حائز اهمیت است.

 

نقش احساسات در تصمیم‌گیری

بسیاری از فروشندگان و بازاریابان نمی‌دانند که ضمیر ناخودآگاهشان با ضمیر ناخودآگاه مشتری ارتباط برقرار می‌کند. براساس تحقیقات انجام شده توسط متخصصان، حدود ۹۵ درصد از تمام تفکرات، احساسات و یادگیری‌ها در ضمیر ناخودآگاه- یعنی بدون آگاهی ما- صورت می‌پذیرد، یعنی، در آمیزه‌ای از خاطرات، احساسات و سایر فرآیندهای شناختی که ما از آنها آگاه نیستیم یا نمی‌توانیم آنها را بیان کنیم.

شاید برای شما زیاد اتفاق افتاده باشد که کالایی را خریده‌اید، بدون اینکه هیچ دلیل و منطقی برای آن خرید یا خرید از آن فروشنده داشته باشید. همچنین گاه پیش آمده که تصمیماتی گرفته‌اید و حتی هیچ دلیل خاصی برای آن نداشته‌اید، ولی بیان می‌کنید که در آن زمان حس می‌کردم تصمیم خوبی است یا خرید خوبی انجام داده‌ام یا از این فروشنده یا مشتری چقدر خوشم آمد، یا برعکس، به دلم بد افتاد و از انجام دادن کاری منصرف شده‌اید.

همه این موارد مانند خرید، تصمیم‌‌گیری، فروش و مواردی از این دست که بارها در زندگی من و شما اتفاق افتاده است، نمونه‌هایی از قدرت ضمیر ناخودآگاه و تاثیر شگرف آن در فعالیت‌های روزمره ما است. در واقع به این گونه است که دستورات از طریق ضمیر ناخودآگاه صادر می‌شود و ضمیر خودآگاه آن دستورات را به اجرا درمی‌آورد. با این حساب بازاریاب‌ها و فروشنده‌ها نباید بیش از این بر دلیل و منطق خرید مشتری تمرکز کنند. احساسات در تصمیم‌‌گیری نه تنها نقش دارند، بلکه تاثیر زیادی در خرید ایفا می‌کنند. متاسفانه اکثر فروشنده‌ها مجذوب آگاهی خود و دلیل و منطق می‌شوند و از ضمیر ناخودآگاه خود و مشتریان خود غافل می‌شوند.

 

تفاوت بین فروشنده سطح یک و فروشنده معمولی

حتما برای شما مواردی پیش آمده است که برای خرید به فروشنده‌ای مراجعه می‌کنید، و او شروع می‌کند به دادن اطلاعات درباره محصول و حتی شاید با نگاه به چشمان شما، از کالای مورد نظرش تایید و تمجید می‌کند. برای من و شما بارها پیش آمده است که گاه احساس می‌کنیم یا حدس می‌زنیم که فرد دروغ می‌گوید؛ یا اینکه می‌گویید: «نمی‌دانم چرا نمی‌توانم حرف‌هایش را باور کنم.» در واقع بین زبان بدن فروشنده و گفتارش سازگاری وجود نداشته است. فروشنده سطح یک، دارای مهارت‌ها و توانایی‌های لازم در این زمینه است و بین گفتار و زبان بدن او تضادی وجود ندارد. تفاوت بین فروشنده سطح یک و فروشنده معمولی، در مهارت‌های غیرکلامی او نهفته است. ممکن است فروشنده سطح یک، در مقایسه با فروشندگان دیگر باهوش‌تر نباشد و از دانش آکادمیک هم برخوردار نباشد؛ اما این فروشنده قادر است علائم زبان بدن و رفتارهای غیرکلامی مشتری را به خوبی و با مهارت هر چه تمام درک کند و بفهمد که منظور مشتری چیست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۷
سلیم خلیلی

چگونه مشتری را بشناسید و او را به دام اندازید

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: Fast Company

هر شرکتی این روزها تلاش می‌کند گروه هدف اصلی خود را تعریف کند. اگر آنها بتوانند این کار را انجام دهند، زندگی – یا حداقل کسب و کارشان – بسیار آسان‌تر خواهد بود. بعد از آن می‌توانند منابع شرکت را هدایت و انرژی خود را در مسیر درستی متمرکز کنند.

اما یک گروه هدف از عوامل نامتجانس زیادی تشکیل شده است. به عنوان مثال، مک دونالدز را در نظر بگیرید. این رستوران زنجیره‌ای چه کسی را می‌تواند گروه هدف اصلی خود بنامد؟ آنها روزانه به ۴۷ میلیون مشتری خدمات می‌دهند. در مورد اپل و نایک چطور؟ تعداد ۳۶۲ فروشگاه شرکت اپل در مدت ۳ ماه بسیار شلوغ‌تر از ۴ پارک تفریحی دیزنی در کل یک سال بوده است. بنابراین درست نیست که فکر کنیم گروه هدف به راحتی می‌تواند هر کسی باشد.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

برندهای زرنگ این واقعیت را می‌دانند. گروه هدف اصلی مک دونالدز خانواده‌ها هستند، نه نوجوانان. تجهیزات اپل را قبل از اینکه این برند از سوی عامه مردم مورد استقبال قرار بگیرد، فقط روی میز طراحانی که به دنبال فونت و رنگ خاص بودند، پیدا می‌کردید. گروه هدف شرکت‌هایی مثل نایک نیز ورزشکاران – حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای – هستند.

یک گروه هدف همان قدر که می‌داند روی چه چیزی متمرکز شود، همان قدر می‌داند چه چیزی را باید رد کند. برندها تمایل دارند تلاش کنند همه را راضی نگه دارند. بنابراین مدیریت ارشد به طمع درآمد احتمالی بیشتر که معتقد است از درخواست کردن از مردم و ایجاد جذابیت برای آنها به دست می‌آید، چشمش روی واقعیت بسته می‌شود. این یک اشتباه است. در واقعیت، هر چقدر میزان تمرکز محدودتر باشد و گروه هدف آرمانی به طور

خلاصه‌تری تعریف شود، وسعت گروه بیشتر است. این یکی از پارادوکس‌های عجیب برندگذاری است.

تقریبا هر برند موفقی که جذابیت پیدا می‌کند، آگاهانه یا به صورت تصادفی، کارش را با دو گروه هدفی که در نظر داشته انجام داده است. گروه هدف اول و اصلی، گروه آرمانی است که من به عنوان «آهن ربا» به آن اشاره می‌کنم. این گروه هر جا که باشند دیگران را به سوی خود جذب می‌کنند. گروه دوم که آنها را «جذب شونده» می‌نامم، کسانی هستند که خودشان جذب می‌شوند. جریان مهم درآمدی از طرف این گروه به دست می‌آید، اما نکته اینجاست که اگر آهن ربایی نباشد، جذب شونده‌ها نیز به کار نمی‌آیند.

بهتر است این اصطلاحات را واضح‌تر تعریف کنیم. تصور کنید یکی از جدیدترین رستوران‌های شهرتان را اداره می‌کنید. در یک بعدازظهر خاص، صفی از مردم خارج از رستوران جمع می‌شوند که همه صبورانه منتظرند فضایی خالی شود و به داخل بیایند. به طور طبیعی، از این صحنه تصور می‌کنید که محل خیلی شلوغ شده است. در نتیجه، افرادی که در صف ایستاده‌اند جذب شونده هستند. اما اگر از فاصله نزدیک‌تر به صحنه نگاه کنید، به طور شگفت‌آوری می‌بینید که ازدحام زیادی وجود ندارد. تعدادی از گروه‌ها پشت میزهای خود نشسته‌اند و در حال صحبت کردن و غذا خوردن هستند. این گروه بدون اینکه خودشان بدانند، دیگران را به داخل جذب می‌کنند. اینها همان آهن ربا محسوب می‌شوند.

یکی از یافته‌های کلیدی آزمایشی که در بخشی از تحقیق برای آخرین کتابم به دست آمد، این نکته بود که یک محصول مدت‌ها قبل از تاریخ ورود رسمی به بازار، باید برای همه آشنا باشد. این باعث می‌شود آهن رباها قبل از اینکه جذب شونده وارد کار شود، در مورد آن محصول صحبت کنند و نسبت به آن در بازار هیجان به وجود آورند. این آزمایش به ما یاد داد که ایجاد این آشنایی

در مورد محصول، قبل از ورود رسمی آن، جنبش مورد نیاز را در بازار ایجاد می‌کند. بهتر است ایجاد این آشنایی، چندین ماه – به طور مشخص حدود ۹ ماه – قبل از ورود آن کالا به بازار صورت گیرد.

از آنجایی که رسانه‌های اجتماعی به عنصری کلیدی در عرصه بازاریابی تبدیل شده‌اند، وقتی هر برندی وارد بازار می‌شود، اهمیت به حساب آوردن گروه‌های هدف آرمانی یک قاعده است. حقیقت این است که در آینده، هیچ برندی نمی‌تواند فقط با یک گروه هدف، به موفقیت برسد. در عوض، باید گروه‌های هدف را به صورت آگاهانه‌ای به آهن ربا و جذب شونده تبدیل کرد تا بتوانند از نظر استراتژیک دوام بیاورند. این کار نظم جدیدی را در میان مدیریت ارشد به وجود می‌آورد و آنها مجبور می‌شوند

صبور باشند.

هر مدیر اجرایی انتظار دارد یا امیدوار است روزی که برند جدید شرکتش وارد بازار می‌شود، هزاران مشتری بیرون در منتظر بمانند و اضطراب داشته باشند که آیا می‌توانند محصولات آنها را بخرند. این مساله تا حدی در مورد فروشگاه‌های اپل صدق می‌کند.

سوال اینجا است که شما چقدر تمایل دارید در طرح بازاریابی خود صبور باشید. آیا می‌توانید به مشتری «نه» بگویید؟ به جای این که سعی کنید همان روز اول که محصولتان وارد بازار می‌شود آن را به همه بشناسانید، بدانید طول عمر رابطه شما با مشتری عمیقا بستگی به این دارد که آنها حداقل برای مدتی در انتظار کالاهای شما بوده باشند.

مترجم: مریم رضایی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۵
سلیم خلیلی