دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

دوره عالی مدیریت حرفه ای کسب و کار DBA

Get Ready to Transform Yourself for Success خودتان را برای تبدیل شدن به آدم موفق

۲۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

درک مشتریان ستیزه‌جو

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۸ ق.ظ

درک مشتریان ستیزه‌جو

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

شما احتمالا هر روزه با مشتریانی ستیزه‌جو مواجه می‌شوید. کسانی که به خاطر تمامی اشتباه‌های زندگی شان، با شما به گونه‌ای ناشایست رفتار می‌کنند. آنها ممکن است که طعنه‌آمیز یا اهانت‌آمیز صحبت کنند. این افراد ممکن است برای شما قسم بخورند، تهدیدتان کنند یا شما را بترسانند.

تعامل با این‌گونه افراد مشکل است و تنها یک برخورد با این افراد می‌تواند روز شما را تباه کند. تکنیک‌های زیادی وجود دارد که می‌توانید برای درک مشتریان ستیزه‌جو از آنها بهره‌مند شوید، اما ما به دنبال این هستیم تا به شما کمک کنیم تا بفهمید هنگامی که مشتریان خشمگین خشم‌شان را بر شما فرود می‌آورند چه اتفاقی ممکن است رخ دهد. درک افراد عصبی به ما کمک می‌کند تا کمتر واکنش نشان دهیم و کمتر اعتدالمان را از دست دهیم.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

چنین رفتاری شخصی نیست

اولین چیز برای به خاطر آوردن در مواجه با مشتریان خشمگین این است که در حالی که این رفتار آنها به سمت شما هدایت می‌شود (و این می‌تواند به طور شخصی اهانت آمیز باشد)، سرچشمه واقعی این خشم هر جایی می‌تواند باشد. معمولا فرد خشمگین به عنوان یک فرد مجزا با شما اوقات تلخی نمی‌کند. آن شخص معمولا با شما به عنوان کارمند یک سازمان خطاکار و بی‌مسوولیت با شما برخورد می‌کند. از آنجایی که فریاد زدن یا توهین کردن به تمام سازمان کار سختی است، مشتری عصبانی خشم خود را به سمت شما نشانه خواهد رفت.

فرد خشمگین چه چیزی می‌خواهد؟

یکی از حقایق پنهان درباره مشتریان پرمخاصمه این است که آنها می‌خواهند مشکل‌شان حل شود. این تمام داستان نیست. وقتی که یک شخص در ابتدا زحمات عضوی از یک سازمان انکار می‌کند، به نقطه‌ای می‌رسند که مشکل از اولویت خارج می‌شود. بله، آنها می‌خواهند که مشکل حل شود، اما از نقطه‌ای به بعد، آنها آن‌چنان عصبی می‌شوند که نمی‌توانند برای آنچه در ابتدا می‌خواستند همکاری مثبتی داشته باشند. حتی اگر شما بتوانید راهی مناسب تدبیر کنید، آنها همچنان عصبانی خواهند بود. بسیار مهم است که دریابید افراد بسیار عصبی فرصتی برای بیرون ریختن عصبانیت خود می‌خواهند و می‌خواهند که به آنها توجه شود و مورد تصدیق قرار گیرند. اگر شما خشمشان را مورد تایید قرار ندهید و به سرعت به سمت تلاش برای حل مشکل حرکت کنید، شما مطمئنا آنها را خشمگین تر و تندخوتر خواهید کرد.

چه باید کرد؟

موارد ویژه‌ای وجود دارد که شما می‌توانید برای کنترل خشم فوق‌العاده مشتری انجام دهید، به طوری که تعارضات زمان‌بر و طولانی بالا نگیرد. ابتدا، شما باید مشتریان را با نگرشی که پیش می‌آیند مشاهده کنید و خودتان را برای این حقیقت که امکان دارد از خودشان رفتار ستیزه‌جویانه نشان دهند آماده کنید. افرادی که عصبانی می‌شوند یا زود برآشفته می‌شوند حتی پیش از آنکه لب به سخن باز کنند از خود علائم آشکاری را بروز می‌دهند. آنها سیگنال‌های بیکلامی را می‌فرستند که می‌تواند شامل شانه‌های قوز کرده، مشت‌های گره کرده، چهره قرمز، بی‌قراری و ناآرامی، خیره شدن یا پرهیز از تماس چشمی، حرکات سریع و موارد دیگر باشد. شما باید به دنبال این نشانه ها باشید تا هر گونه طغیان شما را غافلگیر نکند. به دلیل واکنش سریع کارمند در برابر رفتار

ستیزه‌جویانه بسیاری از موقعیت‌های این چنینی از کنترل خارج می‌شوند، زیرا که او انتظار چنین چیزی را ندارد. اگر شما رویکرد یک فرد عصبی را ببینید، با یادآوری اینکه شما می‌توانید موقعیت را تحت کنترل درآورید و اینکه شما باید به خودتان مسلط باشید،از نظر ذهنی خودتان را آماده می‌کنید. اگر شما خودتان عصبی شوید مطمئنا اوضاع را بدتر خواهید کرد. دوم وقتی که شما با یک مشتری ستیزه‌جو در تماس هستید، باید بکوشید تا خود را تا حد ممکن به عنوان فردی دور از بوروکراسی سازمانی نشان دهید. به خاطر بیاورید که ما درباره خشم مشتری که به سمت سازمان جهت‌گیری می‌شود صحبت کردیم. اگر مشتری شما را به عنوان یک عضو، یا بخشی از بوروکراسی دریابد، به احتمال زیاد رفتار تندتری را از خود نشان خواهد داد. به هر حال، اگر که مشتری شما را به عنوان انسانی ببیند که سعی در انجام بهترین دارد، احتمال زیادی دارد که او رفتار تهاجمی کمتری از خود نشان دهد.

راهکار:

اجازه بدهید تا چند راهکار ارائه دهیم.

۱) خیلی دوستانه صحبت کنید. به شکل یکنواخت یا به صورتی که حاکی از بی علاقگی است، صحبت نکنید.

۲) تا حد امکان از نام مشتری استفاده کنید و همچنین اگر فضا مناسب بود خودتان را معرفی کنید.

۳) به خوبی خوشامد گویی کنید. هرگز سرتان را از روی کاغذ بالا نیاورید و بگویید «بله؟»، یا «بعدی». چنین چیزی باعث می‌شود شما مشابه یک ماشین به نظر برسید. این را امتحان کنید «صبح به خیر، آقای اسمیت».

۴) به دقت گوش کنید. با بیان دوباره آنچه گفته شد به مشتری نشان دهید شما در حال گوش دادن هستید. این میل و اهمیت شما را نشان می‌دهد. یک اشتباه معمول که افراد انجام می‌دهند این است که به مشتری اجازه نمی‌دهند تا حرفش را تمام کند.

۵) از حرف «خ» استفاده نکنید. حرف خ «خط مشی» است. دفعات زیادی پیش می‌آید که یک کارمند توضیح می‌دهد که چیزی که مشتری می‌خواهد برخلاف «خط مشی قابل اجرای ما است». چنین چیزی بسیاری از افراد را خیلی خشمگین می‌کند. حتی اگر که درخواست برخلاف خط مشی شما است، جور دیگری آن را بیان کنید. به علاوه نقل ساده خط مشی، مقصود

خط مشی را بیان می‌کند (به عنوان مثال«قربان، ما باید مطمئن شویم که شما و همچنین دیگران مورد رسیدگی قرار گرفته‌اید.»)

۶) هرگز نگویید «من برای اینجا کار می‌کنم» یا «من فقط از قوانین پیروی می‌کنم». چنین حرکتی شما را به یک ماشین مبدل می‌کند. ممکن است این درست باشد که شما قوانین را ایجاد نکرده اید ولی سعی کنید که این را به شکل دیگری بیان کنید: «قربان، مقررات به وسیله شخص دیگری تعریف شده است». شاید شما بخواهید قدری صحبت و ابراز کنید که به نظر شما مقررات عادلانه نیست. آیا تمایل دارید که تماس تلفنی انجام دهید؟

نتیجه‌گیری:

هر موقعیت پرمخاصمه‌ای متفاوت است و همه راه حل ها همیشه کارساز نیستند. اصول کلی که در اینجا بیان شد باید بلافاصله به واسطه مشاهده مشتریان در حین خدمت‌رسانی آماده‌سازی شود و اطمینان یابید که شما به عنوان یک شخص واقعی ظاهر می‌گردید. موارد زیادی برای فرو نشاندن موقعیت‌های پرمخاصمه وجود دارد و ما تلاش خواهیم کرد تا برخی از این مواردی را مورد بحث قرار دهیم که شما می‌توانید از آنها برای تحت کنترل قرار دادن اوضاع بهره گیرید.

*تصحیح و پوزش: مطلبی از همین مترجم در روز سه‌شنبه ۱۳/۴/۹۱ در روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسید که نام مترجم در آن به اشتباه درج شده است.

مترجم: پژمان رمضانی*

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۸
سلیم خلیلی

نگرش بازاریابی چریکی

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ

نگرش بازاریابی چریکی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

بازاریابی یک علم و حرفه کاملا تخصصی است. امروزه دیگر نمی‌توان این وظیفه خطیر را به فرد بدون صلاحیت علمی و حرفه‌ای محول ساخت. اگر بخواهیم برای رسیدن به موفقیت در کسب‌وکار سه اولویت مهم برای خود تعیین کنیم، بدون شک بازاریابی باید در صدر اولویت‌های ما قرار گیرد.

بدیهی است اگر مردم ما را نشناسند و در مورد محصولات یا خدمات ما آگاهی و شناخت نداشته باشند، قادر به خرید از ما نخواهند بود. علت عمده‌ای که باعث می‌شود بسیاری از شرکت‌ها در تصویرسازی و جذب مشتری با ناکامی روبه‌رو شوند آن است که مدیران آنها نمی‌دانند بازاریابی را از کجا شروع کنند و قطعات این پازل را چگونه در کنار یکدیگر قرار دهند یا اینکه قادر نیستند انگیزه خود را حفظ و به تمرکز خود ادامه دهند. شاید آنها قادر باشند بسیاری از کارکردهایی را که یک بازاریابی موثر به آن نیاز دارد به خوبی انجام دهند، اما آنچه در فرآیند برندسازی بیش از فنون و روش‌ها منشا اثر است، برخورداری از یک نظام فکری منسجم و راهبردی است. نام و نشان‌سازی یک تلاش بازاریابی است؛ بنابراین برای داشتن برند قوی، موفق و پول‌ساز ابتدا باید خود و یکایک کارکنان را به بینش بازاریابی مجهز نماییم.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

پاسخ به چالش‌های امروز بازاریابی و فروش، درگرو بازگشت به نگرش بازاریابی چریکی (guerrilla marketing) و استفاده از اصول راهکارهای این شیوه است.

پیشنهاد بازاریابی چریکی به عنوان یک شیوه بازاریابی جدید را کنراردلونیسن در سال ۱۹۸۴ برای نخستین بار مطرح کرد. او در کتاب مشهور خود با عنوان بازاریابی چریکی این روش را سازوکاری ارزان و غیرمتعارف در زمینه بازاریابی و تبلیغات معرفی می‌کند. بعدها دیگران نام بازاریابی مخفی را برای آن برگزیدند؛ زیرا در این روش مخاطب از قرار گرفتن در معرض فعالیت‌های بازاریابی اطلاع پیدا نخواهد کرد.

در فرهنگ بازاریابی چریکی، بازاریابی فرآیند است؛ «بازاریابی هنر ترغیب تشویق مردم است به اینکه در نگاه وطرز فکر خود تغییر به وجود آورند.»

بازاریاب‌های چریکی فرآیند بازاریابی را به فرآیند کشت و زرع شبیه می‌دانند؛ طرح‌های بازاریابی نهال‌هایی هستند که در زمین کاشته می‌شوند. تلاش‌های بازاریابی مراقبت‌هایی است که بازاریاب‌ها از نهال‌های خود به عمل آورند و سود به دست آمده حاصلی است که از زمین برداشت می‌کنند. آنها نیک می‌دانند که سود تلاش‌های بازاریابی را نمی‌توان ظرف یک مدت کوتاه به دست آورد، بلکه بازاریابی نیازمند برنامه‌ریزی و کوشش هدفمند به منظور اجرای هر چه بهتر طرح‌ بازاریابی خود با در پیش گرفتن روحیه صبر و بردباری است.

 

بازاریابی چریکی بر پایه اصول و باورهای

زیر استوار است

– در بازاریابی چریکی به جای حدس و گمان‌های شخصی، اصول روانشناسی انسانی یعنی روش‌های فکر کردن و واکنش نشان دادن مردم ملاک عمل قرار می‌گیرد.

– تمرکز بازاریابی چریکی بیشتر بر روی سود است تا فروش. از آنجا که در این روش بودجه زیادی صرف بازاریابی نمی‌شود، بنابراین بازاریاب‌ها سعی می‌کنند به جای استفاده از روش‌هایی که نیازمند تلاش و فعالیت بیشتر است بر استفاده از طرح‌ها و روش‌های زیرکانه‌تر و هوشمندانه‌تر تمرکز کنند. به عبارت دیگر کیفیت سرمایه‌گذاری (و نه کمیت آن) مهم‌ترین عامل در جای گرفتن در حافظه مشتری‌ها است.

– معیار اندازه‌گیری میزان موفقیت بازاریابی چریکی، تعداد تماس‌ها و ملاقات‌هایی است که بازاریاب‌ها در یک مقطع زمانی معین با مخاطبان خود برقرار می‌کنند.

– در بازاریابی چریکی به جای حضور در همه بازارها و تامین هر نوع خواسته‌ای تنها روی بازارهای خاص و مخاطبان خاص سرمایه‌گذاری می‌شود.

– در بازاریابی چریکی برای رشد و توسعه فعالیت‌های شرکت روی سه محور خاص تمرکز می‌شود:

۱- مشتریان جدیدی که آنها را مشتریان فعلی معرفی می‌کنند. (referral marketing)

۲- افزایش تعداد معاملات با مشتریان فعلی.

۳- افزایش حجم ریالی معاملات با مشتریان فعلی.

– در بازاریابی چریکی به جای رقابت با اشخاص و شرکت‌ها برقراری هر گونه رابطه با دیگران بر پایه همکاری و تعامل متقابل صورت می‌گیرد. بازاریابی «تو» به جای بازاریابی «من»، گفت‌وگو به جای گفتن.

– بازاریابی چریکی از اجزای متعددی تشکیل یافته است که تمامی این اجزا با هم تعامل و وحدت مشترک دارند و هر یک دیگری را کامل می‌کند.

– بازاریابی همگام با فناوری است؛ آن را به کار می‌گیرد و از منافع آن بهره می‌برد.

بینش بازاریابی با شما آغاز می‌شود- نه شرکت، نه بازار و نه مشتریان- مهم آن است که خود را در برابر همه فعل و انفعالات بازار آماده و مهیا نگه دارید. این هدف را همیشه و در همه حال به خودتان یادآور شوید و آن را به مخاطبان خود نیز انتقال دهید. در فرهنگ بازاریابی چریکی، بازاریابی یعنی همه اعمال و گفتار ما در صحنه عمل. این اعمال و گفتار تمام نقاط تماس و ارتباطات ما با مشتریان را دربرمی‌گیرد. بینش بازاریابی بر پایه این ایده استوار است که همه افراد و جهت‌گیری همه فعالیت‌ها در شرکت یا سازمان باید در پاسخ دادن به این سوال متمرکز شود که: آیا من توانسته‌ام در قالب استفاده از روش‌های بازاریابی، مشتریان یا ارباب رجوع را نسبت به شرکت و محصولات آن آگاه و هوشیار سازم؟ اداره یک کسب و کار چیزی فراتر از تولید محصولات یا عرضه خدمات با صرفه است. هیچ حرکت جدیدی صورت نمی‌گیرد، مگر آنکه چیزی فروخته شود، اما طبیعی است که شما قادر نخواهید بود محصول یا خدمتی را که کسی در مورد آن چیزی نمی‌داند به فروش برسانید. زمانی می‌توانید از امکان وقوع این مشکل یعنی‌ «بی‌اطلاعی مردم‌» جلوگیری کنید که دغدغه ذهنی شما بازاریابی باشد و نقش یک بازاریاب حرفه‌ای را بازی کنید. بینش بازاریابی تنها فکر کردن به بروشورها، تابلوها، پیام‌ها و بسته‌بندی محصولات نیست، بلکه فکر کردن در مورد آن است که ببینیم چگونه این فعالیت‌ها و سایر فعالیت‌های مرتبط و مورد نیاز را هماهنگ با یکدیگر در جهت رسیدن به اهداف بازاریابی شرکت سازماندهی و مدیریت کنیم. بینش بازاریابی یعنی همسو نمودن تمام فعالیت‌ها در مسیر ماموریت سازمان. بینش بازاریابی شناخت دقیق بازار هدف است؛ خریداران شما چه کسانی هستند و چرا؟ بینش بازاریابی معیار سنجش طرح بازاریابی شما و تعریف کننده سطح و چگونگی روابط شما با خریداران بالفعل یا بالقوه است.

منبع: کتاب «اسرار نام و نشان‌سازی»

تالیف: خلیل جعفر پیشه – انتشارات آموخته

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۶
سلیم خلیلی

ارزیابی ارزش بازاریابی

يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ق.ظ

ارزیابی ارزش بازاریابی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: McKinsey، مه ۲۰۱۲

به‌رغم افزایش فشارهای شدید مالی و ادامه چالش‌ها در فضای اقتصادی جهان، مدیران بازاریابی در سراسر دنیا تلاش می‌کنند روش‌هایی را برای انتقال اطلاعات به کار ببرند که رسانه‌های جدید در اختیار آنها قرار می‌دهند و اثر آنها را از طریق ابزارها و رویکردهای تحلیلی جدید ‌اندازه‌گیری کنند.

بیشتر آنها در‌این راه در حال پیشرفت هستند. اما پنج پرسش اساسی در مسیر‌ این جست‌وجو مطرح می‌شوند تا به وسیله آن بازگشت هزینه‌های بازاریابی برآورد شود. بازاریاب‌ها برای اینکه به پیشرفت واقعی برسند، به جای درگیر شدن با بحث‌های بیهوده در مورد ارزش و قطعیت ‌این ‌اندازه‌گیری، بهتر است ‌این سوالات را مد نظر قرار دهند و با مدیران مجموعه خود همراه و همراستا شوند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

 

۱) ‌این روزها دقیقا چه چیزی مشتری را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟

انقلاب دیجیتال و ظهور رسانه‌های اجتماعی عواملی را که بر مصرف‌کننده اثر می‌گذارد و آنها را در تصمیم‌گیری برای خرید یک کالا تشویق می‌کند، تغییر داده است. وقتی کالایی توجه مصرف‌کننده را جلب می‌کند، وی به صورت آنلاین مشخصات آن را مرور کرده و قیمت‌ آن را مقایسه می‌کند.

در ‌این مرحله، شخص مثل وقتی که به فروشگاه مراجعه می‌کند قیمت کالا را به صورت‌اینترنتی و به وسیله ابزارهای همراه خود می‌پرسد و خرید خود را انجام می‌دهد و بعد از خرید، آن را بازبینی کرده و سعی می‌کند ارتباط خود را برای کسب اطلاعات از محصولات و برندهای دیگر به طور مداوم حفظ کند.

شرکت‌ها با‌ اینکه به حجم انبوهی از اطلاعات در مورد ‌این تغییرات رفتاری دسترسی دارند، اما بسیاری از آنها هنوز نمی‌توانند به‌این سوال اساسی که دقیقا چه چیزی مشتریان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، پاسخ دهند.

به عنوان مثال، یک شرکت تولید‌کننده کالاهای مصرفی، سال‌ها از روش بازاریابی سنتی، مانند آگهی دادن در تلویزیون یا نشریات استفاده کرده است. وقتی‌این شرکت به اهمیت رشد رسانه‌های جدید پی برد، تصمیم گرفت در مورد عواملی که بر انتخاب مصرف‌کننده تاثیر می‌گذارند تحقیق کند و به‌ این نتیجه رسید که تنها ۳۰ درصد مصرف‌کنندگان به تبلیغات به روش قدیمی توجه می‌کنند و تعاملات درجا (In‌Store) با مصرف‌کننده، در انتقال پیام‌های شرکت و جلب توجه خریداران به محصولات، نقش مهم‌تری دارد. در عین حال، کارمندان بخش فروش که همیشه در انجام معاملات نقشی حیاتی داشتند، دیگر از اهمیت چندانی برخوردار نبودند، زیرا مصرف کنندگان خرید‌اینترنتی را بیشتر مد نظر قرار می‌دهند.

البته‌این روند فراگیر نبوده است. از یک طرف، اثر آگهی‌ها برای کالاهای موجود کاهش یافته بود و از طرف دیگر، تلویزیون برای برخی کالاهای جدید، به خصوص در بازارهای نوظهور هنوز تاثیرگذار بود. با در دست داشتن چنین نتایجی، شرکت توانست یک مدل ویژه بازاریابی بسازد که هم «اهمیت مصرف‌کننده» و هم «بهینه سازی هزینه نقاط مختلف تعامل» را در نظر می‌گرفت.‌

این مدل به شرکت‌ این امکان را می‌داد که در مورد ترکیب بازاریابی خود، چه از نظر موقعیت جغرافیایی و چه در ارتباط با وضعیت خاص کالا، تصمیمات هوشیارانه‌تری بگیرد.

بار دیگر به ‌این نتیجه می‌رسیم که شرکت‌ها از اهمیت رو به رشد نقاط تماس با مشتری، مانند استفاده از رسانه‌های آزاد، آگاهند اما میزان واقعی اثرگذاری آنها یا چگونگی ‌این اثرگذاری را نمی‌فهمند. راه‌حل‌این موضوع، معمولا انجام تحقیقاتی است که براساس آن، شرکت درمی‌یابد مصرف‌کننده برای تصمیم خرید خود چه مسیری را طی می‌کند. ‌این تحقیقات نقاط تماس با مشتری و پیام‌هایی را که بر رفتار مصرف‌کننده اثر می‌گذارند، روشن می‌کند.

مدیران بازاریابی باید آماده باشند که از یافته‌های ‌این تحقیق برای تغییر خرد عمومی و محاسبات تخمینی استفاده کنند. در دنیای رسانه‌ای امروز، تنها دانستن روشی که مصرف‌کننده چگونه با شرکت شما تعامل دارد، به شما کمک می‌کند در بازاریابی خود سرمایه‌گذاری بهینه‌تری را انجام دهید؛ سرمایه‌گذاری‌هایی که حقیقتا بتوانند بر تصمیمات خرید مشتری اثر بگذارند.

 

۲) قضاوت بازاریابی ما تا چه حد

معتبر است؟

بازاریابی همواره ترکیبی از واقعیت و قضاوت است. هیچ رویکرد تحلیلی وجود ندارد که دقیقا بگوید اقدامات شما بی‌عیب و نقص بوده‌اند. یک دهه پیش، وقتی تنها تبلیغات سنتی مرسوم بود، بیشتر مدیران بازاریابی به قضاوت خود در مورد هزینه‌ها و پیام رسانی اطمینان زیادی داشتند. اما امروز، بسیاری از آنها اقرار می‌کنند که چندان از‌این کار مطمئن نیستند. البته ‌این مساله چندان تعجب‌آور نیست. بازاریاب‌ها برای جا‌انداختن تبلیغات خود در تلویزیون سال‌ها وقت صرف کرده‌اند، در حالی که جدیدترین روش‌های بازاریابی چند ماه یا حتی چند هفته زمان نیاز دارد. البته اعتراف علنی به‌اینکه قضاوت صورت گرفته در کار بازاریابی ناقص یا قدیمی است، کار سختی است. با توجه به هزینه زیاد و مخارج اضافی مورد نیاز در ‌این کار، ارائه برنامه‌ای منطقی برای سرمایه‌گذاری در زمینه بازاریابی و در عین حال پذیرفتن ‌اینکه اقدامات ما صرفا بر اساس حدس و گمان بوده نیز، کار دشواری است.

در شرایطی که محیط به سرعت در حال تغییر است، اغلب مدیران بازاریابی می‌دانند که تنها با استفاده از داده‌ها و اطلاعات می‌توانند قضاوت خود را بهتر کنند. برخی شرکت‌ها برای‌این کار، ابزارهای تحلیلی خود را توسعه داده‌اند. کنار هم گذاشتن اطلاعات، به طوری که هم جواب‌های قابل اطمینانی به ما بدهد و هم ما را متوجه تحولات سریع بازاریابی کند، مشکل است. بنابراین توصیه ما این است که یک قضاوت بزرگ در بازاریابی خود شکل دهید. به‌ این صورت که ابتدا فرضیه‌ای در مورد اثر تغییرات بر ترکیب بازاریابی تنظیم کنید و بعد به دنبال شواهد تحلیلی باشید.

به عنوان مثال، یک شرکت بیمه، یک سال وقت خود را صرف کار کردن روی یک مدل پیچیده برای تقاضا کرد تا رابطه افزایش هزینه‌های خود را با کاهش فروش بفهمد. اما نتیجه‌ای که از‌این مدل به دست آمد اشتباه بود و مدیران تجاری شرکت، تحلیل‌های بسیار پیچیده آن را نمی‌فهمیدند.

در‌این زمان بود که شرکت پرسش‌های خاصی را مطرح کرد و مدل‌هایی را ارائه داد که ‌این پرسش‌ها را تایید یا رد می‌کرد.‌ این مدل‌ها به آنها‌ این امکان را می‌داد تا خطاهای داده را حذف کنند و در نتیجه به رابطه واضحی بین هزینه‌های بازاریابی و دستاوردهای کسب و کار خود برسند. بنابراین گفتار آنها از جملاتی مانند «آیا اصلا باید برای بازاریابی هزینه کنیم؟» به «چه میزان هزینه بازاریابی بهینه لازم است تا به اهدافمان برسیم؟» تغییر کرد.

 

۳) در طرح‌های بازاریابی خود،

ریسک مالی را چگونه مدیریت می‌کنیم؟

ارتباط موفق نیازمند برخورد با یک مخاطب خوب، به کار بردن پیام درست، در زمانی مناسب است. مدیران بازاریابی، با استفاده از رسانه‌های سنتی، ریسک شکست را با سال‌ها آزمون و خطا در مورد روش تبلیغات صحیح کاهش داده‌اند.‌ این مساله را امروز در مورد رسانه‌های جدید نمی‌توان به کار برد. عواملی که بر مصرف‌کننده تاثیر می‌گذارند، می‌توانند به سرعت تغییر کنند و در مورد ‌اینکه کدام پیام‌ها موثرند، چه زمانی باید بازاریاب‌ها از آنها استفاده کنند، چطور می‌توان آنها را‌ اندازه گرفت یا حتی بر چه کسی اثر می‌گذارند، تجربه چندانی وجود ندارد. تقلید کردن از بنگاه‌های خارجی هم کمک چندانی نمی‌کند، چرا که آنها خودشان با همین مشکل روبه‌رو هستند.

برای یک سازمان خاص، میزان ریسک بازگشت سرمایه (یعنی سود مورد کسب شده از هزینه‌های بازاریابی)‌ افزایش یافته

است.

به هر حال، با ‌اینکه هزینه کردن در یک رسانه جدید پرریسک است، اما شرکت‌ها مجبورند آن را بپذیرند. بنابراین، سوال ‌این گونه مطرح می‌شود که کم و زیاد بودن یک ریسک چقدر است. در برخی موارد شاهد تلاش‌هایی بوده‌ایم که به کاهش فروش کوتاه مدت منجر می‌شوند. مانند ‌اینکه یک خرده‌فروش به سرعت از چرخه خارج می‌شود یا فروشنده کالاهای مصرفی هزینه‌های تبلیغات تلویزیونی را به سرعت کاهش می‌دهد. همچنین مواردی وجود دارند که شرکت‌ها ترجیح می‌دهند سرمایه‌گذاران هزینه‌های بیشتری صرف شبکه‌های دیجیتال ‌کنند، بدون اینکه ‌این هزینه‌ها را در بخش‌های دیگر کاهش دهند.

شرکت تولید‌کننده کالاهای مصرفی که پیش تر به آن اشاره کردیم، رویکرد جایگزینی را پیشنهاد داده است. تحقیقات ‌این شرکت در مورد مصرف‌کننده به ‌این نتیجه رسید که در شیوه تخصیص هزینه‌های بازاریابی آن باید تغییرات اساسی صورت بگیرد، اما مدیران اجرایی شرکت نمی‌خواستند یک راه پرریسک را انتخاب کنند.

بنابراین آنها پارامترهای ریسکی را مورد توجه قرار دادند که امکان برخی تغییرات را در روش بازاریابی به وجود می‌آورد، اما در عین حال تحول کلی در یک سال معین را محدود می‌کرد. به عنوان مثال، همان طور که برای هزینه ابزارهای آزمایش نشده درصد بیشینه‌ای در نظر گرفتند، برای کاهش یا افزایش هزینه سالانه در برخی شبکه ها، محدودیت‌هایی اعمال کردند.‌

این مدل ساده، حرکتی تدریجی را به سمت رسانه‌های جدید تضمین کرد، ریسک‌ها را به حداقل رساند و در عین حال، فضای تازه‌ای برای مدیریت، آزمایش و یادگیری ‌ایجاد کرد.

این رویکرد همچنین می‌تواند به طرح یک سناریو کمک کند. مثلا یک شرکت تبلیغات رسانه‌ای، ابزار حمایتی ساده‌ای را تنها برای رسیدن به همین هدف ارائه کرده است. ‌این ابزار که تنها برای دسترسی مدیران برند و نه برای محققان دوره‌های فوق دکترا طراحی شده، منحنی‌های ساده‌ای را ارائه می‌کند که مدیران بازاریابی از طریق آن می‌توانند سناریوهای مختلفی را برای هزینه‌های بازاریابی طراحی کنند.

کارآیی‌این ابزارهای تصمیم‌گیری، فراتر از ارائه اطلاعات با ارزش به مدیران بازاریابی است، به طوری که باعث می‌شوند در مورد پارادوکس‌های واقعی میان واحدها و بخش‌های مختلف کارکردی کسب‌وکار، گفت‌و‌گویی شکل بگیرد و به مدیریت انتظارات میان ‌این بخش‌ها کمک کند؛ بخش‌هایی که همکاری آنها با یکدیگر هنگامی که شرکت‌ها در حال تغییر ترکیب بازاریابی وسیع‌تر خود هستند، ضروری است.

مدیریت ریسک امری حیاتی است و مدیران بازاریابی نباید از‌ اینکه ‌این مساله را به بحث بگذارند خجالت زده باشند. ‌این بحث‌ها با طرح سناریوهای متفکرانه و مشارکت میان بخش‌های مختلف کارکردی سازمان می‌توانند بسیار مفید باشند.

 

۴) در تشکیلات بازاریابی،

چگونه با پیچیدگی‌ها روبه‌رو شویم؟

پیچیدگی محیط داخلی بازاریابی، باید همزمان با محیط خارجی آن افزایش یابد. مدیران بازاریابی در قدیم ابزارهای ارتباطی بسیار کمی در اختیار داشتند، اما اکنون ده‌ها ابزار دارند و تعداد آنها هم به سرعت در حال افزایش است.‌

این افزایش به ظهور متخصصان داخلی و خارجی منجر شده که نه تنها در شبکه‌های رسانه‌ای (مثل رسانه‌های اجتماعی)، بلکه حتی در رسانه‌های فردی (مانند فیس‌بوک) تجربه دارند. رشد فزاینده در پیچیدگی بازاریابی، بی‌پایان به نظر می‌رسد و به همین دلیل نیاز به مدیریت

دارد.

در مدیریت پیچیدگی‌های داخل تشکیلات بازاریابی، سه موضوع همواره ثابت است. اول ‌اینکه شما به تعدادی متخصص نیاز دارید. نمی‌توانید مهارت‌ها و دانشی را که نیاز دارید تنها در یک فرد بیابید و همچنین نمی‌توانید هر چیزی را که نیاز دارید در داخل مجموعه به دست آورید. دوم، به شخصی نیاز خواهید داشت که هم فعالیت‌های بازاریابی را در شبکه‌ها و رسانه‌های ارتباطی هماهنگ کند و هم به فکر درآمد خالص شرکت باشد. در شرکت‌های بسته‌بندی کالا،‌ این مسوولیت بر عهده مدیران برند بوده است. سوم ‌اینکه در فرآیندها، نقش‌ها و مسوولیت‌ها، به شفافیت مطلق نه تنها در تشکیلات بازاریابی، بلکه در داخل شرکتتان (در واحدهای تجاری) و حتی خارج از آن، (در بنگاه‌ها و فروشندگان خارجی) احتیاج خواهید داشت.

کنترل پیچیدگی در یک روش جامع، نیازمند تلاش ویژه‌ای است. به عنوان مثال، مدیران اجرایی یک شرکت بسته‌بندی در شمال آفریقا، با نگاهی به‌اینکه چگونه باید در پنج سال آینده، روش کار خود را تغییر دهند و همچنین با توجه به اولویت‌های رشد شرکت، تلاش کردند یک مدل بازاریابی طراحی کنند.

در طراحی ‌این مدل، بررسی مفاهیم برخی گرایش‌های پذیرفته شده در رفتار مصرف‌کننده و عادت‌های مصرف رسانه‌ای، امکان برخی پیش‌بینی‌های جسورانه‌ را به وجود آورد. پس از آن، ‌این شرکت، آینده مدیران برند را مورد بحث قرار داد و در نهایت، مشخص کرد چه چیزی باید متوقف شود یا در اولویت نباشد. با انجام ‌این تمرین، شرکت متوجه شد که چگونه می‌تواند بودجه و تعداد افراد فعال در بازاریابی خود را ثابت نگه دارد و در عین حال، نقش مدیران ارشد، فرهنگ بازاریابی و ظرفیت‌های منابع متخصصین خود را تغییر دهد.

 

۵) با توجه به گزینه‌های موجود، چه معیارهایی باید مورد ارزیابی قرار بگیرند؟

در یک دنیای ‌ایده‌آل، بازدهی مالی و قابلیت همه اشکال ارتباطی اثرگذار بر مصرف‌کننده، باید به دقت محاسبه شود که در ‌این صورت، تصمیم‌گیری در مورد ترکیب بازاریابی آسان می‌شود. در واقعیت، برای ‌اندازه‌گیری ریشه‌دارترین اشکال بازاریابی، راه‌های متعدد و معمولا ناقصی وجود دارد. هیچ معیار دقیقی برای رسانه‌های اجتماعی و دیگر کانال‌های ارتباطی جدید وجود ندارد و هیچ معیار واحدی نمی‌تواند سودآوری کل هزینه‌ها را ارزیابی کند، بنابراین برای دستیابی به پیشرفت، باید راهی وجود داشته باشد و بازاریاب‌ها مسوول پاسخگویی به آن باشند.

حتی در نبود یک راه جداگانه برای ‌اندازه‌گیری بازدهی سرمایه برای کانال‌های مختلف، بازاریاب‌ها باید به سمت یک روش دو‌دویی مقایسه بازگشت سرمایه، در گستره رسانه‌های مختلف روی آورند. به عنوان مثال، یک شرکت بین‌المللی لجستیکی، بعد از ‌اینکه برای تغییر برند خود مجبور شد ۲۰۰ میلیون دلار بپردازد، چنین ضرورتی را احساس کرد. مدیران شرکت به دنبال دلیلی بودند که نشان دهد‌ این تلاش به نتیجه رسیده است،‌ البته به شکلی که بتوانند خودشان به آسانی آن را بفهمند و در آن از زبان فنی بازاریابی استفاده نشده باشد.

بنابراین ‌این شرکت رویکرد سه مرحله‌ای ساده‌ای را به کار گرفت: ‌اندازه‌گیری اثر تبلیغات بر استقبال مصرف‌کننده، اثر آن بر دیدگاه عمومی نسبت به کسب‌وکار و همچنین بر رشد فروش و درآمد. با در دست داشتن ‌این اطلاعات و مدرکی که نشان می‌داد تغییر برند در نهایت به توسعه عملکرد منجر می‌شود، مدیران به ‌این اطمینان رسیدند که نیاز دارند بار دیگر بر سرمایه‌گذاری تاکید کنند و خود را به ‌اندازه‌گیری‌های پیچیده‌تری مانند مدل ترکیب بازاریابی، متعهد نمایند.

به علاوه، یک شرکت بسته‌بندی کالا از تحلیل‌های اقتصادسنجی و ارزیابی برند برای به وجود آوردن امکان بازدهی سرمایه در کوتاه مدت (میانگین بازگشت سرمایه در ۱۲ ماه) و بلند مدت (رشد ارزش و ثبات برند برای دوره بیش از ۱۲ ماه) استفاده می‌کند.‌ این شرکت به طور وسوسه انگیزی به هدف نهایی خود نزدیک است؛ یعنی‌ اینکه بتواند در مورد انتخاب میان معاملات کوتاه‌مدت و معاملات بلند مدت تصمیم‌گیری کند.

معیارهای ‌اندازه‌گیری به ندرت کامل هستند. با ‌این حال، حجم اطلاعاتی که امروزه در دسترس است، امکان یافتن معیارها و فرصت‌های تحلیلی را به وجود می‌آورد. ‌این معیارها و فرصت‌ها از بینش منحصر به فرد شما سود می‌برند، افراد به آنها اطمینان می‌کنند، پیشرفت در کار را تضمین می‌کنند و مبنایی را برای نگرش‌های پیچیده‌تر ‌ایجاد می‌کنند که بر اساس آنها بتوان روی بازدهی سرمایه در آینده از طریق بازاریابی حساب کرد.

فضای بازاریابی همچنان به سرعت تغییر می‌کند و مثل یک هدف در حال حرکت است که متوقف کردن آن امکان‌پذیر نیست. تاکید بیش از حد بر میزان ‌این تغییر یا چالش به طور دقیق سخت است. بار دیگر، درمی یابیم بازاریاب‌هایی که بتوانند به پنج پرسش مطرح شده به خوبی پاسخ بگویند، در ستیز برای افزایش کارآیی و رشد بازاریابی خود، دستشان پرتر است.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۶
سلیم خلیلی

چگونه بر ریسک گریزی مدیران غلبه کنیم

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

چگونه بر ریسک گریزی مدیران غلبه کنیم

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: McKinsey

برای سنجش تمایل مدیران به ریسک کردن، تست ساده ای وجود دارد. تیم سرمایه‌گذاری شما با دو جنبه مختلف از یک پروژه به شما مراجعه کرده است: یکی این که می‌توانید در کاری ۲۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کنید و ظرف ۳ سال ۳۰ میلیون دلار بازگشت سرمایه داشته باشید، دیگر این که می‌توانید ۴۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری کنید و ظرف مدت ۵ سال انتظار بازگشت سرمایه ۱۰۰ میلیون دلاری داشته باشید. در هر دو مورد، احتمال یکسانی وجود دارد که پروژه شکست بخورد و هیچ سودی برای شما دربرنداشته باشد.

در این صورت کدام یک را انتخاب می‌کنید؟

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

بیشتر اظهار نظرها در مورد اقتصاد رفتاری و کاربردهای آن برای عملکرد مدیریتی، نسبت به اعتماد بیش از حد هشدار می‌دهند. این هشدارها می‌گویند تمایلاتی در رفتار انسان وجود دارند که می‌توانند مدیران را به سمتی سوق دهند که احتمال موفقیت یک پروژه را چند برابر ببینند و شانس شکست آن را کمتر. چنین تمایلاتی در طول بحران مالی بسیار مورد بحث قرار گرفته‌اند.

اما از طرف دیگر، برخی نیروهای رفتاری وجود دارند که اغلب نادیده گرفته شده اند. این نیروها باعث می‌شوند مدیران ریسک گریز شوند یا نخواهند ابهام را تحمل کنند، حتی وقتی که درآمدهای احتمالی یک پروژه از ضررهای احتمالی آن بسیار فراتر است. سناریویی که در بالا مطرح شد، در واقع در مورد مدیر ارشد یک شرکت جهانی تکنولوژی پیشرفته بوده است. وی در نهایت سرمایه‌گذاری کوچک تر را انتخاب کرد که ضرردهی احتمالی آن هم کمتر بود.

برای پروژه‌هایی در این اندازه در یک شرکت بزرگ، با انتخاب یک راه مطمئن‌تر – یعنی پول کمتری را در مدت زمان کمی سرمایه‌گذاری کردن – سود کمتری به دست می‌آید. در این مورد، سود احتمالی حدود ۲۰ میلیون دلار است. اما این سناریو وقتی نگران‌کننده تر می‌شود که فکر کنید دینامیک‌های اینچنینی هر سال چندین بار در شرکت‌های مختلف اجرا می‌شوند و در این شرکت‌ها تصمیمات اتخاذ شده به تمایل فردی مدیران به ریسک کردن بستگی دارد، نه به کل شرکت. در یک شرکت بزرگ که سالانه صدها بار چنین تصمیماتی می‌گیرد، اگر این مساله طی ۵ سال حتی ۲۰ بار در سال اتفاق بیفتد، هزینه فرصت به وجود آمده ۲ میلیارد دلار خواهد بود. جنبه‌های مختلف این سناریو که در شرکت‌هایی در سراسر جهان اجرا می‌شود، می‌تواند به سرمایه‌گذاری ناکافی منجر شود که این مساله در نهایت به عملکرد شرکت، سود سرمایه سهامداران و کل اقتصاد آسیب می‌رساند.

کاهش ریسک گریزی نیازمند این است که شرکت‌ها در فعالیت‌های همراه با پروژه‌های سرمایه‌گذاری که عامل ریسک‌گریزی هستند یا آن را تشدید می‌کنند، تجدید نظر کنند. یعنی فرآیندهایی را که برای شناسایی و ارزیابی پروژه‌ها استفاده می‌کنند به انگیزه‌های ساختاری و پاداش دادن به مدیران تغییر دهند.

یک چالش گسترده

سطح دقیق ریسک‌گریزی به اندازه سرمایه‌گذاری بستگی دارد. مدیر عاملانی که در مورد سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و منحصر به فرد تصمیم‌گیری می‌کنند، بیش از این که به خود مطمئن باشند، ریسک گریز هستند. باید هم این طور باشند، چرا که اگر در ریسکی که کرده‌اند شکست بخورند، موجب ضرر مالی شرکت می‌شوند.

در مقابل، مدیران اجرایی متوسط که در مورد سرمایه‌گذاری‌های کوچک‌تر پی در پی تصمیم‌گیری می‌کنند، باید در برابر ریسک‌ها خنثی باشند. یعنی نباید بر نتایج مثبت یا منفی مربوط به احتمال وقوع آنها تاکید بیش از حد صورت بگیرد. تصمیمات در مورد پروژه‌هایی در این اندازه، ریسک شکست مالی را به همراه ندارند و گریز از ریسک در این سطح، رشد و نوآوری را از بین می‌برد. همچنین در این شرایط، ریسک گریزی ضرورتی ندارد، زیرا از نظر آماری بعید است همه پروژه‌ها با هم شکست بخورند (مگر اینکه همه آنها با ریسک‌های مشابهی روبه رو باشند). با این حال، بسیاری از مدیران در این سطح – که در مورد یک شغل سرمایه‌گذاری‌های این‌چنین زیادی می‌کنند – ریسک گریزی بی‌جایی دارند.

در حقیقت، به طور متناوب به مدیر عاملانی برخورد می‌کنیم که نمی‌گذارند شرکت‌های آنها با ریسک دست و پنجه نرم کنند. تصمیماتی که ممکن است بیشترین نفع را برای مدیران به صورت فردی داشته باشند و ریسک شکست را به حداقل برسانند، در واقع برای شرکت‌های آنها مضر هستند. تجربه مدیرعامل یک شرکت تولیدی نشان می‌دهد که مدیران واحد تجاری شرکت همواره شکایت داشته‌اند که استراتژی‌های شرکت بیش از حد بی‌خطر و ساده‌اند و اهداف درآمدی آنها بسیار دست یافتنی است، حتی اگر این استراتژی‌ها به معنی رشد و سرمایه‌گذاری کمتر باشند. در ضمن، از بسیاری از اعضای غیراجرایی هیات مدیره‌ها شنیده‌ایم که شرکت‌های آنها به اندازه کافی ریسک نمی‌کنند.

سال گذشته گزارش‌هایی منتشر کردیم که نشان داده‌اند مدیران اجرایی از سرمایه‌گذاری‌های کوچک و بزرگ به یک اندازه گریزان هستند. وقتی آزمایش کردیم که ۱۵۰۰ مدیر از ۹۰ کشور چگونه نسبت به سناریوهای سرمایه‌گذاری مختلف واکنش نشان داده‌اند، به این نتیجه رسیدیم که آنها فارغ از بزرگی یا کوچکی سرمایه‌گذاری مورد نظر، بسیار ریسک گریز هستند، حتی وقتی ارزش پیش‌بینی شده یک پروژه پیشنهادی به شدت مثبت بوده است.

یافتن منبع ریسک گریزی

ریسک گریزی مربوط به سرمایه‌گذاری‌های کوچک‌تر بیشتر به دلیل ترکیبی از دو گرایش رفتاری رخ می‌دهد. اول ضرر گریزی است؛ پدیده‌ای که در آن افراد از ضرردهی بیشتر از همان میزان سوددهی می‌ترسند. دوم قالب بندی محدود است که در آن افراد فقط ریسک‌های احتمالی را می‌سنجند، انگار که این تنها نتیجه احتمالی بوده است، به جای اینکه آنها را به عنوان بخشی از نتیجه کلی کار ببینند.

نمونه ساده ای از یک مدیر ریسک گریز را در نظر بگیرید که در حال سبک سنگین کردن برای سرمایه‌گذاری در پروژه ای ۵۰ میلیون دلاری است. در این پروژه، احتمال این که بازگشت سرمایه در سال ۱۰۰ میلیون دلار باشد یا ۰ دلار برابر است. اگر قرار باشد ارزش زمانی پول را نادیده بگیریم، انتظار داریم یک مدیری که در برابر ریسک خنثی است نسبت به این پروژه بی تفاوت باشد، زیرا سود احتمالی با ضرر احتمالی برابر است. اگر احتمال سوددهی این سرمایه‌گذاری بیشتر از ۱۰۰ میلیون دلار باشد، انتظار می‌رود همان مدیر این سرمایه‌گذاری را انجام دهد.

یعنی سوددهی باید تقریبا ۱۷۰ میلیون دلار باشد تا یک مدیر ریسک گریز را اغوا کند تا این سرمایه‌گذاری را انجام دهد. به عبارت دیگر، احتمال سوددهی باید حدود ۷۰ درصد بیشتر باشد تا آن مدیر بر عدم رغبت خود برای ریسک کردن غلبه کند.

اما اگر قرار باشد این ریسک‌ها را در چند پروژه متعدد به کار ببریم، چه اتفاقی می‌افتد؟

اگر همان مدیر مذکور به جای یک تصمیم گیری با ۱۰ تصمیم‌گیری مواجه شود، داستان تغییر می‌کند. محدوده بازده مدیران دیگر نباید صرفا وجود یا عدم وجود موفقیت یا شکست باشد، بلکه باید ترکیبی از بازده‌های گوناگون با احتمال موفقیت بیشتر یا کمتر وجود داشته باشد. در این صورت، همان مدیر اگر احتمال سوددهی سرمایه‌گذاری تنها ۱۰۳ میلیون دلار باشد یا تنها ۲ یا ۳ درصد بالاتر از نقطه خنثی بودن ریسک باشد، تمایل به سرمایه‌گذاری پیدا می‌کند.

به عبارت دیگر، ترکیب کردن ریسک‌ها، به کاهش قابل توجه ریسک گریزی منجر می‌شود.

بسیاری از تاکتیک‌های مدیریتی که از سوی شرکت‌ها در تخصیص سرمایه و ارزیابی فرآیندها استفاده شده، به این رفتارهای بنیادین توجهی نمی‌کنند. به عنوان مثال، با در نظر گرفتن موفقیت یا شکست پروژه‌ها به تنهایی، آنها نمی‌توانند دریابند که هر کدام چگونه به پرتفولیوی کلی شرکت ریسک اضافه می‌کنند و تمایل به ریسک‌گریزی را سازمان دهی می‌کنند. شرایط بدتر این است که بسیاری از شرکت‌ها افرادی را مسوول بازدهی پروژه‌های انفرادی می‌کنند که این پروژه‌ها دارای ابهام اساسی هستند و نمی‌توانند بین وقایع «قابل کنترل» و «غیرقابل کنترل» تمایز قایل شوند. در نتیجه افراد باید پاسخگوی پروژه‌هایی باشند که نمی‌توانند بر آنها تاثیر بگذارند.

ریسک کردن به وسعت یک شرکت

شرکت‌ها می‌توانند با ایجاد رویکردی به سوی ریسک کردن در سطح یک سازمان، اثرات ریسک گریزی را هر جا مناسب باشد کاهش دهند. به طور خاص‌تر، شرکت‌ها باید موارد زیر را در نظر بگیرند:

در پروژه‌های پرریسک، خطر اولیه را بالا ببرند.

سازمان‌های ریسک‌گریز اغلب پروژه‌های جذاب و پرریسک را قبل از این که شخصی به طور رسمی آنها را پیشنهاد دهد، رها می‌کنند. برای اینکه مدیران ارشد و مدیران اجرایی تشویق شوند ایده‌های خلاقانه را کشف کنند، باید همیشه از آنها خواست ایده‌هایی را برای پروژه‌های پرریسک مطرح کنند که در عین حال احتمال بازگشت سرمایه در آنها بالا باشد. سپس قبل از این که این ایده‌ها را به طور رسمی بازبینی کنند، باید آنها را به انجام کار بیشتر روی این ایده‌ها تشویق کرد. سازمان‌ها به مدیرانی نیاز دارند که بتوانند هر پیشنهاد سرمایه‌گذاری را با پروژه ای پرخطرتر، اما با سود احتمالی بیشتر جایگزین کنند.

احتمال سود و زیان پروژه را با هم در نظر بگیرید. مدیران باید بدانند که طرح‌های پروژه شامل محدوده ای از سناریوها یا بازده‌هایی است که هم در آن شکست وجود دارد و هم موفقیت چشمگیر. انجام این کار باعث می‌شود کسانی که پروژه را ارزیابی می‌کنند، بتوانند ارزش بالقوه پروژه و منابع ریسک آن را بهتر دریابند.

از جبران بیش از حد ریسک اجتناب کنید.

مساله دیگری که مدیران باید به آن توجه کنند نرخ تخفیف مورد استفاده برای ارزیابی پروژه‌ها است. ما به طور مکرر طراحانی را مشاهده می‌کنیم که به طور سرگردان از یک نرخ تخفیف بالاتر استفاده می‌کنند. دلیل ساده آن هم این است که بازده در یک پروژه ابهام بیشتری دارد. نرخ‌های تخفیف بالاتر برای سرمایه‌گذاری‌های نسبتا کوچک اما مکرر، زمانی که پروژه‌ها در سطح یک شرکت ترکیب می‌شوند، معنا ندارند.

در عوض، اگر شرکت‌ها نگرانند که در معرض ریسک قرار بگیرند، باید قانونی را اتخاذ کنند که هر سرمایه‌گذاری به ارزش کمتر از ۵ تا ۱۰ درصد کل بودجه شرکت، باید به شکل خنثی انجام شود بدون اینکه با نرخ تخفیف سازگار باشد.

عملکرد را بر اساس پرتفولیوی بازده ارزیابی کنید، نه پروژه‌های انفرادی.

هر جا ممکن باشد، مدیران باید بر اساس عملکرد یک پرتفولیوی بازده سنجیده شوند، نه اینکه به دلیل دنبال کردن پروژه‌های انفرادی پرریسک تنبیه شوند. به عنوان مثال، در اکتشاف نفت و گاز، پاداش مدیران اجرایی بر اساس عملکرد هر یک از چاه‌های نفت و گاز نیست، بلکه حداقل عملکرد ۲۰ چاه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. بنابراین، نباید شگفت‌آور باشد که دریابیم مدیران بخش نفت و گاز ریسک‌ها را در کنار هم قرار می‌دهند و در برابر ریسک خنثی هستند.

به مهارت‌ها پاداش دهید، نه به خوش‌شانسی.

شرکت‌ها باید این توانایی را داشته باشند که بفهمند دلایل موفقیت‌ها یا شکست‌های خاص قابل کنترل یا غیرقابل کنترل بوده‌اند و بر این اساس نقش شانس را برای در نظر گرفتن پاداش مدیران حذف کنند. شرکت‌ها باید به مدیرانی پاداش بدهند که پروژه‌ها را به خوبی مدیریت می‌کنند، حتی اگر به دلیل عواملی که خارج از کنترل آنها بوده، در یک پروژه شکست بخورند. همچنین باید مدیرانی را که مدیریت ضعیفی روی پروژه‌ها داشته‌اند، اما با خوش شانسی در آن موفق شده‌اند، تادیب کنند. اتخاذ چنین رویکردی اگرچه همیشه آسان نیست، اما ارزش تلاش کردن را دارد.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۱
سلیم خلیلی

مدیران چگونه به خودآگاهی می‌رسند

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

مدیران چگونه به خودآگاهی می‌رسند

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: HBR

در راه رسیدن به موفقیت در کسب‌و‌کار، مجموعه‌ای از افراد، واحدها و راهنمایی‌های شخصی به شما کمک می‌کنند، اما مشکل این است که مسائل همیشه پیچیده‌تر از آن هستند که با چند روش یا دستورالعمل بتوان از آنها عبور کرد. به همین خاطر، بهتر است کمتر به موارد خاص توجه کنیم و بیشتر به اصول و کیفیتی بپردازیم که ضامن موفقیت است.

طبق تجربه شخصی من – و در تحقیقی که تحت عنوان «قلب، هوش، جرات و شانس» توسط من و همکارانم انجام شد – یک ویژگی وجود دارد که بر همه چیز مقدم است. این ویژگی تقریبا در همه کارآفرینان، مدیران و رهبران بزرگ دیده می‌شود. این ویژگی خودآگاهی است. بهترین راهی که رهبران بتوانند تاثیرگذاری خود را بیشتر کنند این است که این آگاهی را در خود افزایش دهند که چه چیز در آنها انگیزه ایجاد می‌کند و به آنها کمک می‌کند تا تصمیمات بهتری بگیرند.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

بدون خودآگاهی قادر نخواهید بود به نقاط قوت و ضعف خود پی ببرید و «نیروهای خارق‌العاده» خود را در مقابل «پاشنه آشیل» خود بشناسید. این خودآگاهی است که به شایسته‌ترین افراد در کسب‌و‌کار اجازه می‌دهد از مرز باریک رهبری عبور کنند: جدی بودن با حفظ فروتنی و همزمان پذیرش ایده‌های جدید و تحمل نظرات مخالف. خود رای بودن (که اغلب با منیت همراه است) و موسسان و مدیران عامل برای بینش خود به آن نیاز دارند، آنها را اغلب آسیب‌پذیرتر می‌کند و توان آنها را برای رهبری توام با فروتنی کاهش می‌دهد. همه این مسائل، بر اهمیت خودآگاهی می‌افزاید.

اینکه خودآگاهی یک عامل اساسی در موفقیت کسب‌و‌کار است موضوع جدیدی نیست. مساله اصلی این است که چگونه می‌توان خودآگاهی بیشتری به دست آورد. در اینجا سه روش برای دستیابی به آن ارائه می‌شود:

۱- خود را امتحان کنید و بهتر بشناسید.

داشتن یک قالب برای خودآگاهی به شناخت نقاط قوت و ضعف کمک می‌کند. در سال‌های اخیر، تست‌های شخصیتی مانند میرز- بریگز و استرنگت فایندر به دلایل موجهی محبوبیت پیدا کرده اند. دلیل محبوبیت آنها این نیست که این تست‌ها شاخص‌های اندازه‌گیری یا پیش‌بینی‌های بی‌نقصی هستند، بلکه به این دلیل است که باعث آسان‌تر شدن فرآیند خود اندیشی می‌شوند که به خود آگاهی بیشتر می‌انجامد. آزمون استعداد کارآفرینی که ما آن را اخیرا عرضه کردیم (مراجعه به سایت www.hsgl.com به زبان انگلیسی) به اندازه‌گیری و مقایسه چهار ویژگی اصلی می‌پردازد که باعث موفقیت کسب‌و‌کار و کارآفرینی می‌شود: امید، هوش، فراست و شانس. در میان یک گروه آزمایشی متشکل از پانصد کارآفرین جهانی و کسانی که کسب‌و‌کار ایجاد کردند، حدود ۵۰ درصد آنها امید داشتند و ۲۵ درصد از شانس، ۱۵ درصد جرات و ۱۰ درصد از هوش برخوردار بودند. در همه انواع شخصیت‌ها، شاهد موفقیت و شکست بودیم. اما درک اینکه کدام ویژگی‌های اصلی در تصمیم‌گیری و هویت شما نقش دارند، مهمترین موضوعی است که در افزایش احتمال موفقیت شما نقش دارد.

۲- به خودتان نگاه کنید و یاد بگیرید.

در یک مقاله قدیمی در مجله هاروارد تحت عنوان «مدیریت خود»، پیتر دراکر نوشته است «هرگاه تصمیم‌گیری می‌کنید یا یک تصمیم مهم اتخاذ می‌کنید، آنچه انتظار دارید اتفاق بیفتد را یادداشت کنید. ۹ یا ۱۲ ماه بعد نتایج را با آنچه انتظار داشتید اتفاق بیفتد مقایسه کنید.» دراکر این فرآیند خود اندیشی را تجزیه و تحلیل بازخورد می‌نامد و آن را به یک تئوریسین آلمانی در قرن چهاردهم نسبت می‌دهد. او معتقد بود که «این تنها راه شناخت نقاط قوت شما است.» بسیاری از افراد موفق نیز روش مشابهی را دنبال می‌کنند. به عنوان مثال، وارن بافت، سال‌ها عادت کرده بود دلایلی را که بر مبنای آن تصمیم به سرمایه گذاری می‌گیرد یادداشت کند و بعدها مجددا به آن مراجعه کند تا ببیند چه کارهایی درست یا نادرست پیش می‌روند. چنین تجزیه تحلیلی می‌تواند کیفی یا به شدت کمی باشد. می‌توان بازخوردهای آنی را نیز به کار برد که مثلا می‌تواند حاصل ارتباط میان مدیرعامل و هیات مدیره باشد. عامل اصلی در تاثیرگذاری تحلیل بازخورد دو چیز است؛ اول، تدوین منطق و انگیزه و دوم، بازتاب و ارزیابی نتایج. دنبال کردن چنین روشی، فرد را مجبور می‌کند تنها بر چگونگی موضوعات متمرکز نشود، بلکه به همان اندازه بر چرایی آن نیز تاکید کند. شاید بزرگ‌ترین مزیت یک تحلیل بازخورد مدون، جلوگیری از تکرار موضوعاتی است که نتایج آن مطابق انتظار نبوده است.

۳- نسبت به دیگران نیز آگاهی داشته باشید.

خودآگاهی برای ایجاد یک تیم حیاتی است. دانستن نقاط طبیعی قوت و ضعفتان شما را تبدیل به یک استخدام کننده و استعدادیاب ماهر می‌کند. اما در عین حال، لازم است نسبت به نقاط قوت و ضعف دیگران نیز یک مشاهده‌گر دقیق باشید. تیم‌های کارآمد متشکل از افرادی هستند که یکدیگر را همزمان درک و تکمیل می‌کنند. می‌توان گفت، غیرممکن است که یک فرد از لحاظ همه ویژگی‌های لازم برای ایجاد کسب‌و‌کار، بالاتر از سطح متوسط قرار داشته باشد. حتی بهترین تیم‌ها نیز به ندرت دارای شخصیت‌های مشابه هستند. برعکس، آنها از لحاظ ممتاز بودن، از طیف‌های گوناگون تشکیل شده‌اند. اگر کسی دارای ذهن باز و معقول باشد می‌داند که وجود انواع مختلف افراد با ویژگی‌های گوناگون در یک تیم طی زمان باعث افزایش خودآگاهی می‌شود و نیاز به تنوع ذاتی را در الگوهای موفقیت عمیق‌تر می‌کند. وقتی می‌بینید که افراد برای رسیدن به یک هدف مشترک، با دنبال کردن روش‌های متفاوتی نسبت به روش‌های شما تلاش می‌کنند، در این شرایط یک همکاری ضمنی مبتنی بر حلقه بازخورد ایجاد می‌شود که مشاهده آن به خودی خود با یادگیری سیستماتیک همراه است. به همراه داشتن افراد درست و کامل و یک سازمان حمایتگر یادگیرنده به شما این امکان را می‌دهد که بهتر ببینید چه کاری را شما به خوبی انجام می‌دهید و چه کاری را دیگران.

مثلث خودآگاهی چنین است: خود را بشناسید، خود را ارتقا دهید و خود را تکامل بخشید. این موارد اصول مشترک‌اند اما لزوما به طور یکسان دنبال نمی‌شوند. چرا؟ چون افراد همیشه متعهد نیستند که در مقابل حقیقت رودررو بایستند. صداقت فکری، تعهد شدید و حقیقت جویی فعالانه اجزای لاینفک هر فرآیند خودشناسی هستند.

مترجم: رویا مرسلی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۳۱
سلیم خلیلی

آیا مثبت اندیشی بیش از حد مدیران خوب است؟

پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ق.ظ

آیا مثبت اندیشی بیش از حد مدیران خوب است؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

نویسنده: مایک میکالوویچ

آیا می‌توان بیش از اندازه مثبت فکر کرد؟ بله. به نحو بسیار مثبتی می‌توان بیش از اندازه مثبت فکر کرد.

اخیرا طی واقعه‌ای نزدیک به ۲۴ نفر از کسانی که خودشان را مثبت‌اندیش می‌دانستند، با پاهای برهنه از روی زغال‌های داغ عبور کردند. هدف از این راهپیمایی داغ چه بود؟ هدف آنها این بود که به تماشاچیان نشان دهند چگونه می‌توان با فکر مثبت بر ترس‌های منفی غلبه کرد.

اما ظاهرا همه‌ این افراد به قدر کافی مثبت‌اندیش نبودند و در نتیجه، برخی از آنها به سوختگی درجه‌ سه نیز دچار شدند. اما رابطه‌ این ماجرا با کسب و کار چیست؟ چگونه می‌توان از این واقعه الگویی برای مثبت‌اندیشی یا منفی‌اندیشی در کسب و کار ایجاد کرد؟

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

امروزه، در دوران رکود اقتصاد جهانی، بیش از هر زمان دیگری، صحبت از مثبت‌اندیشی در اقتصاد مطرح می شود. در واقع، هر زمان با اشتباه یا شکستی در زندگی یا کار مواجه می‌شویم، همه می‌گویند به قدر کافی مثبت‌اندیش نبوده‌ایم. منفی‌اندیشی و منفی ‌بافی دو پدیده‌ کاملا طبیعی هستند و عملا بخشی از تجربه‌ واقعی هر انسان به حساب می‌آیند. اما همچون هر پدیده‌ دیگری در زندگی، ما به توازن نیاز داریم و نه افراط یا تفریط. مثبت‌اندیشی بیش از اندازه، آن روی سکه‌ منفی‌اندیشی بیش از اندازه است. به همین خاطر، مهم‌ترین توصیه‌ ما به مدیران این است که بیش از اندازه در تصمیم‌های مدیریتی‌شان مثبت‌اندیش نباشند و توازنی را بین نگاه مثبت و منفی حفظ کنند. نگاه بی‌اندازه مثبت به کار و شرایط کاری به کسب و کار شما آسیب‌های جدی و رفع‌نشدنی می‌ر‌ساند. مدیران موفق همواره به ایجاد توازنی واقعی بین نگاه‌های مثبت و منفی نیاز دارند. موارد شایعی وجود دارند که مدیران «بیش از اندازه» مثبت‌اندیش می‌شوند. در اینجا سه مورد را بررسی می‌کنیم:

۱) خودتان را بی‌مورد تایید می‌کنید.

کسانی را می‌شناسیم که هر روز صبح رو به آینه نگاه می‌کنند و در حالی که آب پرتقال را می‌نوشند، به خودشان می‌گویند «من به قدر کافی زرنگ هستم!». دوباره فکر کنید. وقتی تلاش می‌کنیم تا خودمان را به شیوه‌ بالا تصدیق کنیم، وقتی می‌کوشیم تا خودمان را به این نحو مورد تایید قرار دهیم، آنگاه، به‌طور خودکار، با استدلالی منفی مواجه می‌شویم. مثلا، وقتی به خودمان می‌گوییم «من به قدر کافی زرنگ هستم!»، ذهن ما سریعا می پرسد «پس چگونه این ‌همه متحمل شکست و اشتباه شده‌ای؟». تاییدهای نامعتبر و تصدیق‌های بی‌مورد عملا سبب می‌شوند که درباره‌ خودتان منفی فکر کنید و نه مثبت. وقتی بیش از اندازه خودتان را تصدیق می‌کنید، در واقع دارید بیش از اندازه خودتان را تکذیب می‌کنید.

۲) تجسم‌های ذهنی و غیرواقعی دارید.

احتمالا سعی می‌کنید تا مشتری جدید یا حتی وسایل جدید شرکت‌تان را در ذهن تجسم کنید. پس اجازه دهید تصاویر و ایده‌های گوناگون راهشان را به ذهن‌تان باز کنند تا شما بتوانید با آرامش جهان را در پیشگاه خودتان ببینید. سپس شما صبر می‌کنید. همچنان صبر پیشه می‌کنید و منتظرید تا بهترین و مثبت‌ترین ایده به ذهن‌تان خطور کند. اما این تجسم‌های ذهنی شما بسیار خطرناک هستند و حتی گاهی می‌توانند شما را به دام مخاطراتی همچون تنبلی، رکود، بیکاری، سستی و بی‌اثری سوق دهند. نشستن و تجسم‌کردن هرگز نتیجه‌ خوبی به ارمغان نیاورده است. هیچ‌کسی هرگز نتوانسته با استفاده از قوه‌ تجسم به موفقیت دست یابد؛ چراکه قوه‌ تجسم هرگز به معنای واقعیت کامل نیست. این شکل از مثبت‌اندیشی نیز کاذب است.

۳) تا سال‌ها اهدافی ثابت و مقرر دارید.

پتانسیل این خطر بیش از خطرهای دیگر در کمین اغلب مدیران نشسته است. این اشتباه یکی از شکل‌های رایج مثبت‌اندیشی در کسب و کار به حساب می‌آید. درست است که باید برای فعالیت‌های یک شرکت هدف داشت و اهدافی را حتی به صورت بلند مدت مقرر کرد. اما مشکل وقتی پدید می‌آید که جهان کسب‌و‌کار، جهان بازار، یا جهان اقتصاد، پیوسته در حال تغییر است، ولی اهداف و برنامه‌های ما هیچ تغییری نمی‌کنند. حتی اهداف بلندمدت و کلان شرکت نیز باید بر حسب اقتضائات موجود دستخوش بازاندیشی شوند. پس بزرگ‌ترین خطر یا سیاه‌ترین نقطه‌ کور مدیران در تصمیم‌گیری اینجا نهفته است: اهداف مثبتی دارید، اما این اهداف با تغییرات سیال محیط اقتصادی سازگار نیستند و در نتیجه شکست می‌خورید. پس از این اتفاق تصور می‌کنید ایراد از آن اهداف است، اما مشکل نه در اهداف مثبت شما، بلکه در مثبت‌اندیشی بیش از اندازه‌ شما نهفته است. شما عملا هنوز به اهدافی می‌پردازید که دیگر به درد کسب و کار شما نمی‌خورند و هیچ کسی توجهی به آنها ندارد. پس نیاز دارید به صورت سیال و دینامیک، اهداف و برنامه‌هایتان را تنظیم کنید.

نتیجه گیری: مثبت‌اندیشی هرگز بد نیست. تنها می‌خواهیم بگوییم که مثبت‌اندیشی، در بسیاری از موارد، بیش از اندازه انجام گرفته است. حتی منفی‌اندیشی نیز هرگز بد نیست، اما ارزش‌ آن همواره از سوی اغلب مدیران کنار گذاشته شده است. پس سعی کنید قدری در کسب و کارتان منفی باشید، اما نه هرگز بیش از اندازه منفی، بلکه به نحوی متعادل منفی و به نحوی متعادل مثبت فکر کنید. قدری منفی‌اندیشی به شما کمک می‌کند تا تصمیمات مثبتی برای کسب‌وکارتان اتخاذ کنید.

مترجم: سیمین راد

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۷
سلیم خلیلی

سه پرسشی که هیات مدیره باید پاسخ دهد

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ

سه پرسشی که هیات مدیره باید پاسخ دهد

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منافع از هر زمان دیگری در گذشته بیشتر در میان است. انتظارات عمومی نیز از گذشته بیشتر شده است.

محیط کسب‌وکار بسیار چالش برانگیز است. اکنون هیات مدیره برای تضمین بالاترین استانداردهای حاکمیت شرکتی باید نقش قاطعانه و قوی‌تری ایفا کند. برای رسیدن به این هدف، هیات مدیره نیاز دارد روند مداوم خود ارزیابی را شروع کند. تا زمانی که از خود نپرسیم: امروز داریم چگونه عمل می‌کنیم؟ نمی‌توانیم فردا بهتر عمل کنیم. تنها زمانی که خود اندیشی بخشی از ذات هیات مدیره باشد می‌تواند هدایتی استراتژیک حاصل کند که ماموریت هیات مدیره را تعریف کند در حالی که سوالات بسیاری در مورد خود اندیشی وجود دارد،این روند با سه سوال آغاز می‌شود:

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

آیا مستقل هستیم؟

اغلب نشانه‌های هشدار اساسی وجود دارد که نشان می‌دهد هیات‌مدیره، مستقل فکر نمی‌کند و استبداد رای، قضاوت هیات مدیره را تحت تاثیر قرار می‌دهد.هر یک از اعضا چه مدت است که درهیات مدیره حضور دارند؟ امکان دارد به خاطر سال‌های زیاد حضور در هیات‌مدیره، برخی اعضا بسیار کوته بین شوند یا هنگامی که باید تصمیم‌های بزرگی گرفته شود، سرمایه‌گذاری شخصی آنها در شرکت، باعث ایجاد درگیری شود.

براساس یک گزارش از مدرسه کسب‌وکار کلمبیا «طبیعی است که چشم‌اندازهای مدیران پس از چند سال کار مداوم در یک شرکت خاص کهنه شود یا حتی تنزل کند، مشکل است که پس از یک دوره طولانی کار در یک شرکت کسی بتواند بی‌طرف باقی بماند.» در موارد دیگر شرایط به راحتی قضاوت مستقل را ناممکن می‌سازد. اگر یک کسب‌وکار خانوادگی وارد بازار بورس سهام شود برای مثال، اعضای خانواده نمی‌توانند به عنوان اعضای هیات مدیره، مستقل فکر کنند.

روند خوداندیشی که در آن هیات مدیره نیاز دارد به استقلال دست یابد، باید روندی بدون احساسات و بر اساس وجدان کاری باشد.

پرسش‌های سختی باید پرسیده شود وهیات مدیره‌ای که شهامت پرسیدن این پرسش‌ها از خود را دارد، حتما در آینده شهامت رویارویی با مشکلات مهم را نیزدارد.

 

آیا درک متقابل داریم؟

اگر گفت‌وگوها باز و آزاد باشد، باید قدری درک متقابل واقعی در هیات مدیره وجود داشته باشد. اعضای هیات مدیره باید به هم اطمینان داشته باشند. آنها باید برای بیان ایده‌های جدید و به چالش کشیدن یکدیگر احساس راحتی کنند. اعضای هیات مدیره مجبور نیستند بهترین دوستان یکدیگر باشند اما به یک احساس رفاقت نیاز دارند تا گروهی خلاق و پویا داشته باشند. یک هیات‌‌مدیره با دقت، علاقه‌مند و درگیر به معنای تصمیم‌گیری موثرتر است. آیا اعضای هیات مدیره شما بادقت، درگیر و فعال هستند؟ آیا مدیرانی وجود دارند که این صفات را نداشته باشند؟ آیا ابزارها یا راه‌هایی برای تغییر روابط بین مدیران وجود دارد تا سطح علاقه‌مندی را افزایش دهد؟

 

آیا گروه مناسبی داریم؟

داشتن گروه مناسب یعنی ایجاد یک هیات مدیره خوش ساخت با اعضایی که سوابق متنوعی دارند و برای مواجهه با چالش‌های پیش رو آماده هستند. داشتن گروه مناسب یعنی محدوده وسیعی از مهارت‌ها، استعدادها و چشم اندازهایی که می‌توانند استراتژی شرکت را در زمینه‌های مختلف تغذیه کنند. اینها ضروریات رقابتی، بازتاب تجربه‌های کاری مختلف،پیشینه شخصی و تمرینات آموزشی است.واقعا به ساختار هیات مدیره خود بنگرید. آیا مدیران گرداگرد میز، ترکیب متنوعی از تجربیات شغلی ارائه می‌دهند؟

آیا تخصص‌های مختلفی مانند اداره، بازاریابی و سرمایه‌گذاری دارید؟ مراقب متخصصین در هر پیشه‌ای باشید. کسب‌وکار شرکت هر چه باشد، اگر هیات مدیره بر آن باشد که درباره فرصت‌های مختلف و مشکلاتی که روبه‌روی مدیریت است مشاوره دهد، ورودی مستقل ضروری است. در حقیقت، اعضای هیات مدیره وقتی شرکت را مانند دیگر ذی‌نفعان می‌بینند، ارزشمندتر هستند.خوداندیشی روندی

بی پایان است. پرسش‌هایی در مورد استقلال خود، روابط و تنوع باید به صورت مداوم مطرح شود و توسعه یابد تا خدمت بهینه حاصل شود. همچنین خوداندیشی یک فعالیت چالش برانگیزاست. اعمال ارزیابی جامع و هدفمند ازهیات مدیره، ممکن است به دخالت افراد حرفه‌ای مستقلی نیاز داشته باشد که برای استفاده بهینه از تجربیات و سرمایه‌های فکری قابل توجه خود آماده هستند. بعضی اوقات باید قبل از اینکه خودتان عملکرد خود را ارزیابی کنید، دیگران شما را ارزیابی کنند.

منبع:www.csriran.com

پایا جعفریانی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۵
سلیم خلیلی

بازاریابی سنتی مرده است!

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ق.ظ

بازاریابی سنتی مرده است!

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

امروزه بازاریابی سنتی که به شکل تبلیغات، روابط عمومی، علامت تجاری و ارتباطات شرکتی تعریف می‌شود، دیگر کاربردی ندارد. بسیاری از افراد و سازمان‌هایی که همچنان در این چارچوب فعالیت می‌کنند ممکن است ندانند که بر پیکره‌ای بی‌جان اتکا کرده‌اند. این موضوع حقیقت دارد و شواهد تایید کننده آن نیز، کاملا مشهود است.

اولا، خریداران دیگر توجه چندانی به این سیستم بازاریابی نشان نمی‌دهند. مطالعات فراوانی که در مجله (تصمیم‌گیری مشتریان) صورت گرفته تایید می‌کند که ارتباطات بازاریابی سنتی دیگر کارآیی ندارند. مشتریان اطلاعات مربوط به محصولات و خدمات را به شیوه خودشان به دست می‌آورند و این شیوه‌ها معمولا از طریق اینترنت و از منابعی خارج از تبلیغات شرکت است. منابعی مانند شنیده‌ها و نظرات سایر مشتریان.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

ثانیا، دیگر کاسه صبر مدیران عامل لبریز شده است. در سال ۲۰۱۱ مطالعه گسترده‌ای روی ۶۰۰ نفر مدیرعامل و تصمیم ساز در گروه‌های بازاریابی فورنیز واقع در لندن صورت گرفت، ۷۳درصد از آنها گفتند که مدیران بخش بازاریابی دیگر توانایی تجاری کافی ندارند و نمی‌توانند رشد لازم را در کسب و کار فراهم آورند، ۷۲درصد از آنها خسته شده بودند از اینکه بخش بازاریابی مدام از آنها طلب بودجه می‌کرد، بدون اینکه توضیح دهد که با این بودجه چگونه کسب و کار را توسعه می‌دهند. ۷۷درصد چنین توجیحاتی را شنیده بودند که ارزش یک نام تجاری را نمی‌توان به سهام واقعی شرکت یا هر نوع معیار اقتصادی دیگری ربط داد.

ثالثا، در جهان امروز با تمام پیچیدگی‌ها و درهم تنیدگی‌های رسانه‌ای، بازاریابی سنتی نه تنها درست کار نمی‌کند، بلکه تقریبا بی اثر شده است. خوب به این مطلب فکر کنید: سازمان شما یکسری از افراد شامل کارمندان، ماموران، مشاوران و شریکان را استخدام می‌کند، ولی این افراد از جهان خریداران نیامده‌اند و لزوما علاقه شخصی آنها همراستا با خریداران نیست و شما از آنها انتظار دارید که مشتریانتان را راضی کنند تا پول

با ارزش خود را برای خرید محصولات شرکت شما هزینه کنند؟ وقتی که سعی می‌کنید منطق بازاریابی سنتی را به دنیای رسانه‌های جمعی امروزگسترش دهید، به سادگی در می‌یابید که این کار عملا ممکن نیست. فقط کافی است به فیس‌بوک توجه کنید که تردیدها درباره موثر بودن تبلیغات درآن روز به روز افزایش می‌یابد.

البته این مورد فیس‌بوک، کمی زیاد مورد توجه قرار گرفته است، چون در هر صورت بازاریابی سنتی در هیچ جای دیگری هم کارآیی ندارد.

درباره اینکه چه چیزی جایگزین این مدل شکست خورده خواهد شد پیش‌بینی‌های زیادی صورت گرفته است، ولی در حال حاضر ما تنها می‌توانیم شمای کلی از بازاریابی در آینده داشته باشیم. برخی از سازمان‌ها هم اکنون از این مدل استفاده می‌کنند و اجزای اصلی آن به این شکل است:

بازیابی بازاریابی ارتباطاتی

. رسانه‌های جمعی می‌توانند باعث ایجاد و تقویت فضایی شوند که در آن خریداران از تجربیات سایر خریداران در اجتماعات محلی و نزدیک به خود آگاهی می‌یابند.

برای مثال، وقتی شما تصمیم می‌گیرید که یک خرید بزرگ انجام دهید، مثلا یک عایق جدیدبرای سقف خانه‌‌تان یا یک تلویزیون صفحه تخت جدید بخرید یا یک جراح خوب برای خود برگزینید، برای مشاوره به سراغ فروشندگان و واسطه‌های مربوط به آنها نمی‌روید، یا وب‌سایت آنها را مطالعه نمی‌کنید، بلکه شما احتمالا از اقوام، دوستان یا همسایه‌هایتان- افرادی که با هم در یک اجتماع و شبکه قرار دارید- سوال می‌کنید که آنها از چه چیز یا چه کسی استفاده می‌کنند.

کمپانی‌ها باید تلاش کنند تا زمینه‌های ارتباطاتی محور برای تبادل تجربیات خریداران با یکدیگر را فراهم کنند. شبکه‌های اجتماعی می‌توانند برای اینگونه فضاسازی‌ها بسیار حرفه‌ای عمل کنند. آنها می‌توانند شبکه‌های خریداران یک محصول را گسترش دهند تا خریداران اطلاعات قابل اعتماد و ارزشمندی را که از تجربیات شخصی خود در استفاده از یک کالا یا خدمات داشته‌اند، با یکدیگر به اشتراک بگذارند.

برای مثال، یک شرکت جدید به نام زوبرانس، کاری کرده است که مشتریان وفادار یک شرکت، به راحتی بتوانند در شبکه اجتماعی مورد نظر خود از آن شرکت حمایت کنند.

وقتی که یکی از مشتریان به این کار تمایل نشان داد، زوبرانس از این مشتری دعوت می‌کند تا درباره شرکت یک توصیه‌نامه بنویسد یا نظرش را راجع به یک محصول بیان کند، وقتی که او این کار را کرد، زوبرانس این نوشته‌ها را روی سایت‌های شبکه اجتماعی مورد نظر مشتری منتشر می‌کند و افراد مرتبط با شبکه اجتماعی فرد مذکور بلافاصله از تجربه وی از کالا یا خدمات شرکت آگاه می‌شوند.

افرادی را که روی مشتریان اثر می‌گذارند شناسایی کنید

بسیاری از شرکت‌ها منابع بسیاری را صرف می‌کنند تا از افراد مشهور و تاثیرگذار خارج از مشتریان شرکت که مردم در اینترنت و رسانه‌های جمعی توجه زیادی به آنان نشان می‌دهند برای تبلیغات استفاده کنند. راه بهتری نیز برای این کار وجود دارد و آن این است که مشتریان تاثیرگذار را یافته و آنها را تشویق کنید تا بتوانند مطالب مفیدی در اختیار سایر مشتریان قرار دهند. این راهکار به نگرشی جدید در ارتباط با «ارزش مشتری» (costumer value) نیاز دارد که فراتر از مفهوم سنتی‌سود پیش‌بینی شده از مشتری(costumer lifetime value) است، زیرا این معیار تنها بر اساس میزان خرید مشتری تعیین می‌شود. به غیر از پولی که مشتریان به شما می‌پردازند، معیارهای دیگری نیز برای تعیین ارزش مشتری وجود دارند. برای مثال، اینکه شبکه یک مشتری برای شما تا چه حد بزرگ و استراتژیک است؟ یا اینکه او چقدر در بین سایرین قدر و احترام دارد؟

یکی از «با ارزشترین مشتریان حرفه‌ای» (most valuable professionals) شرکت مایکروسافت بین طرفدارانش به «آقای اکسل» معروف است. در برخی از روزها، وب سایت او بیش از صفحه رسمی اکسل شرکت مایکروسافت بازدید کننده دارد که نشان دهنده ارزش این قبیل مشتریان است. مایکروسافت برای حمایت از آقای اکسل اطلاعات درون سازمانی و شمای نسخه‌های جدید را در اختیار او قرار می‌دهد.

آقای اکسل و سایر «با ارزشترین مشتریان حرفه‌ای» همانند او به مایکروسافت کمک می‌کنند تا با هزینه کمتری به بازارهای جدید نفوذ کنند.

به آنها کمک کنید سرمایه‌های اجتماعی ایجاد کنند

برای استفاده از این بازاریابی جدید ارتباطاتی محور، شرکت‌ها باید دوباره در برنامه‌های حمایت از مشتری خود

(costumer value proposition) برای این مشتریان خاص که از شرکت پشتیبانی می‌کنند و روی سایر مشتریان تاثیرگذارند، تجدید نظر کنند. بازاریابی سنتی معمولا سعی می‌کند حمایت مشتریان را با جوایز نقدی، تخفیف یا سایر مشوق‌های نامناسب پاسخ بگوید. بازاریابی جدید به حامیانش و افراد تاثیرگذار کمک می‌کند تا سرمایه‌های اجتماعی ایجاد کنند (سرمایه اجتماعی به این معنا است که اجتماع افراد ارزشمند است و باعث افزایش تولید و بهره‌وری می‌شود، مثل تحصیلات که یک سرمایه‌ فرهنگی به حساب می‌آید:مترجم): به آنها کمک می‌کند تا شبکه‌های مرتبط ایجاد کنند، محبوبیت خود را افزایش دهند و به اطلاعات جدید دسترسی داشته باشندو خلاصه هر چیزی که این افراد نیاز داشته باشند را برای آنها فراهم می‌کند.

شرکت نشنالاینسترومنتس، برای مشتریان تاثیرگذار خود از یک برنامه نوآورانه استفاده کرد، این مشتریان مدیران میانی

آی تی در شرکت‌ها بودند. این شرکت دلایل قوی علمی و اقتصادی مبنی بر فواید استراتژیک استفاده از نشنالاینسترومنتس فراهم کرد تا این افراد به مدیران سطح بالای شرکت خودشان ارائه کنند. این روش باعث ایجاد جهش در عملکرد این شرکت شد. همچنین باعث گردید تا این مدیران سطح میانی نقش مهم‌تری را به عنوان ایده‌پردازان استراتژیک بیابند؛ زیرا ایده‌های جدید نزد مدیران رده بالای سازمان ارائه می‌شدند.

کاری کنید که هواداران شرکت شما در ارائه راه‌حل‌ها مشارکت داشته باشند

احتمالا بهترین مثال برای این مساله موسسات غیرانتفاعی می‌باشد. چند سال پیش تعداد سیگاری‌های نوجوان در ایالات متحده به سطح خطرناکی رسید. ایالت فلوریدا برای این معضل که سال‌ها با آن در جنگ بود، راه‌حل تازه‌ای اندیشید.

چه چیزی می‌‌توانست از متقاعد کردن نوجوانان به ترک سیگار مشکل‌تر باشد؟ مشکلی که ماکلومگلدوِل آن را غیر قابل حل می‌دانست. با استفاده از تکنیک ایجاد اجتماع افراد تاثیرگذار هم سن، این ایالت توانست این مشکل را حل کند. آنها به دنبال «مشتریان» یا همان نوجوانان تاثیرگذاری همچون دانش آموزان ارشد، ورزشکارآن گشتند که سیگار نمی‌کشیدند یا می‌خواستند سیگار را ترک کنند و به جای اینکه بخواهند پیامی را به این افراد القا کنند، از آنها کمک خواستند و اطلاعات به دست آمده از آنها را پذیرا بودند.

بر مبنای این روش نوین، حدود ۶۰۰ نفر از نوجوانان در همایشی گرد هم آمدند تا دلایل شکست برنامه‌های قبلی مبارزه با سیگار را برای مقامات روشن کنند. این برنامه‌ها که بر هشدارهای رعب‌آوری درباره عواقب وحشتناک مصرف دخانیات روی سلامتی افراد یا بدجلوه بودن این عادت اتکا داشت، روی نوجوانان بی‌اثر بود.

در عوض نوجوانان طرح متهورانه‌ای پیشنهاد کردند: آنها بسیار عصبانی شدند وقتی مستنداتی را مشاهده کردند مبنی بر اینکه مدیران اجرایی شرکت‌های دخانیات به طور برنامه‌ریزی شده‌ای نوجوانان را هدف گرفته‌اند تا آنان را با مشتریان قدیمی و مسن که معمولا در اثر سرطان ریه جان باخته‌اند، جایگزین کنند.

بنابراین این نوجوانان گروهی تشکیل دادند به نام سوات(دانش آموزان مخالف تنباکو) که در آن برنامه‌ها و کارگاه‌های آموزشی ترتیب دادند، تی‌شرت‌های تبلیغاتی فروختند و فعالیت‌هایی این‌چنینی برای جذب مخاطب انجام دادند تا پیغامشان را به اجتماعات محلی

منتقل کنند. جدا از ضدحمله‌های شرورانه‌لابی‌های بزرگ دخانیات، استعمال دخانیات توسط نوجوانان در فلوریدا بین سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۷ تقریبا نصف شد که با اختلاف زیادی بهترین برنامه ضد سیگار برای نوجوانان درطول تاریخ بوده

است.به بیان دیگر، فلوریدا نصف «مشتریان» یعنی سیگار نخرها را از طریق «محصول» خود یعنی برنامه ضد سیگار برای نوجوانان، از رقیبی بسیار قوی‌تر و بسیار سازمان‌یافته‌تر که همان شرکت‌های دخانیات می‌باشد، برده است. آنها از طریق بهترین منبع محرک خریداران به این هدف دست یافتند یعنی از طریق نفوذ همسالان. پس شما هم می‌توانید. ممکن است بازاریابی سنتی مرده باشد، ولی بازاریابی ارتباطاتی محور از طریق تاثیر متقابل افراد همگن، افق‌های بسیار روشن‌تری برای داشتن یک رشد پایدار از طریق روابط قابل اعتماد مشتریان با یکدیگر می‌گشاید.

مترجم: روزبه مرسلی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۳
سلیم خلیلی

هنگام خرید شرکت، به چه نکاتی باید توجه کرد؟

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ

هنگام خرید شرکت، به چه نکاتی باید توجه کرد؟

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

منبع: BDC

قبل از این‌که یک بنگاه اقتصادی بخرید، باید مطمئن باشید که دقیقا می‌دانید چه چیزی را می‌خرید. این کار سختی است. ارزش گذاری یک کسب و کار، امری ساده یا یک علم دقیق نیست. این کار تصویری نظری ارائه می‌کند تا بدانید چه قیمتی می‌تواند برای خرید عادلانه باشد.

نحوه بستن قرارداد را سبک‌سنگین کنید

وقتی به فکر خرید یک شرکت می‌افتید، اولین کاری که باید انجام دهید این است که گزارش‌های مالی، وضعیت و دارایی‌های قانونی مانند موجودی، تجهیزات و حساب‌های دریافتنی آن را ارزیابی کنید. برای این کار باید از خدمات داخلی سازمان و کارشناسان خارج از سازمان استفاده کنید.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

همچنین باید حسن نیت فروشنده و منطقی بودن کسب و کاری را که می‌خواهید شروع کنید، به تایید برسانید. به عنوان مثال، اگر بیشتر فروش شرکت با تعداد کمی مشتری انجام می‌شود، باید مطمئن شوید بعد از این که شما شرکت را خریدید، آیا این مشتری‌ها حاضرند همکاری تجاری خود را با شرکت ادامه دهند یا نه.

همچنین اگر تصمیم دارید تغییرات ایجاد کنید، هنگام خرید شرکت باید این تغییرات را مد نظر قرار دهید. مهم نیست این تغییرات چقدر می‌توانند ضروری باشند، فقط به یاد داشته باشید که هزینه این تغییرات ممکن است میزان بازگشت پولی را که سرمایه‌گذاری کرده‌اید، به طور قابل توجهی کاهش دهد.

 

دارایی‌های موجود را ارزیابی کنید

فروشنده باید لیستی حاوی جزئیات چیزهایی را که قرار است بفروشد، به شما ارائه کند. این دارایی‌ها ممکن است شامل زمین، ساختمان، تجهیزات، صورت کالا، نام تجاری بنگاه، لیست مشتریان و همچنین هزینه‌های پیش‌پرداخت شده و مالکیت فکری باشد.

وقتی ارزش تجهیزات یک شرکت را ارزیابی می‌کنید، مطمئن شوید این تجهیزات بارکد، تاریخ خرید و گزارش کارآیی، فهرستی از جزئیات تعمیر یا ضمانت تجهیزات را داشته باشد. وقتی صورت کالا را ارزیابی می‌کنید، تاریخ و شرایط موجودی را چک کنید. آیا آیتم‌های موجود مستهلک شده اند؟ اگر فاسدشدنی هستند، آیا می‌توان قبل از به پایان رسیدن تاریخ مصرف، آنها را استفاده کرد؟ وقتی حساب‌های دریافتنی را بررسی می‌کنید، باید مشخص کنید چقدر احتمال دارد که بازپرداخت بدهی‌ها به موقع پرداخت شود. آیا این حساب‌ها قدیمی هستند؟ آیا قابل جمع زدن هستند؟ آیا برای بدهی‌های عقب افتاده پیش‌بینی‌های لازم صورت گرفته است؟

 

از دیون شرکت باخبر شوید

مسوولیت وام یا بدهی‌های پرداخت نشده یک شرکت، بسته به ماهیت دارایی‌ها به عنوان خریدار بر عهده شما خواهد بود. کسی که به مالک قبلی وام داده ممکن است در شرایطی قرار بگیرد که دارایی‌های شرکت را به عنوان بازپرداخت وامی که قسط‌های آن قبلا پرداخت نشده مصادره کند و هیچ چیز برای شما باقی نماند. بنابراین باید از توافقنامه‌هایی که شرکت امضا کرده و ممکن است ارزش دارایی‌های شرکت را کم کنند یا آزادی عمل شما را محدود کنند، خبر داشته باشید.

 

ارزش عادلانه بازار را تعیین کنید

برای تعیین ارزش عادلانه بازار راه‌های متعددی وجود دارد. برای دارایی هایی مثل ملک، تجهیزات بزرگ یا صورت کالای ویژه، ارزیابی یک متخصص لازم است. به علاوه، بنگاه‌های واسطه‌گر می‌توانند به شما کمک کنند ارزش واقعی حساب‌های دریافتنی را بسنجید، به خصوص وقتی تعداد حساب مشتریان یک شرکت زیاد باشد.

هیچ گاه فقط به نظر حسابدار یا فروشنده اکتفا نکنید. بهترین راه همیشه این است که از یک کارشناس متخصص در ارزش‌گذاری کسب و کار گزارش مستقلی بگیرید.

برای ارزش‌گذاری یک کسب و کار دو روش اصلی وجود دارد: یکی بر اساس دارایی‌ها و دیگری بر اساس درآمدها و جریان نقدی. ارزش گذاری بر مبنای دارایی یا می‌تواند بر اساس ارزش دفتری آن دارایی باشد (یعنی میزان‌دارایی‌های یک شرکت منهای بدهی‌ها) یا بر اساس ارزش نقدشوندگی آن یعنی آنچه که پس از فروش کلیه دارایی‌ها، پرداخت کل بدهی‌ها از جمله مالیات و در نهایت تقسیم سود بین سهامداران، عاید شرکت می‌شود. ارزش‌گذاری بر مبنای درآمدهای شرکت بیشتر به جریان نقدی فعلی و آینده یک شرکت مربوط است.

اگرچه ایده‌آل است که تلاش کنید مالکیت بالقوه خود را با یک معامله مشابه مقایسه کنید، اما در واقعیت، بعید است بتوانید این کار را انجام دهید. به طور کلی، در مورد چنین معاملاتی، اطلاعات بسیار کمی در دسترس عموم قرار می‌گیرد و مفاد هر معامله معمولا به شرایطی در یک بخش اقتصادی خاص مربوط است.

هر کس سهامی در یک شرکت می‌خرد، در این کسب‌وکار به همراه کلیه دارایی‌ها و بدهی‌های آن شریک می‌شود، چه آنها در اسناد شرکت ثبت شده باشند یا نشده باشند. قرارداد خرید سهام می‌تواند شامل ‌بندی باشد که خریدار را به طور مستقیم در مدیریت شرکت درگیر کند یا خریدار می‌تواند یک شریک بی‌ادعا باقی بماند.

در این راه همیشه ریسک‌هایی وجود دارد. ممکن است مالک جدید بدون این که خبر داشته باشد مسوول بدهی‌هایی شود که در گزارش مالی شرکت ثبت نشده اند؛ بدهی‌هایی مثل اعمال مالیات بر درآمد اضافی، ادعای شکایت یا ضمانت‌های قانونی. بنابراین خریدار هنگام خرید باید به این موارد توجه کند.

مترجم: مریم رضایی

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۳۴
سلیم خلیلی

مزایای بازاریابی حسی

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ب.ظ

مزایای بازاریابی حسی

دوره MBA و DBA

دوره MBA و DBA

بازاریابی حسی یک رویکرد شگفتی‌آور برای حضور شخصیت یک برند در زندگی روزمره است. به طور مثال اگر می‌خواهید برای یک نوشابه انرژی‌زا با مشتریان هدف تیپ ورزشی یا افراد پرانرژی به فعالیت بازاریابی حسی بپردازید، آن‌گاه تجربه تعاملی باید مبتنی بر همین ویژگی‌های پرانرژی بودن، فعال بودن و فعالیت تعاملی جوشش و حبابی، نظیر نوعی بازی پریدن بر روی تور آکروبات که با نشانه‌های برند مورد نظر تزئین شده، طراحی شود.

این محصول به عنوان بخشی از تجربه‌ای که از طریق امتحان کردن آن حاصل می‌شود، در اذهان مشتریان متمایز خواهد شد و تصویر برند از طریق تناسب رنگ، منظره و احساس کردن مجموعه‌ای حسی ایجاد می‌شود.

 سلیم خلیلی مدرس و مشاور حوزه کسب و کار و برگزار کننده دوره های MBA  و DBA با مجوز وزارت علوم و همکاری دانشگاه های داخلی و خارجی، این مطلب را برای شما انتخاب کرده است 

باوجود این، تعامل واقعی از طریق شخصیت برند است که الهام‌بخش خواهد بود؛ بنابراین وقتی یک مصرف‌کننده با برند درگیر می‌شود، وی با مجموعه‌ای از ادراکات در مورد ارزش‌های به یادماندنی آن برند، تنها گذاشته شده و به طور خودکار این محصول را با آن شخصیت (برند) در ادراک خود وابسته و مرتبط خواهد کرد. اگر چنین تجربه‌ای به نحوی اثربخش هدف‌گذاری شده و مشتری هدف را پوشش دهد، آنگاه خواهد توانست با هدف‌های الهام‌بخش و سبک زندگی مصرف‌کننده (پرانرژی و فعال بودن) به عنوان یک ارتباط عینی و واقعی متصل شده و ارتباط برقرار کند و به تقویت ارتباط بین برند و خریدار منجر شود. این تجربه زنده برند که مبتنی بر یک بازی تعاملی است، می‌تواند از طریق تمامی کانال‌های ارتباطی بازاریابی نظیر بازی‌ها و تبلیغات دیجیتالی نیز به اجرا درآید. بازاریابی حسی همچنین موجب حمایت و طرفداری از برند می‌شود.

این روش باعث تبلیغات دهان به دهان از طریق توصیه‌های فردی می‌شود که حاصل احساس مصرف‌کنندگان در اثر ارزش افزوده تجربه برند بوده و از طریق یک تعامل مناسب با آنها مرتبط شده است. نتایج صریح این روش، تقویت ارتباط با برند، افزایش سطح وفاداری مشتری و در نتیجه یک رویکرد استراتژیک بلندمدت به دستیابی و حفظ سهم بازار است. گاهی اوقات محصول ویژگی‌ها و مزایای جدیدی را که فقط با تجربه کردن برای مصرف‌کننده قابل درک است، به نمایش درمی‌آورد و به همین علت هم کمپین‌های بازاریابی حسی غالبا تلاش می‌کنند تا بازدیدکنندگان را به تجربه محصول تشویق کنند. وقتی رستورانی را برای صرف غذا انتخاب می‌کنید، این تصمیم در بیشتر موارد نتیجه یک توصیه شخصی یا توصیه دهان به دهان است. توصیه دهان به دهان موجب افزایش فروش به نحوی اثربخش‌تر از تبلیغات می‌شود و بازاریابی حسی بهتر از یک رویکرد سنتی به بازاریابی می‌تواند مشوق توصیه‌های دهان به دهان باشد. زمانی که با یک ایده بزرگ برای یک کمپین حسی مواجه هستید، برای اینکه بیشترین نتایج و ارزش را حاصل کنید، باید شخصیت برند و ارزش‌های برند را به همراه الهام‌ها و سبک زندگی مشتریان هدف در مرکز این فعالیت قرار دهید.

منظور این نیست که ویژگی‌ها و مزایای محصول اهمیت ندارند؛ در واقع تجربه‌های زنده برند، وقتی به صورت چهره به چهره و رودررو به اجرا درمی‌آید، به ایجاد یک سکوی ایده‌آل برای نمایش ویژگی‌ها و مزایای آن محصول منجر می‌شود؛ زیرا محصول در زندگی واقعی مصرف‌کننده به تجربه درمی‌آید.

یک کمپین بازاریابی حسی با آوردن شخصیت برند به صحنه زندگی، مبین پیام‌های پیچیده و دقیقی می‌شود که رویکردهای سنتی به راحتی قادر به انجام آن نیستند.

این روش خصوصا از نظر ارتباط برقرار کردن با شخصیت و ارزش برندهای پیچیده، دارای اهمیت است. با این روش می‌توان با سبک زندگی مورد علاقه مشتری نیز ارتباط برقرار کرد.

یک برند خدمات مالی با یک شخصیت بشاش و سرحال را تصور کنید. تبلیغات آن نشان‌دهنده کارکنانی است که همگی خندان و فعال هستند. در چنین موردی، هنگام ایجاد ایده‌های حسی، تفکر حسی باید شادی و حرکتی را به زندگی بیاورد و عینیت ببخشد، نه انتظار، هراس یا عصبی بودن را که به طور سنتی با صنعت خدمات مالی همراه است.

تجربه‌ها، شخصیت برند را به زندگی می‌آورند و این کار را از طریق ایجاد شرایطی انجام می‌دهند که طی آن مصرف‌کنندگان با شرکت در تجربه‌هایی دوطرفه و تعاملی به طور خودکار آن ارزش‌های حسی را با محصول و برند آن وابسته و مرتبط می‌کنند. با انجام چنین کاری، مزایای مهمی کسب و حاصل می‌شود که یکی از آنها ایجاد تمایزی روشن و واضح است.

برخی محصولات هستند که باید در یک بخش اشباع شده به رقابت بپردازند؛ یعنی در بخشی که تمایز از طریق ویژگی‌های محصول کار سختی است. با ایجاد یک تجربه برند که یک ارتباط حسی با مصرف‌کنندگان هدف برقرار می‌کند، یعنی مصرف‌کنندگانی که احتمال وفاداری آنها به برند بیشتر است، شرکت می‌تواند سهم بازار خود را تثبیت کرده و از اتکا بر فعالیت‌های چاشنی فروش خودداری کند. به عنوان مثال، در بخش آرایشی، محصولات زیادی وجود دارد که بر شخصیت برند تمرکز می‌کند، یعنی بر ارزش‌هایی نظیر جذابیت، تازگی یا زرق و برق. برخی محصولات آرایشی هستند که شخصیت برند پیچیده‌تری دارند.

در این بخش یک برند وجود دارد که ارزش آن با مفهوم اسرار و رموز زیبایی، سال‌ها است که طی نسل‌ها سینه به سینه منتقل می‌شود. ممکن است بیان و اظهار چنین شخصیتی از طریق مثلا بیلبوردهای سنتی یا تبلیغات چاپی، کار سختی باشد. بازاریابی حسی می‌تواند سکوی مناسبی برای حضور شخصیت این برند در زندگی مصرف‌‌کنندگان از طریق یک کمپین حسی یکپارچه، شامل تجربه زنده برند باشد.

مصرف‌کنندگانی که در تجربه زنده برند شرکت می‌کنند، اسرار و رموز زیبایی را یادداشت می‌کنند؛ رموزی که از نسل‌های قبل به آنها رسیده است. آنگاه آنها را در یک جعبه قرار می‌دهند تا در مسابقه‌ای که به وسیله کارشناسان جهانی قضاوت می‌شود شرکت کرده و برنده شوند.

فارغ از اینکه این تلاش و فعالیت چیست، واقعیت مهم این است که اسرار زیبایی در مرکز این تجربه قرار دارد و برای مصرف‌کنندگان، تعامل از طریق ارائه ارزش بیشتر و نیز «تجربه برند- ارتباط» بدون درک درجه‌ای از واقعیت اسرار زیبایی به عنوان بخش اصلی آنچه این محصول ارائه می‌دهد، تقریبا غیرممکن است. حتی اگر مصرف‌کنندگان در مورد آن به عنوان یک شخصیت برند هم فکر نکنند، باز هم به صورت نیمه‌خودآگاه یا ناخودآگاه این مفهوم را درک خواهند کرد.

به همین ترتیب، زمان دیگری که با این محصول مواجه شدند، به طور خودکار با شخصیت این برند یعنی «اسرار زیبایی که می‌توان از نیاکان آموخت» ارتباط برقرار می‌کنند.

منبع: کتاب بازاریابی حسی

مترجمان:پرویز درگی-‌‌ ‌محمد سالاری

با خدمات آموزشی و مشاوره ای ما بیشتر آشنا شوید:

دوره تخصصی ۲ هفته ای مهارت های کسب و کار در کشور انگلیس SLS Specialist Language Services

دوره عالی مدیریت کسب و کار DBA  Doctor of Business Administration

دوره مدیریت کسب و کار MBA Master of Business Administration

ارائه خدمات مشاوره ای در دو بخش مشاوره فردی و کسب و کار

Telegram-Android-icon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۶
سلیم خلیلی